این مقاله را به اشتراک بگذارید
میلان کوندرا ما را به کارگاه داستانیاش دعوت میکند:حدود ۲۰ سال پس از انتشار هنر رمان وی با پرده، دوباره تجربهی مضاعف خوانندگی و نویسندگیاش را ترسیم میکند.
«رماننویسی که از هنر رمان صحبت میکند. استادی که از کرسی استادیش سخنرانی میکند نیست. او را بیشتر مانند نقّاشی تصوّر کنید که شما را در کارگاهش پذیرا میشود، کارگاهی که در آن از همه طرف تابلوهای تکیه داده شده به دیوارش شما را نگاه میکنند. »با پرده میلان کوندرا ما را دعوت به کشف کارگاه داستانیاش مینماید.
او در این اثر بطور نامحسوس اندکی از خود و کتابهایش، ولی بیشتر از آن، از دیگران و از رمانهایشان که تحسین میکند یا دوست دارد(اغلب هر دو مورد صادق است)صحبت میکند. افراد و داستانهائی که در«خفا در دل آثارش حضور دارند»این تابلوها که یکجا در نور کارگاه دیده میشوند در حالیکه از خود سخن میگویند، با یکدیگر درگیر گفتگو میشوند و با صدای شخص میلان کوندرا در میآمیزند. و شکلی روایت گونه به خود میگیرند:تعبیر شخصی او از تاریخ رمان.
در سال ۱۸۶، حدود ۲۰ سال پیش، کوندرا در یک رسالهی هفت قسمتی متنهایی را گردآوری کرده بود که در آنها برداشت خودش به عنوان یک رماننویس از هنر رمان را پرورانده است. امروز وی تاریخ رمان را با روش خودش مورد بررسی قرار میدهد. روشی که نه روش تاریخنگاران، نه مختص تاریخ ادبیات دانشگاهی، نه تاریخ تدوین نظری و نه تاریخ زیباشناختی فلسفی است. او در رمان، تجربهی مضاعف خوانندگی و نویسندگی را در اختیار مخاطبان خود قرار میدهد. با
خواننده از شیوهای سخن میگوید که رمانها از زمان رابله و بطور واضحتر از زمان سروانتس پردهی جهل و تصورات نادرست که بر واقعیت، خاصّه واقعیت منحصرا انسانی، کشیده شده است را میدرد:«چیزی که تنها رمان میتواند بیان کند. »برای نویسنده، کتابها داستانی واحد را میمانند که رمانهای او نیز با حفظ ویژگی خود توانائی یافتن راه به آن را دارند.
تاریخ رمان یک مجموعه است که هر رمان به آن رجوع میکند(از آن سرچشمه گرفته و از آن بهرهبرداری نیز میکند). آنگونه که جمهوری سلطنت را کنار زده و کهنه میانگارد، یک اثر کهنگی یک اثر دیگر را سبب نمیشود. حتی اگر نسلهای نوی رماننویسان وارد حیطهی نویسندگی شوند با جاهطلبی و این توّهم که نوشتههای پدرانشان را کهنه و خاک گرفته تلقی کنند، به این خاطر نیست که اندوختهها را نفی کنند بلکه برای این است که بر معماهای تازه و قلمروهایی که هنوز بخوبی مورد بهرهبرداری قرار نگرفتهاند تأکید گذارند. هر رماننویسی مایهی هنری خویش را از کل تاریخ هنر بیرون میکشد.
مورخین و نظریهپردازان ادبیات دربارهی کارگاه میلان کوندرا خواهند گفت که بهم ریخته است و نظم و ترتیب ندارد. اگر پیوستگی زمانی در ابتدا تثبیت و نمایان شده بدین منظور است که بعدا زیر سئوال برده شود. سروانتس، موزیل، دیدرو، رابله، پروست، بالزاک، گمبرویچ، سترن، بروخ، داستایفسکی، همگی از ورای قرنها و زبانها، میراث خوار این گنجینهی تاریخی رمان هستند. کوندرا با علم بر اهمیت کانونهای ادبی درون مرزی و با در نظر گرفتن«نابرابری جبرانناپذیر»موجود بین زبانهای«اصلی»و زبانهای«با گستردهی کمتر»، «محیط کوچک»و«محیط بزرگ»را در مقابل هم قرار میدهد-مگرنه اینکه اگر کافکا به جای زبان آلمانی به زبان چک مینوشت کسی او را نمیشناخت؟«محیط کوچک»، همان است که اثر هنری را در دل تاریخ ملّی جای میدهد(بینوایان بزرگترین رمان فرانسوی است)در حالیکه«محیط بزرگ»هنر فرا ملیّتی رمان را شامل میشود(که در آن بینوایان از جایگاه ویژهای برخوردار نیست). این«محیط بزرگ»همانی است که گوته آنرا welt-Literatus مینامید که تنها چیزی است که به رمان امکان گریز از گرایش به خرده فرهنگها را میدهد. هرچند کوندرا میگوید که«اروپا موفّق نشده است به ادبیّاتش مثل یک مجموعهی واحد تاریخی بیاندیشد»و مرتب تکرار میکند که:«جبرانناپذیری این شکست روشنفکرانه نیز در اینجاست، او صفحات زیبائی نیز دارد تا«پل نقرهای»برپا شده میان رمان اروپای مرکزی در سالهای ۱۹۳۰ و جنبش«بوم» Boom) «انفجار رماننویسی» آمریکای لاتین سالهای ۱۹۷۰ را مطرح سازد.
اشخاص مقیّد اظهار تأسف خواهند کرد که کوندرا علاوه بر زیر پا نهادن حد و حدود زمانی و جغرافیای، فهرست شخصی مضمونهایش را نیز دچار آشفتگی میسازد. این بینظمی تحت
تأثیر خلق و خوی بازیگوش و حیرتآور و افت و خیزهای باب طبع نویسنده است. مطلب اصلی که همان تاریخ رمان است. گوئی با روایتهای کوتاه ثانوی و فرعی که گهگاه بسیار گذرا و با ماهیّتی متفاوتند، قطع و بدین ترتیب رنگارنگ و آراسته گشته است:روایتهائی چون ملاحظاتی در مورد کیچ (Kitsch) ، رسالهی کوچک در مورد لطیفه، تعمق در مورد جوانی، درس تاریخ(چنان روشنگر و فوق العاده که باید در برنامه درسی علوم سیاسی گنجانده شود)راجع به اروپای مرکزی، رساله در باب مفهوم وجودی خنده، مطالعهی سوفوکل، نوشتههای گوناگون در باب فراموشی، تلاش در تعریف حماقت، و خیلی چیزهای دیگر هم که به نظر میرسد به اختیار خود به درون صفحات لغزیدهاند، و از آزادی عملی که نویسنده سخاوتمندانه به آنها میدهد بهرهمند شدهاند.
آزادی همچنین لحن غالب را در کتاب دارد. البته نه آزادی به معنای آزادی سبک زیرا سبک کوندرا تماما مبتنی بر اختصار است که خود پیرو یک اصل اخلاقی است و آن نیز به نوبهی خود وابسته به یک دیدگاه زیبائی شناختی میباشد. مدام بحث عرضهی صحیحترین و سادهترین، کاملترین و بیآرایهترین طرز بیان مطرح است. از اینرو کوندرا در هرچه بیشتر صیقل دادن جملاتش میکوشد. طنز او فضای آثارش را به سان نوری شامگاهی دربرمیگیرد. او به نوعی، نیروی یقین، حضور آشنای شک و تردید و لذّتهای منطق مجادلهای را درهم میآمیزد و در هر پاراگراف میگنجاند. او میتوانست به نشان دادن اینکه به چه دلیل و چرا چیزی که میگوید درست و از نظر انسانی عمیق است اکتفا کند، باوجوداین لذّت فریفتن را نیز بدان افزوده است- چیزی که نزد او از یک تمرین روشنفکرانهی تواضع جدا نیست.
پرده که نتیجهی موفقیتآمیز انسجام فکری و تمرکز ذهن نویسنده است، تاریخ از رمان را عرضه مینماید که هم پیوسته و مداوم است و هم از تعداد زیادی تاریخ متفاوت که تأثیر متقابل بر یکدیگر دارند تشکیل شده است. البته واضح است برای جلوگیری از، از هم پاشیدگی مضمونی، بینظمی ظاهری کتاب مستلزم داشتن یک ترکیب منسجم اجزاء است، هماهنگ با فراز و نشیبها، مضمونهای مطرح شده، مکرّر، متغیر و متنوّع و با رعایت ریتم و کارگاه نهایتا فضائی میشود که با سلیقه و دقت زیاد مرتب شده است تا به تأثیر شناختی مدنظر برسد و آن یک اثر هنری است.
چه خوب بود کوندرای نویسنده بعد از این دو اثر«اعترافگونه»که یکی دربارهی نگارش است و دیگری دربارهی تاریخ رمان، حال به تجربهی خاص خویش از ادبیات روی میآورد. این بار برای نگاشتن«هنر رساله»که نگاه دیگری خواهد بود بر پرده ی یاد شده.
*
میلان کوندرا و هنر رمان
پیر لوپاپ ترجمه ناهید شاهوردیانی
بخارا ش ۴۶/ مد و مه / ۱۶ دی ۱۳۹۲