این مقاله را به اشتراک بگذارید
به یاد یعقوب یادعلی (۱)/
نجفآباد؛ از بهرام صادقی تا یعقوب یادعلی
حامد قصری
یعقوب یادعلی درحالی شامگاه سهشنبه به دیار سایهها شتافت که فرسنگها دور از زادگاه خود نجفآباد، در آمریکا و در بوستن و بر اثر ایست قلبی درگذشت.
یادعلی از نویسندگان دوران پس از انقلاب و جنگ محسوب میشود که یأس و ناامیدی را در جایجای زندگی و زیست خود گذراند و بهقول محمد حقوقی برخی از هنرمندان گویی همسایه همیشگی مرگ هستند.
نخستین داستان یادعلی در سال ۱۳۷۰ با عنوان «همان خاک آشنا» در مجله آدینه چاپ میشود. و در سال ۱۳۷۸ نخستین کتابش با عنوان «حالتها در حیاط» در نشر آسا منتشر میشود. «احتمال پرسه و شوخی» هم تمرینی است تا مهمترین اثر نویسنده خلاق را در سال ۱۳۸۳ با عنوان «آداب بیقراری» شاهد باشیم. اثری که جایزه گلشیری را هم از آن خود میکند. اما برای شخص نویسنده خوشیمن نیست و بیش از آنکه رمان دیده و خوانده شود، حاشیههای آن دیده میشود. چراکه درست یک سال پس از نشر این رمان، نویسنده را به جرم توهین به قوم لر بازداشت میکنند. دقیقا همین بخش از رمان باعث زندانیشدن نویسنده میشود:
«تا میتوانست غلغلکش داد، از غش و ریسهرفتنهاش حظ کرد و اهمیت نداد به جیغی که یکی از بچهها کشید. تاجماه خندهاش را برید، گفت: «نه یهوخ بچهها…» و نگاه کرد به در.
بلند شد چفت در را انداخت، برگشت نشست کنارش و بوی دوده و شیر تازه را حس کرد. گفت: «لباسهاتو کی خریدی؟»
تاجماه لباسش را جمع کرد و خواست سینهاش را بپوشاند. دستش را گرفت: «دلت میخواد برات لباس بخرم، با یه سینهریز طلا؟»
سرش را بالا گرفت، با شرم خندید: «علیسینا ایگو گرانه.»
پشت دستش را بوسید: «میخرم برات.»
نفهمید چرا یاد سینهبند فریبا افتاد که همیشه با بازکردنش مشکل داشت.
سینی چای دستنخورده ماند روی جاجیم.
حکمی هم که به یادعلی میدهند در نوع خودش شگفت انگیز است: «یک سال حبس که در صورت نوشتن چهار مقاله درمورد شخصیتهای فرهنگی و هنری استان کهگیلویه و بویراحمد ۹ ماه از محکومیتش به حالت تعلیق درمیآید.» کانون نویسندگان ایران و انجمن جهانی قلم (پن) نیز در دفاع از نویسنده اعلامیه میدهند. یادعلی پس از فشار افکار عمومی و جامعه هنری پس از تحمل دو ماه زندان در اردیبهشت سال ۱۳۸۵ از زندان آزاد میشود. شش سال پس از آن شکایت و دادگاه جنجالی دادگاه تجدیدنظر، این نویسنده را از تمامی اتهامات تبرئه میکند. و در سال ۱۳۹۳ این کتاب بدون کوچکترین ممیزی اجازه چاپ پیدا میکند. و همین میشود که نام یادعلی بیش از آنکه یک نویسنده در کنجِ عزلتِ خودش باشد و در اندیشه نوشتن، به نویسندهای که زندان رفته و رمانی از او حاشیهساز شده است، شناخته میشود.
رمان «آداب بیقراری» با این جمله آغاز میشود: «خیلی ساده، مهندس کامران خسروی در یک سانحه رانندگی کشته میشود.» شروع کوبنده رمان، ادای دینی به دیگر نویسنده نابغه شهر زادگاه یادعلی، نجفآباد و بهرام صادقی است با این آغاز کوبندهتر در «ملکوت»: «در ساعت یازده شب چهارشنبه هفته گذشته، جن در آقای مودت حلول کرد.» گویی یادعلی در «آداب بیقراری» بهدنبال ساختنِ شهرِ ملکوتی خود است تاجاییکه مهندس کامران خسروی، فریبا، گلشاه، تاجماه، و علیسینا یادآور دکتر حاتم، م.ل، و آقای مودت هستند.
شهرِ داستانی همراه با مرگ جادهای یادعلی یک سفر به سوی مرگ است. دوازده سال پس از این اثر، از این نویسنده «آداب دنیا» در نشر چشمه منتشر میشود. ماجرا در ویلایی میگذرد که عملا با نگاه مستقیم به ماجرای همان باغِ ملکوتِ بهرام صادقی است. شیوه روایت یادعلی از «آداب بیقراری» خارج شده و کاملا مشخص است که دور بودن از ریشهها و زادگاه چگونه میتواند یک نویسنده را از خلاقیت دور کند و گویی از رمان قبلی نویسنده تنها «آدابِ» آن را یدک میکشد. رمان بعدی یادعلی «آمرزش زمینی» تجربه زندان نویسنده است و گویی نویسنده تعمدا نخواسته سهگانه خود را در این رمان خلق کند. و هنوز درگیر فشارها و حادثه زندان است…
با آقای نویسنده درحالی در ۵۱ سالگی خداحافظی میکنیم که در اوجِ نوشتن و پختگی خود قرار داشت و میتوانست دوباره برایمان بنویسد و خلق کند و این مفهوم جوانمرگی، گویی نهتنها با مرگِ خلاقیت که با مرگِ حقیقی آقای نویسنده عجین شده است.
سازندگی