این مقاله را به اشتراک بگذارید
در هر دهه از تاریخ سینمای ایران چهرههای سینمایی جدیدی معرفی شدهاند اما آنچه باعث میشود این دورهها از هم تفکیک شوند و هر یک مسیر متفاوتی را برای چهرههای دورهی خود رقم بزنند، شرایط هر دوره و چگونگی ظهور هر یک از این چهرههاست. این طور که پیداست مسیر برای بازیگران نوظهور سینما در چند سال اخیر پرتلاطمتر از بازیگران نسلهای پیش است و بازیگران امروزی راه پرفرازونشیبی را برای تثبیت و تحکیم جایگاه خودشان به عنوان یک بازیگر حرفهای طی میکنند. در این شکی نیست که سینمای ما به چهرهی جدید نیاز دارد. اما در مورد اینکه این مسیر چهقدر برایشان هموار است و چهقدر پذیرفته میشوند نمیتوان بهراحتی اظهار نظر کرد. شاید در دهههای شصت و هفتاد امکان بیشتری برای بازیگران جدید برای ورود به سینما وجود داشت که در نتیجهی شکلگیری این فضا، ستارههایی مثل نیکی کریمی، هدیه تهرانی، امین حیایی و… در آن دوره به سینما معرفی شدند. این چهرهها به نسبت چهرههای جدیدتر سینما موانع کمتری بر سر راه داشتند ضمن اینکه اغلب هم مسیر موفقی را در سینما طی کردند و حالا بعد از دوسه دهه، کارنامهی خوبی برای خودشان جمع کردهاند. در حالی که در طول سالهای گذشته بارها دیدهایم که چهرهی جدیدی به سینما میآید و به چند سال هم نمیکشد که کمرنگ میشود تا جایی که دیگر اثری از او نیست. در نهایت این سینماست که تصمیم میگیرد کدام یک از این چهرهها باید بروند و کدام یک باید بمانند. اهل سینما هنوز به یک اتفاق نظر در مورد مسیر درست بازیگری نرسیدهاند و در اصل هنوز نسخهی دقیقی پیچیده نشده که اگر بازیگر، فلان مسیر را طی کند حتماً به یک چهرهی ماندگار سینمایی تبدیل میشود. اما طبق یک طبقهبندی اجمالی، ظاهراً راههای ورود به سینما را میتوان در چهار دسته جای داد:
۱. آنهایی که از تلویزیون به سینما آمدند: بازیگرانی که با بازی در یک سریال عامهپسند طرفدارانی پیدا کردند و بعد هم در مواجهه با تعدادی پیشنهاد وسوسهبرانگیز برای حضور در یک فیلم سینمایی قرار گرفتند. از این میان عدهای با آن پایانبندی تلخ مواجه شدند (سینما تصمیم گرفت که باید بروند) و بعضیهایشان هم ثابت کردند که حضورشان در سینما بر حسب اتفاق یا خوششانسی نبوده و بهاصطلاح آمدهاند که بمانند. چهرههایی مثل مصطفی زمانی، پوریا پورسرخ، سحر قریشی و… از جمله بازیگرانی بودند که با بازی در مجموعههای تلویزیونی مورد توجه قرار گرفتند که البته مسیر کارنامهی حرفهایشان شباهتی به هم ندارد و در میانشان هستند بازیگرانی که به نظر میرسد، راه خودشان را پیدا کردهاند یا میتوان امیدوار بود که پیدا میکنند؛ و عدهای دیگر که در حاشیه ماندهاند تا زمانی که کاملاً محو شوند و نهایتاً در این میانهها فیلمهای نهچندان موفق دیگری را هم در کارنامهشان ثبت میکنند که نشانهی آخرین تقلاهایشان برای ماندن است (در این یادداشت، شرایط معرفی و حضور چهرههای جدید سینمایی فقط در دو دههی هشتاد و نود مورد نظر است و البته طبعاً نمیتوانیم کارنامهی «همه»ی بازیگرانی را که هر کدام از این مسیرها را در این سالها طی کردهاند مرور کنیم، به همین دلیل تنها به چند مصداق از هر گروه اشاره میکنیم).
مصطفی زمانی با بازی در سریال پرسروصدای یوسف پیامبر به تلویزیون آمد و در همان کار اول توانست توجه زیادی را جلب کند. این میزان دیده شدن اتفاقی است که معمولاً با اولین کار برای بازیگران پیش نمیآید. اما با بازی در این سریال تاریخی- مذهبی و بعد هم سریال در چشم باد مسیر برای زمانی کوتاهتر از آن شد که انتظار میرفت. تا الان این دو سریال تنها کارهای او در تلویزیون است و بلافاصله پس از این دو تجربهی تلویزیونی، بازی در فیلمهای سینمایی را – با فیلم آل – شروع کرد. او در طول چهار سال (۸۸ تا ۹۲) در بیش از ۱۵ فیلم سینمایی بازی کرده است که البته همهی این فیلمها تجربههای «موفقی» برای او به شمار نمیآید، با این حال همان فیلمها هم به عنوان نوعی آزمون و خطا که معمولاً در کارنامهی بازیگران دیگر هم به چشم میخورد، اهمیت دارد.
پوریا پورسرخ با بازی در سریال وفا (محمدحسین لطیفی) به تلویزیون آمد و در طول سالهای حضورش در سینما همچنان ارتباطاش با تلویزیون را حفظ کرده است. بازی در مجموعههای مناسبتی (ماه رمضان و نوروز) مثل روز حسرت، پایتخت، مسیر انحرافی و… در شناخته شدنش بین مخاطبان عام تلویزیون مؤثر بوده است. بازی در اولین فیلم سهبعدی سینمای ایران (آقای الف) که در آن نقش اول را هم بر عهده داشت، میتوانست بیش از اینها برایش موفقیتآمیز باشد، اما نبود؛ و آنطور که باید و شاید موج خبری را در آن دوره به خودش اختصاص نداد. پورسرخ تجربهی حضور در فیلمها و سریالهای فاخر، کمدی، اجتماعی و… را داشته است اما هنوز یک ژانر و سبک اصلی برای خودش در سینما و تلویزیون تعریف نکرده است. تعریف سبک به این معنا که مثل خیلی از دیگر بازیگران فکر نمیکند بازیاش در یک فیلم کمدی یا برعکس یک فیلم جدی ممکن است برای مخاطب قابلدرک نباشد؛ چون مخاطب عادت کرده او را در ژانر یا سبک خاصی از فیلمها ببیند.
۲. آنهایی که از تئاتر به سینما آمدند: تئاتریهایی که به سینما آمدند تا حدودی از همان ابتدا تکلیفشان معلوم بود و برخورد اولیه نسبت به حضورشان در سینما طوری بود که انگار امتحان خودشان را پس داده باشند و آزمون و خطاهایشان روی صحنهی تئاتر تمام شده و حالا حاضرند تا به یک چهرهی سینمایی تبدیل شوند. این گروه از بازیگران معمولاً پس از مطرح شدن روی صحنهی تئاتر، در عرصههای دیگر راحتتر پذیرفته میشوند. البته به این معنی نیست که چون در کارنامهشان چند نمایش بازی کردهاند تبدیل به ستارههای سینما میشوند. فقط راحتتر به آنها اجازه داده میشود تا خودشان را نشان بدهند. البته این امتیاز نصیب هر بازیگر تئاتریای هم نمیشود و خیلی از بازیگران باتجربه و زحمتکش تئاتر هرگز به سینما راه پیدا نمیکنند یا اگر فرصتی به آنها داده شود در حد و اندازهی اعتبار و تجربهشان نیست. در چند سال گذشته، اقبال کارگردانهای سینما به سمت چهرههای مطرح تئاتر بیشتر شده و گاه نقشهای اصلی فیلمهای سینمایی به بازیگران تئاتری داده میشود. پیش از این هم در تاریخ سینمای ایران، چند دوره وجود داشته که سینما (گاه از روی نیاز و گاه برای استفاده از شأن و هویت هنری بازیگران تئاتر) به استفاده از چهرههای تئاتری متوسل شده و حتی تلویزیون هم در دههی ۱۳۶۰ به این منبع غنی و پایانناپذیر روی آورد. اما اکنون این اتوبان دوطرفه شده و هم تئاتریها به سینما راه دارند و هم ستارههای سینما رغبت زیادی به حضور در نمایشهای هنری و سطح بالا نشان میدهند.
علی سرابی از جمله بازیگرانی است که با بازی در سریال سهمی برای دوست به تلویزیون آمد و تنها با بازی در دو مجموعهی تلویزیونی و همچنین صداپیشگی «گابی» در مجموعهی محبوب کلاهقرمزی در میان مخاطبان عام شناخته شد. البته بیشترین حضور و فعالیت سرابی در این سالها سر صحنهی تئاتر بوده و اخیراً هم در نمایش خشکسالی و دروغ (محمد یعقوبی) بازی داشته است. درست است که ذهنیت کلی نسبت به بازیگران تئاتر مثبت است اما فقط در اولین قدم. بعد از آن توانایی بازیگر است که او را به یکی از دو سمت «رفتن یا ماندن» هدایت میکند. در مورد سرابی با توجه به کارنامهاش و پذیرشش در هر دو دستهی مخاطبان (عام و خاص) به نظر میرسد ماندنی موفقیتآمیز اتفاق افتاده است. نوید محمدزاده هم اولین بازیاش در تلویزیون در مجموعهی سهمی برای دوست بود. البته او در این مسیر کمی بدشانسی آورد و دو فیلم لرزانندهی چربی و آندو با بازی او مجوز اکران نگرفت. فیلم عصبانی نیستم (رضا درمیشیان) هم که در جشنوارهی فیلم فجر گذشته آن طور که باید و شاید دیده نشد. محمدزاده را هم میتوان از آن بازیگرانی دانست که فرض مثبت نسبت به بازیگران تئاتر را اثبات میکند فقط باید کمی بیشتر از این خوششانس باشد. گذشته از اینها، بازیگرانی مثل افشین هاشمی، هومن برقنورد، بهنام تشکر، حمیدرضا آذرنگ و پیام دهکردی در کنار دهها چهرهی دیگر، اکنون به بازیگران تثبیتشدهی سینما و تلویزیون تبدیل شدهاند. حضور بازیگرانی مثل الهام کردا در نقشهای مکمل و گذری هم آن قدر تکرار شده که دیگر روندی عادی و طبیعی محسوب میشود. اما تئاتریها همچنان گلایه دارند که قراردادهای پولساز و نقشهای پررنگ در سینما به آنها داده نمیشود.
۳. آنهایی که با مدلینگ به سینما آمدند: اصطلاح «چشمآبیهای سینما» پس از مدتی به نماد گروهی از بازیگران تبدیل شد که با کار مدلینگ وارد سینما شدهاند و اغلب ظاهر خوبی دارند. تصور اولیهای که با دیدنشان در ذهن خیلیها ایجاد میشود این است که خوشچهره است پس نمیتواند بازیگر خوبی باشد! این گروه از بازیگران با اینکه سریعتر از سایر بازیگران تازهکار به چشم میآیند، ولی علاوه بر تثبیت خود به عنوان بازیگر سینما باید گاردی که نسبت به ظاهرشان هست را هم از میان بردارند. البته خیلی هم نمیتوان به این بدبینی ایجاد شده نسبت به این گروه از بازیگران خرده گرفت چون به هر حال مصادیق قبلی این گروه، بازیگران موفقی نبودهاند و عدهایشان هم هنوز در ابتدای راه هستند و معلوم نیست مسیرشان در سینما به کجا ختم خواهد شد. حداقل به این دلیل که سینمای ما به چهرههای جدید احتیاج دارد و سینما در همه جای دنیا ذاتاً به زیبایی امتیاز میدهد، طبیعیست که ادامهی این چرخه برای تغذیهی سینمای ایران ضروری باشد. دانیال عبادی و امیرعلی دانایی و… از جمله بازیگرانی بودند که با مدلینگ آمدند و مستقیم هم وارد سینما شدند (بدون حضور در تئاتر و تلویزیون).
دانیال عبادی در اولین حضورهایش در سینما نتوانست توجهی جلب کند. او در فیلمهای امشب شب مهتابه، یکی از ما دو نفر و… بازی کرد که البته هیچکدام از این فیلمها هم جزو آثار خوب و موفق کارگردانهایشان نبودند و در نتیجه در ادامهی مسیرش همچنان نه به عنوان بازیگر گیشه و نه بازیگر فیلمهای هنری شناخته نشد. از انتخاب اخیرش (بازی در معراجیها) پیداست کمی در این مسیر گیج شده است و دیگر حتی نمیداند کدام نقشها برای میمیک چهره و بازیاش مناسب است. به همین دلیل هم هست که صرف حضورش در نقش یک لات پایینشهری در معراجیها، یک کمدی موقعیت ناخواسته خلق کرده است. شاید این همان تقلا برای ماندن باشد که قبلاً به آن اشاره شد.
امیرعلی دانایی از مدلینگ به تلویزیون و بعد به سینما آمد. بازی در سریال کلاهپهلوی و فیلمهای سینمایی آذر، شهدخت، پرویز و دیگران (بهروز افخمی) و اشباح (داریوش مهرجویی) را در کارنامهاش دارد. همکاریاش در فیلمهایی با کارگردانهای معتبر و مشهور سینما نشان میدهد که در ابتدای مسیر بازیگریاش میخواهد سدهای احتمالی نسبت به مدل بودنش شکسته شود تا او را به عنوان یک بازیگر حرفهای در سینما بشناسند. البته این راهحل یعنی سنگر گرفتن پشت اسم یک کارگردان نامی تنها برای مدتی جواب میدهد و بعد از آن باز هم توانایی بازیگر است که تعیینکننده میشود. دانایی دستکم این امتیاز را دارد که فیزیک و اندام خوبی دارد و ورزشکار است. تمرینهای سخت و منظم او و تأکیدی که روی آمادگی جسمانیاش دارد، در بازیگران ایرانی کمتر نمونه دارد. ضمن اینکه نگاه او به بازیگری جدی به نظر میرسد و به همین دلیل هر پیشنهادی را قبول نمیکند.
۴. آنها که از سینما به سینما آمدند: در دورهای، بهخصوص وقتی ستارههایی مثل هدیه تهرانی و نیکی کریمی و… به سینما آمدند این تصور شکل گرفت که یک ورود باشکوه و بدون واسطه به سینما میتواند تیر محکمی برای ماندگاری بازیگر باشد و جای پایش را برای همیشه محکم کند. به نظر میرسید ظهور ناگهانی در جایگاه نقش اصلی یک فیلم، خیلی مؤثرتر از حضورهای کوتاه و چند سکانسی در فیلمهای مختلف و هموار کردن مسیر است. در طول این سالها دیدیم که خیلیها به همین شیوه به سینما آمدند اما سینما به آنها نیامد و بعد از چند سال بیخبری از آنها، یا خبر مشغول شدنشان به حرفهی جدیدی شنیده شد یا خیلی بیسروصدا با سینما وداع کردند. البته برعکس این روند هم صادق است. چهبسا بعضاً طبق همان فرضیه واقعاً یک ورود سینمایی باشکوه و ماندگار اتفاق افتاد. نگار جواهریان، ساعد سهیلی، طناز طباطبایی، خاطره اسدی، نازنین بیاتی و… مصداق این گروه از بازیگرانند و هنوز هم گاهی چهرهای تازه به این طریق معرفی میشود.
نگار جواهریان مصداق بازیگرانی است که خیلی زود سبک و سیاق بازیاش مشخص شد و الان پس از گذشت حدوداً ده سال، دیگر مخاطب انتظار دارد همیشه او را در فیلمهای هنری و بهاصطلاح روشنفکری ببیند (بهخصوص بهواسطهی بازیاش در فیلمهای تنها دو بار زندگی میکنیم، یه حبه قند، اینجا بدون من و…). او تجربهی بازی در تئاتر، تلهفیلم و مجموعهی تلویزیونی زیر تیغ را دارد اما بیشتر به عنوان یک چهرهی سینمایی شناخته میشود. با فیلمهای من، ترانه پانزده سال دارم و خوابگاه دختران فعالیتش را در سینما شروع کرد اما حضورش در تنها دو بار زندگی میکنیم (بهنام بهزادی) پررنگتر بود و تأثیر بیشتری در شناخته شدن و دیده شدنش داشت. در دههای که مسیر «پذیرفته شدن» بازیگران میان مخاطبان عام و خاص سینما چندان هموار نیست، جواهریان توانسته این مسیر را بهدرستی طی کند و تداوم داشته باشد.
ساعد سهیلی از بازیگران نسبتاً فعال و پرکار این سالهای سینما بوده و بازیاش در فیلمهایی مثل متروپل، گشت ارشاد و… به خاطر کار با کارگردانهای معتبر و همچنین حضور در جشنوارهی فیلم فجر در دیده شدنش مؤثر بود. سهیلی همچنان در ابتدای مسیر ورودش به سینما قرار دارد اما همین که کارنامهاش فقط در بازی در فیلمهای سعید سهیلی (پدرش) خلاصه نمیشود، تا حدودی میتواند جای این امیدواری را بگذارد که حضوری مستقل در سینما داشته باشد. سهیلی با توجه به فیزیک و ظاهر و شرایط سنیاش، میتواند یک جای خالی مهم را در سینمای ایران پر کند.
بد نیست دو نکته در مورد «ستاره شدن» در سینمای ایران و مقایسهی شرایط آن در سالهای مختلف مطرح شود: اول اینکه بازیگران جدیدی که در سالهای ۷۸ تا اواسط دههی هشتاد به سینما معرفی شدند، اغلب قابلیت تبدیل شدن به ستارههای سینمایی را بیشتر از چهرههای نوظهورِ بعد از این دوره داشتند. در دوران رونق تولید در سینمای ایران در اواخر دههی ۱۳۷۰، بازیگرانی مثل مهناز افشار، بهرام رادان، هانیه توسلی، حامد بهداد و… که تقریباً همزمان (در سال ۷۸-۷۹) فعالیت خود را در سینما شروع کردند اتفاقاً اغلب از آن دسته بازیگرانی نبودند که یکشبه ره صدساله را پیموده باشند، بلکه در کارنامهی حرفهایشان نشان از آزمون و خطاهایی در طول این سالها دیده میشود. اما به طور کلی «آنِ» ستاره شدن – مطابق با تعریف دهههای قبل – تا حدودی در آنها دیده میشد. بعد از این دوره با پررنگتر شدن حضور بخش خصوصی در سینما، بازیگران جدیدی معرفی شدند که یا حضورشان در فیلم کمکی به پروژه میکرد یا شاهد یک «نسبیت» نهچندان موفق بین سینماییها یعنی حضور فرزندان کارگردانها و تهیهکنندگان در سینما بودیم. اغلب این بازیگران حتی به پشتوانهی اسم یک کارگردان معتبر و مشهور هم نتوانستند جای پایشان را در سینما محکم کنند و از همان راهی رفتند که از آن آمده بودند؛ البته طبعاً بعضیهایشان هم هنوز ماندهاند، از جمله، شاهرخ نورمحمدی (رییس، مسعود کیمیایی)، فرید سماواتی (دربند، پرویز شهبازی) و… دوم اینکه بازیگرانی که امروز به عنوان چهرههای مطرح و پذیرفتهشدهی سینما شناخته میشوند، با ستارههای دهههای شصت و هفتاد و پیش از آن، چندان قابلقیاس نیستند. مفهوم «ستاره شدن» در سینما رنگ باخته و به نظر میرسد در حال محو شدن است. خبری از «ستارهی سینما» به آن مفهوم که نمادی برای مردم (مخاطبان عام) و دوستداران هنر بود نیست. بازیگران نهایتاً بازی خوبی از خود به جای میگذارند و میان مردم پذیرفته میشوند. راستش دیگر عقاید و سبک لباس پوشیدن و… بازیگران هم برای مردم آن قدر اهمیت ندارد و این همان جایی است که میتوان فهمید «ستاره شدن» به آن معنای دهههای پیش قرار نیست اتفاق بیفتد. روزی بهروز وثوقی، فردین و… الگوی جوانان آن روزها بودند و روی رفتار و حتی طرز فکر آنها تأثیر میگذاشتند، اما این مفهوم هر سال بیشتر و بیشتر کمرنگ میشود. زمانه عوض شده و آداب ستاره بودن در سینما هم تابع شرایط جدید است. در فضای کنونی، جنبهی صنعتی سینما میچربد و همین کافی است که یک بازیگر بتواند مسیرش را برای ورود به عرصههای موفقیت حرفهای پیدا کند و جایگاهش به عنوان یک بازیگر معتبر تثبیت شود.
ماهنامه فیلم / مد و مه / ۲۷ شهریور ۱۳۹۳