این مقاله را به اشتراک بگذارید
آب و آتش/ یادداشتهای حمید رضا امیدی سرور:
درباره صادق هدایت بسیار نوشته شده است درباره آثارش، اهمیت تاریخی آنها در داستاننویسی مدرن ایران، نوآوری و جریانسازی او در حوزههایی که پیش از آن زیاد جدی گرفته نمیشدند ( همانند جمع آوری فلکلور وفرهنگ توده، پیشگاه بودن در ترجمه ادبیات مدرن اروپا و..)، تاثیری که بر نویسندگان بعد از خود گذاشت و درباره شخصیت استثنایی که داشت و … آنقدر دربارهی او نوشته و گفته شده که به سختی بتوان حرف ناگفته و حتی کمتر گفتهای در مورد او یافت. بیشک هیچ چهرهای در فرهنگ هنر معاصر همپای او در مرکز توجه نبوده است به گونهای که کتابشناسی مقالات و کتابهایی که درباره هدایت و آثارش نوشته شده، خود کتابی ۲۰۰-۳۰۰ صفحهای ست.
اما گذشته از این مسئله در تاریخ ادبیات معاصر هیچ نویسنده ای (عامه پسند و غیر عامه پسند) نبوده که آثارش تا این اندازه منتشر شده و به فروش یعنی اینکه مهمترین (اگر نگوییم الزاما بهترین) نویسنده تاریخ ادبیات معاصر، کنجکاوی برانگیزترین، تاثیرگذارترین ،جهانیترین نویسنده تاریخ معاصر و پرفروشترین نویسنده تاریخ معاصر همه یک نفر هستند.
چه رازی در آثار صادق هدایت است که که این چنین در اوج قرار دارد؟ آیا براستی این بدان دلیلی نیست که هدایت بیش از هر نویسنده دیگری روح زمانهی خود بوده است. روشنفکری که فهمش از جهان از زمانه خود جلو است و آن را باید چون صلیبی بر دوش بکشد و در نهایت هم ناامید که در این ولایت هیچ چیز درست نمی شود. چرا زندگی هدایت این همه اهمیت دارد؟ چون زندگی او در واقع به شکلی تراژیک داستانهایش را کامل میکند.
بیشک از همین رو بود که سیاست گذاران فرهنگی رژیم گذشته چندان دل خوشی از او نداشتند؛ چون به آنها مدام یادآوری می کند که کجای کار قرار دارند. یعنی این سیاست مدرنیته از بالا بدون آزادی سیاسی چه احوالی به دنبال داشت. اما نکته جالب تر آنکه این بغض نسبت به هدایت به دولتمردان گذشته محدود نشد و جریان فرهنگی و هنری دولتی امروز نیز به مراتب بیش از گذشته از او بیزار است! علت چیست ؟ این ماجرا مفصل است جالب اینکه حتی رسانه ملی از بردن نام او نیز ابا دارد حال خودتان غلظت ماجرا را در نظر بگیرید. بگذریم که برخی شبانه روز خودشان را گذشته اند و درباره هدایت می نویسند و بعد هم می گویند نویسنده ضعیفی بوده و یکی نیست بگوید برادر جان اگر اینقدر ضعیف و بی مایه است چرا دست از سرش برنمی دارید و اینهمه وقت خود را برای بررسی آثار او تلف می کنید؟!
چرا دست از سر هدایت برنمی دارند چون هدایت ناقل ویروس واگیر آگاهی ست، از آن نویسنده هایی که وقتی آثارشان را می خوانی با لگد به ماتحت آدم می زنند تا برق از کله طرف پریده و حجاب از مقابل چشمانش کنار برود و نگاهی تازه نسبت به دنیا پیدا کند. در مورد من که لااقل اینگونه بوده در نوجوانی که آثار هدایت را خواندم چنان تاثیری برمن گذاشت که جهان را نمی توانستم به صورت ساده انگارانه گذشته ببینم، چنان که ادبیات را . اینطور بود که سراغ ادبیات جدی تری رفتن چون آثار کم مایه و سرگرم کننده سابق دیگر جواب گویم نبود. البته برخلاف شایعه ها با خواندن آثار هدایت خودکشی نکردم، میلی هم به این کار نداشتم، چون هدایت به من می گفت زندگی کن اما در این زندگی راه درست را پیداکن…!
ماجرای هدایت اما تمام شدنی نیست، همچنان که داستانهایش نیز تمام نشده اند. خوب یابد، ضعیف یا قوی فعلا جریان دارند و البته هنوز هم بازتاب دهنده بخش مهمی از روح زمانه اند. شک نداشته باشید! به همین خاطر است که امروز کسانی پیدا می شوند که در یک مراسم جمعی ادبی او را لعن کنند! جالب است نه؟! این هم از آن اتفاقهاییست که در این مملکت فقط میتواند بیفتد. به خاطر همین است که شاخصهای یک جران ادبی خاص و دولتی سالهاست که میکوشند چهرهی هدایت را و البته ارزش آثار او را مخدوش کنند و چه بیشتر پیش میروند کمتر نتیجه میگیرند زیرا این ها همه نشانهی اهمیت این آثار است.
آثار هدایت بعد از هفتاد هشتاد سال هنوز زنده و سرحالند، زیرا اگر فراموش شده و بی تاثیر بودند، نیازی به این همه تلاش برای نفی آنها نبود. این مهم نشان می دهد که هدایت چگونه و با چه حد از هوشمندی و درک از دردهای درمان ناپذیر جامعه ایرانی به مبارزه با آنها برخاسته است. مبارزه ای بی امان علیه کوته بینی، خشک اندیشی و … که همچنان ادامه دارد.
راستش وقتی یادم می افتد جلال آل احمد با چه ساده انگاری درباره خودکشی هدایت صحبت کرده و آن را رمانتیک بازی خوانده به این نتیجه می رسم چقدر درک یک سری مسال برایش ناممکن بوده، مخصوصا وقتی میگوید اگر خرقهای داشتم به غلامحسین ساعدی می دادم، تا اندازه ای دلم برای او می سوزد، زیرا به این نتیجه می رسم که آل احمد چقدر از درک زمانه و جایگاه خود دچار سوء تفاهم بوده. شاید آل احمد فکر می کرد داستان نویس بهتری ست تا غلامحسین ساعدی که البته اینطور نبوده، یعنی خودش اینقدر ساده بوده که چنین فکری کند؟ یا شاید فکر می کرده روشنفکر تاپ یا لیدر یک جریان روشنفکری بوده، این یکی معقولتر به نظر می رسد بنابراین شاید به ظاهر هم بوده!، لااقل در مبارزه سیاسی با رژیم گذشته، اما همین اندک اعتبار مبارزاتی آل احمد، وقتی با خواندن کتابهای غرب زدگی و خدمت و خیانت روشنفکران می فهمیم چقدر از ماجرا پرت افتاده و در زمینه درک روزگار خورد، مدرنیته و آن اتفاقی که در دنیا افتاده، ضعیف عمل کرده و به واقع در ذهنیتی بسته گرفتار آمده، همان اعتبار مورد اشاره هم مخدوش می شود. یعنی راستش همین جاست که هدایت رودر روی آل احمد قرار می گیرد، هدایت نویسنده شاخص روزگار تجدد ایرانیان است. کسی که با حفظ ارزش های فرهنگی ایرانی میخواهد پذیرای مدرنیته باشد و البته آل احمد شاخص جریان عقب گرد چرا که درک نادرستی از تجدد دارد و آن را در حد غربزدگی فرومیکاهد.
از سوی دیگر خودکشی هدایت رمانتیک بازی نبود که اگر بود امروز کسی به آن توجهی نداشت و اینقدر نکتهای کلیدی در درک هنر و جهانبینی تراژیک هدایت نبود مسئله به مراتب مهم تر از این حرفهاست که ساده انگارانه دربارهاش نظر داد.نویسندگان بسیاری خودکشی کرده اند، چه در ایران و چه در خارج از کشور، اما تنها خودکشی هدایت است که چنین ابعاد عجیب و غریب و فرار اتفاقی در زندگی یک نویسنده پیدا می کند. اینکه هدایت تا چه اندازه از این مسله آگاه بوده خود جای سوال است اینکه او می دانست با خودکشی چه نقش ماندگار و تاثیر گذاری بر جریانکاهای فکری و هنری بعد از خود می گذارد.
او یکبار هم قبلا این کار را کرده بود، از بالای پل خودر ا به رودخانه انداخته بود و جالب اینکه عشاق قایق سوار در آن شب تاریک متوجه او شده و نجاتش داده بودند. شاید اگر آن زمان این اتفاق افتاده بود، خودکشی او رمانتیک و البته بی تاثیر و امری فراموش شده بود. اما نهایتا او آگاهانه تر دست به این کار زد.
امروز مصادف است با سالگرد خودکشی صادق هدایت، اتفاقی مهم در تاریخ معاصر این مرز بوم. اتفاق تلخی است، اما این تلخی می تواند بهانه ای باشد برای پیش کشیدن فرصتی دیگر برای سخن گفتن درباره صادق هدایت. مردی که روح زمانه خود بود و امتداد آن را در این روزگار نیز می توان احساس کرد.
مد و مه ۱۹ فروردین ۱۳۹۳
مطالب پرونده هدایت را در آدرس زیر دنبال کنید: