این مقاله را به اشتراک بگذارید
رمان محلی رمانی ست که توجهی ویژه به مردم یک منطقه خاص دارد. علاوه براینکه کلیت داستان در آن منطقه اتفاق افتاده (محل وقوع داستان آن منطقه خاص است) سعی می کند در خلال ماجراهای رمان به آداب و رسوم، سنتهای تاریخی، نوع گویش، تاریخ و فرهنگ و حتی پوشش مردم آن ناحیهی معین را از نظر دور ندارد. درواقع نویسنده می کوشد هر یک از این جنبه های مهم را به گونهای در متن اثر خود بکار گیرد و در نهایت رمانی پیش روی مخاطب بگذارد که رخ دادها و پس زمینههای آن همچون تارپود یک پارچه چنان در هم تنیده شده باشند که دایی میان آنها ناممکن به نظر برسد.
به عبارت دیگر نویسنده رمان محلی یا بومی سعی می کند فکر و ذکر خود را معطوف به ناحیه ای خاص کند و شخصیت های اصلی رمان خود را نیز از میان ساکنان همان منطقه (در واقع به عنوان ساکنان این منطقه) انتخاب کند. نکته کلیدی در ادبیات بومی و یا رمان بومی آن است که توجه داشته باشیم چگونه شاخصه های زندگی بومی مردمان آن ناحیه در این اثر بازتاب داشته یا آن رذا تحت الشعاع قرار می دهد. ناحیه های مورد استفاده چنین نویسندگانی روستاها و شهرستانهای اغلب کوچک است. علت این مسئله نیز کاملا روشن است زیرا پایتخت ها و یا کلان شهرها اغلب از جمعیتی مهاجر تشکیل شده اند که از باورها و سنتهایی گوناگون و غیر یکدست بهره می برند. بنابراین مهمترین شاخصه ادبیات بومی یعنی برخورداری از زندگی، فرهنگ خلقیات و سنتهای خاص یک منطقه که وابسته به آن جغرافیاست در کلان شهرها قابل رویت نیست.
نویسندگان رمانها یا داستانهای بومی اغلب از میان ساکنان همان ناحیه برمی خیزند زیرا نوشتن رمانهایی از ین دست نیازمند اشراف بسیار زیاد بر جزییات تاریخ، فرهنگ، آداب و رسوم، زبان و … مردمان آن ناحیه دارد علاوه براین نویسنده باید با جغرافیای آن ناحیه نیز آشنایی کافی داشته باشد. اغلب داشتن چنین اشرافی از یک ناحیه خاص اگر نویسنده زاده آن منطقه و یا مناطق مشابه نباشد بسیار دشوار و نیازمند تحقیقات بسیار جزیی نگرانه است.
اولین نویسنده ای که به امکان استفاده از اشخاص محیطی خاص و نیزروابط متقابل شخصیت ها پی برد نویسنده ای به نام ماریا اج ورث بود که معروف ترین اثرش بلیندا در ۱۸۰۱میلادی منتشر شد. در اواخر قرن نوزدهم نویسندگان دیگری نیز بدین حوزه توجه کردند که معروفترین شان مارک تواین (نویسنده رمان معروف هاکلبری فین) بود. اغلب این نویسندگان هم غم خود را صرف توجه به گذشته، آداب و رسو، جغرافیا، بناها، طرز رفتار و اخلاق و سنت های ناحیه ای خاص از طریق داستان کردند و برخی از آنها آنقدر در این زمینه پیش رفته و ثابت قدم بودند که همه آثارشان در یک ناحیه اتفاق افتاده و نهایتا این رویکرد را به نهضتی ادبی بدل کردند. به این ترتیب گاه به نظر می رسد که اصولا داستان و رمان بهانه ای ست که این نویسندگان دغدغه های خود را برای بازتاب دادن نوع زندگی و آداب و رسوم مردم آن منطقه بکار بگیرند.
توماس هاردی نویسنده برجسته انگلیسی نیز از این دسته بود که منطقه وسیکس انگلستان را در آثارش زنده کرد. آرنولد بنت نیز اغلب آثارش را درباره منطقه پاتریز انگلستان نوشته است. اما بزرگ ترین نویسنده ای که آثارش دارای چنین ویژگی هایی ست بی گمان ویلیام فاکنر بود که ساکنان حاشیه ی رودخانه می سی سی پی امریکا را دستمایه ی آثارش قرار داد. البته او برای این منظور طرحی خلاقانه را بکار گرفت تا این ویژگی بومب یا محلی تا حد امکان از مایه های آفرینشگرانه نیز برخوردار باشد. منطقه ای خیالی به نام یوکناپاتافا آفرید که اکثریت قریب به اتفاق رمانها و داستانهای کوتاه او در این ناحیه و در رابطه با مردم ساکن در آن اتفاق می افتد.
در ایران نیز نویسندگان بسیاری بودنده اند که کوشیده اند آثاری بومی یا محلی را به مخاطب عرضه کنند، جالب اینکه این نوع ادبیات در دهه پنجاه شمسی با رواج نوعی از آثاری که از رئالیسم سوسیالیستی شوروی ابق الهام گرفته بودن فراوان دیده می شد و به صورت آثاری با مایه های رالیستی در فضایی رویتایی و بومی نمود فراوان داشت.
صرف نظر از این مسئله از جمله نویسندگان ایرانی که آثار ادبی بومگرایانه در فضای روستایی ارائه کرده اند می توان به امین فقیری، منصور یاقوتی و شاخص تر از همه برجسته تر محمود دولت آبادی اشاره کرد، هر چند دولت آبادی داستانهایی در فضای غیر بومی نیز دارد، اما شاخص ترین آثار او همانهاست که مردم خطه خراسان پرداخته است. در فضای غیر روستایی و در شهر و شهرستانهای کوچک و بزرگ نیز نویسندگان مکتب جنوب در این زمینه برجسته تر از دیگران بودند، احمد محمود، احمد آقایی، ناصر موذن و… از جمله این نویسندگان هستند. علی اشرف درویشیان نیز نویسنده ای بوم گرا محسوب می شود که آثارش با زندگی مردم فقیر و حاشیه نشین کرمانشاه می پردازد.
اما در میان نویسندگان سالهای اخیر برجسته ترین نویسنده بومگرای ادبیات داستانی، یوسف علیخانی ست که با دستمایه قرار دادن، جغرافیا و آداب و رسوم، سنتهای گذشته، باورهای توده ی مردم، نوع گویش و … زادگاه خود یعنی روستای میلک الموت قزوین کوشید تا با باز آفرینی این اقلیم در ساحت ادبیات داستانی به ثبت و ضبط زندگی نوع زندگی مردم این ناحیه بپردازد. البته او نه از رویکردی رئالیستی که از شیوه ای نزدیک به رئالیسم جادویی بهره می برد. با این حال او موفق می شود در آثار خود فضایی را خلق کند که بازتاب دهنده زندگی و آداب و رسوم مردم این ناحیه خاص باشد با چنان پیوند و وابستگی که حاصل هویت خاص این آثار است.
مد و مه ۱۷ فروردین ۱۳۹۳