این مقاله را به اشتراک بگذارید
پس از براهنی…
میراث رضا براهنی برای ما و نسلهای بعد چه خواهد بود؟
حسن اصغری
مرگِ براهنی، مرگِ کوچکی نیست! مرگِ هرکسی نیست! او را نه میتوان انکار کرد، و نه میتوان آثارش را رد کرد. او انکارناپذیر است. ماندگار است. نقش او با بیش از نیم قرن حضور در ادبیات و سیاست، بسیار برجسته، پررنگ، تاثیرگذار و جریانساز بود. بهعنوان کسی که از پیش از انقلاب، آثارش را تماموکمال میخواندم و بعدها با او در کانون نویسندگان مراوده داشتم، به نسلهای جدید توصیه میکنم که آثار او را بخوانند و از آن بهره بگیرند، همانطور که نسل ما از او چیزهای بسیاری یاد گرفت.
رضا براهنی بخشی از حافظه ادبیات معاصر ماست که نمیتوان بدونِ خواندنِ آن، به ادبیات پرداخت و در این عرصه کار کرد. این بهویژه برای نسلِ جوان، بسیار مفید خواهد بود که براهنی را بخوانند؛ چراکه عدمِ اطلاع از آثار او، برایشان کمبود ایجاد خواهد کرد. او را شاید بتوان بزرگترین منتقدی دانست که در طول پنج شش دهه اخیر به شکلی جدی به نقد پرداخت و تاثیر بسیاری در این حوزه بهجا گذاشت و راه را برای منتقدان بعدی هموار کرد.
هرچند برخی دولتها به بهانههای سیاسی و ایدئولوژیک، سعی در حذف برخی نامها دارند، بااینحال برخی نامها حذفناشدنی هستند؛ چه با آنها موافق باشیم، چه نباشیم. براهنی یکی از محدود چهرههای فرهنگی نیم قرن اخیر است که آثار ارزشمندی در شعر و رمان و نقد خلق کرد که با هیچ زر و زوری نمیتوان آنها را حذف کرد؛ چون اینها جزو میراث فرهنگی این سرزمینِ کهن هستند.
«ادبیات مذکر» یکی از آثار درخشان براهنی در حوزه نقد و نظریه و پژوهش است که در اواخر دهه چهل منتشر شد. او در این کتاب به نکات مهمی اشاره میکند، از جمله اینکه ما در طول تاریخ این سرزمین، در ادبیاتمان مردسالارانه عمل کردهایم و نقشِ زنان را نادیده گرفتهایم. در حوزه نقد و نظریه، او از پیشگامان حوزه در ایران بود. نقدهای بسیاری از او در مجله فردوسی منتشر میشد که خودِ من جزو خوانندگان آن بودم. از جمله نقدی که بر منظومه «آیههای زمینیِ» فروغ نوشته بود. نقدی درخشان که هنوز هم جزو بهترین نقدهای نوشتهشده روی این منظومه است. نقدهای او گاهی هم از جنبه انصاف خارج میشد، مثل نقدی که با عنوان «بچهبودای اشرافی» روی شعرهای سهراب نوشته بود. فکر میکنم بعدها نظرش را درباره سهراب بهعنوان یکی از بزرگترین شاعران ایران عوض کرد. نقدهای دیگری هم از او در همان زمان خواندم، مثل نقد «تنگسیر» چوبک. در اینجا برخوردی منصافه دارد و جنبههای مختلف رمان را میبیند و بررسی میکند.
با همه اینکه براهنی آدمی تندمزاج بود، اما درکُل انسانی شریف بود. در عرصه فرهنگی آدمی بسیار پرتلاش بود و آدم افسوس میخورد که چرا او باید از وطنِ خودش برود (رانده شود!) و در کشورِ دیگر بمیرد و برخلاف آرزویش که دوست داشت در ایران به خاک سپرده شود، در غربت به خاک شود.
یکی از وجوهِ شخصیتِ ممتازِ براهنی، نگاهِ انتقادیِ او بود که در عرصه سیاسی و اجتماعی هم خود را نشان میداد؛ این نگاه انتقادی چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب در او وجود داشت، بهویژه در دوران حضورش در کانون نویسندگان و مبارزه همیشگیاش با سانسور.
براهنی مثل شاملو انسانی چندبُعدی و چندفرهنگی بود: از ترجمه گرفته تا رمان و شعر و نقد و پژوهش و سیاست. همه اینها از او یک کتابخانه بزرگ ساخته است؛ میراثی گرانبها برای ما و نسلهای بعد. مگر میشود که ما به اینها بها ندهیم؟ آثار او چه برای نسل ما، و چه برای نسلهای آینده، تاثیرگذار خواهد بود.
باری، آثار او با همه تنگنظریهایی که در این سرزمین به او روا داشته شد، میماند و در آینده هم خواهد ماند و خوانده خواهد شد.
سازندگی