این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی تند گذر به «چخوف مهمان تابستانی» اثر الیسون آندرسن
یکی از کارهای قابل اهمیت نویسنده گان امروزی اینست که سعی می کنند بین دنیای درونی رمان های امروز و روایت های دیروز ارتباطی برقرار کنند و نویسنده گان شاهکار آفرین دیروز را در متن آثار نوین زنده ساخته و روایت های از یاد رفته ی شان را دوباره زنده بسازند. ازین طریق خواننده ی امروزی با نویسنده گانی آشنا میشود که در گذشته شاهکار خلق کرده اند و به این نکته پی میبرد که در دنیای ادبیات هیچ چیز کهنه نمیشود و میتوان روایت ها و حوادث را دوباره رنگ بخشید و زنده ساخت. یکی از این کار ها رمان «چخوف مهمان تابستانی» اثر الیسون آندرسن است. این نویسنده با تعلیقی جذاب خواننده را تا اخیر رمان به دنبال خودمی کشاند که گویا حوادث رمان به صورت واقعی بر مبنای دفترچه خاطراتی ست که از زینایدا میخائیلوونا- پزشکی نابینا- به جا مانده است. نویسنده با تکیه بر داستان کوتاه های چخوف به زندگی و سفر کوتاه تابستانی وی به شهر سُمی می پردازد. در لابلای رمان گفتگو های خلق شده بین چخوف و زینایدا توجه مخاطب را به خود جلب می کند و عاطفه ی مگو و شدیدی که زینایدا در قلب خود نسبت به این نویسنده ی بزرگ احساس میکند را میتوان پیرنگ همین رمان دانست و کشمکش های درونی این زن جوان نابینا که بر اثر تومور مغزی بینایی اش را از دست داده است، داستان را رنگ و رویی دیگر بخشیده است. در گفتگو های طرح شده بین چخوف و زینایدا همیشه این دغدغه جاریست که اگر چخوف رمان بنویسد چقدر جذاب و خواندنی خواهد بود و این نویسنده پیش زینایدا اعتراف میکند که رمانی نیمه کاره دارد، در حقیقت هم نشینی با چخوف به زندگی این زن غمگین و پر درد ، هوای پر شعف بخشیده است :
آنتوان پاولویچ گفت : ” چقدر خندیدیم و همین خندیدن بود که تمام مسیر ما را می برد نه قدرت اسب ها. “ص ۱۴۴
آنچه به عنوان دیالوگ در این رمان وجود دارد در حقیقت سرشار از حقایق ادبی است و کشف دنیای ادبیات و جذابیت داستان و همچنین معرفی غیر مستقیم نویسنده ای مانند چخوف که اگر رمان مینوشت، چه مینوشت و اینکه آیا در رمان نیز مانند دنیای داستان کوتاه هایش موفق از آب در میآمد.
در جریان داستان متوجه بسا نظریات چخوف در مورد مسایل پراکنده ی زندگی میشویم، مثلا آنجا که زینایدا در مورد زنان و به ویژه زنان نویسنده از وی می پرسد :
آیا اجازه می دهید زن ها هم در پناهگاهتان حضور داشته باشند ؟
” البته چرا که نه، اگر رفتارشان خوب و دلربا باشد و کاری نکنند که عاشقشان شویم و فراموش کنیم که چرا آنجا هستیم ، حتما! عشق باعث بر هم خوردن خلاقیت می شود. البته معاشرت با زنان نویسنده ی حساس که به بلوغ فکری رسیده اند ، با شکوه خواهد بود. به چند نفر از این زنان فکر می کنم.تصور کن چه گفتگو های خوبی صورت می گیرد و چقدر هم در نوشتن وفکر کردن به یکدیگر شهامت می دهیم و همدیگر را حمایت می کنیم…”ص۱۵۸
نوستالژی اکراین سال ۱۸۸۸ در سال ۲۰۱۴ که زمان خلق این داستان است ، غالب بوده و نویسنده بین دو دنیای متفاوت و دو زمان دور از هم پیوند بر قرار کرد است و این تخیل قوی یی که چنان راست نماست که شکی در آن نیست، باعث اعجاب و جذب بیشتر خواننده به روند داستان میشود. چنانچه در پشتی کتاب میخوانیم که مهمان تابستانی رمانی استادانه و جذاب است که با الهام از صمیمیت واقعی بین چخوف و خانواده لینت واریو ، ملاکان اوکراینی،ضمن کشف قدرت تحول گرایانه در هنر و پیچیده گی عشق و دوستی، به زندگی در دنیایی برباد رفته جان می بخشد.