این مقاله را به اشتراک بگذارید
یک نامه
از اسلاوی ژیژک به نادژدا تولوکونیکووا
به قهرمانان پرمخاطره تری نیاز خواهیم داشت
ترجمه فرزام کریمی
هجدهم مارچ ۲۰۱۴
نادژدای عزیزم:
از تو اجازه می خواهم که ابتدا شادی و خوشحالی ام را نشان دهم,خوشحالم که آزاد هستی و به تلاشت ادامه می دهی.البته تو همبستگی کاملی با زونا ﭘارا داری,همچنین از عملکرد ﭘوسی رایت کاملاً حمایت می کنم. آنچه که تو در باب نقاب ها نوشته بودی مرا به یاد مقاله ای از نیچه در باب هملت انداخت که نوشته بود: “آن رنجی که یک شخص می برد، لزوماً از آن ناآگاه است! ” یک نفر باید بی پروا از نگاه گستاخانه ﭘوسی رایت دفاع کند،چون تنها واکنش مناسب برای حوادث خشونت بار همین است.یک تحلیلگر فرهنگی بوسنیایی متعجب از آن بود که در میان کسانی که خویشاوندانشان در سربرنیتسا کشته شدند،صدها جملات کنایه آمیز درباره ی قتل عام صرب ها منتشر شده است.در اینجا به یکی از آن جملات اشاره میکنم که درباره ی روش خرید گوشت گاو در یوگسلاوی سابق است که معمولاً قصابها می ﭘرسیدند :”با استخوان یا بدون استخوان؟”جمله ی کنایه آمیز دیگر این بود که:”می خواهم چند مزرعه کنار سربرنیتسا بخرم و خانه ای بسازم.آیا میدانی قیمت زمین ها در آن منطقه چند است”؟” قیمت ها مطابق با نوع زمینی که قصد خرید آن را داری متفاوت است – با استخوان یا بی استخوان.” جدا از اهانت و بی حرمتی های بی مزه،چنین جملاتی تنها روش برای مقابله با واقعیت دردناک وتحمل ناﭘذیر بود: این جملات تنها گویای حیرت و سردرگمی ماست- پنهان کردن تأثرآور قربانیان جنایات،یک بی رحمی آشکارست.
از مارکس به بعد،جناح ﭼﭗ طرفدار اصلاحات سیاسی،هرگز “مترقی” نبودند–بلکه همیشه با سوالی آزار دهنده همراه بوده اند،قیمت ﭘیشرفت چقدر است؟”مارکس با روش بی مانند بهره وری افسارگسیخته اش مجذوب کاپیتالیسم شد.وی تنها اصرار داشت که موفقیت های مکرر باعث بوجود آمدن تضادها می شود و ما باید همین موضوع را در مفهوم ﭘیشرفت امروزی کاﭘیتالیسم جهانی بررسی کنیم تا بتوانیم عواملی را که سبب شورش می شوند را دریابیم. امروزی ها میگویند که محافظه کاران امروزی محافظه کار نیستند:پذیرش کاﭘیتالیسم تنها به منزله ی موثر بودن سیستم تلقی میشود!!!امروزه محافظه کار واقعی، کسی ست که تضادها و بن بست های کاﭘیتالیسم های جهانی را می ﭘذیردکسی که روایت های ساده ی ترقی خواهی را رد می کند و توجه وی به بن بست تاریک ﭘیشرفت است.در این معنا و مفهوم،امروزه تنها یک ﭼﭗ گرای تندرو می تواند یک محافظه کار واقعی باشد.
آسانژ، مانینگ و اسنودن در این دوران اشخاصی قابل تحسین هستند اما آنها زمانی که از دلیل و برهان شخصی بهره میجویند دیگر آگاهی دهنده محسوب نمیشوند چرا که خود تهدید کننده ی قدرت های بزرگ به حساب می آیند.ما در چین، روسیه و تمام کشورها به افرادی مانند مانینگ و اسنودن نیاز داریم البته کشورهایی مانند چین و روسیه نسبت به آمریکا بسیار ظالم تر هستند–تنها تصور کن برای شخصی مانند مانینگ چه اتفاقی می افتاد اگر در دادگاههای چین و روسیه محکوم می شد:به احتمال زیاد دادگاهی علنی برگزار نمی شد،یک مانینگ چینی باید نابود شود! با این حال نباید در نرمش تاکتیک های ایالات متحده اغراق کرد،اگرچه واقعیت این است که آنها هرگز در مقایسه با چین و روسیه با زندانیان وحشیانه رفتار نمی کنند،ایالات متحده به علت پیشرفت تکنولوژیکی در سطح جهان نیازی ندارد تا رفتار وحشیانه ای با زندانیان داشته باشند، اگرچه در صورت نیاز از اعمال رفتار وحشیانه باکی ندارد.در این صورت،ایالات متحده بسیار خطرناکتر از چین خواهند بود چون معیارهای کنترشان قابل رویت نیست.
در مورد کشور چین می توان گفت که محدودیت ها برای همگان مشخص است و هیچ تجسم و وهم و خیالی درباره ی آنها وجود ندارد؛ تنها شیوه ی حکومت داری آنها،ظلم و ستم آشکار است در حالیکه در ایالات متحده آمریکا اغلب آزادی های فردی و عمومی به رسمیت شناخته شده اند.بنابراین بسیاری از افراد آزادانه زندگی می کنند و حتی از میزان کنترلشان توسط دولت آگاهی ندارند.چنین آفراد آگاهی دهنده ای نظیر اسنودن و ….کارهای بسیار مهمی در مقایسه با افرادی که با تهدید آشکار رژیم های ظالم و ستمکار در جایی پنهان میشوند انجام می دهند،یعنی عدم آزادی که مستقیماً تجربه کرده اند را در اختیار عموم ملت قرار دهند: در مقابل حکومتها به مردم عدم آزادی را تحمیل می کنند که شامل موقعیت هایی است که خودمان آنها را بعنوان آزادی تجربه کرده ایم. این ویژگی محدود به کنترل فضای مجازی نیست:این شیوه فردگرایانه است و به توصیف جامعه ی”مجاز” لیبرال میپردازد.از آنجایی که آزادی ارزش والایی دارد،کنترل و تسلط اجتماعی به معنی تجاوز و تخطی از آزادی نیست:انواع مختلفی از عدم آزادی ها وجود دارند که به ظاهر نقطه ی مقابل آن نمایان می شوند:وقتی از مراقبت های بهداشتی جهانی محروم می شویم، به ما می گویند به شما حق انتخاب جدیدی داده می شود تا تأمین کننده ی مراقبتهای بهداشتی تان را انتخاب کنید؛ زمانی که نمی توانیم دلخوش به اشتغال طولانی مدت باشیم و مجبور می شویم تا هر چند سال یکبار به دنبال کار باشیم به ما می گویند فرصتی به شما می دهیم تا درباره ی ما دوباره تصمیم گیری کنید!!!زمانی که متعهد می شویم برای آموزش فرزندانمان هزینه ای ﭘرداخت کنیم،به ما می گویند که سپاسگزاریم برای آنکه “کارآفرینی ” نمودید، همچنان که ما در سایر موارد هم در سیستم های کاپیتالیستی غرق شده ایم,برای تحصیل،سلامتی،مسافرت وام می گیریم.ما مدام توسط این “گزینه ها” اشباع می شویم و مجبور به تصمیم گیری درباره ی مواردی می شویم که شایستگی یا اطلاعاتی کافی در آن زمینه ها نداریم؛ تجربه ی ما از آزدای شبیه بار سنگینی به روی دوش ماست که باعث بروز اضطراب تحمل ناﭘذیری می شود.در هم شکستن این چرخه توسط اشخاص منزوی امکان ﭘذیر نیست؛چون هر چه بیشتر آزادانه عمل کنیم،بیشتر برده ی سیستم حکومتی می شویم؛ باید از “خواب تعصب”و آزادی پوشالی، با کمک یک متخصص و یا شخصی ماهر بیدار شویم.
این موضوع مرا به همان نکته اصلی بر میگرداند:لحظه ای فراموش کردم که ﭘوسی رایت و ویکی لیکس،نمونه ای در راه مبارزه ی جهانی هستند،اما ما همه چیز را از دست داده ایم،روحمان را به شیطان فروخته ایم. فکر می کنم باید در برابر حوادثی که در اوکراین رخ داد نگرش یکسانی داشته باشیم.با تو موافقم که اعتراضاتی که ویکتور یانوکوویچ و ﭘیروانش را سرنگون کرد در قیاس با بهار عربی،رخداد شگفت انگیز و بی نظیری بود.آنها با تصمیمات دولت اوکراین شروع به فعالیت کردند,عده ای در مقابل آنها قصد داشتند تا به واسطه روابط خوب با روسیه,اوکراین را به عضویت اتحادیه اروﭘا در بیاورند.همانطور که ﭘیش بینی می شد،بسیاری از افراد جناح ﭼﭗ ضد اﻣﭙریالیسم به اخباری درباره ی اعتراضات گسترده با حمایت نژادﭘرستانه از اوکراینی های فقیر واکنش نشان دادند:اروﭘای ایده آل هنوز فریب خورده و نمی بیند که آینده ی اروﭘا رو به زوال است و ملحق شدن اوکراین به اتحادیه ی اروپا این کشور را دیر یا زود به یک مستعمره ی اقتصادی اروﭘای غربی بدل کرده و اوکراین را به جای یونان مینشاند.امری که ﭼﭗ گرایان نادیده گرفته اند اینست که اوکراین از اتحادیه ی اروﭘا دوری جسته بود و اختلافاتشان پابرجا مانده بود. ﭘیامشان صریح بود و موقعیت خودشان را نامناسب میدیدند.مشکلات اروﭘایی ها هنوز در باب طبقه سرمایه دار است–به یاد داشته باش که با وجود وضع نامناسب و بسیار بد یونان،مهاجران آفریقایی هنوز به آن کشور مهاجرت میکنند و نقاشی هایی درباره ی خشم وطن ﭘرستان راست گرا میکشند,ثانیاً آنچه که حائز اهمیت است،اینست که معترضان اوکراینی در”اروﭘا” به چه چیزی اشاره می کنند؟چیزی که اروﭘا باید در اعتراضات اوکراینی ها دقت کند نقش ناسیونالیسم راست گراست،اگرچه در حاشیه قرار گرفته اند اما نباید دست کم گرفته شود.
روسیه ی تحت حاکمیت ﭘوتین مستثنی نیست:از بالکان تا اسکاندیناوی،از ایالات متحده ی آمریکا تا اسرائیل،از آفریقای مرکزی تا هندوستان،عصر تاریک نوینی در راه است،عصری توام با تعصبات شدید مذهبی,قومی و نقش ارزش های روشنفکری در راه است.این تعصبات همیشه در سایه ها در کمین بوده اند ولی موضوع اصلی خودنمایی بیشرمانه آنهاست, ﭘس در چنین مواقعی چه کاری می توانیم انجام دهیم؟ جریان های اصلی لیبرال ها می گویند که وقتی ارزش های دموکراتیک توسط اصولگرایان مذهبی و قومی تهدید می شوند باید همگی ﭘشت خواسته های فرهنگی لیبرال – دموکراتیک ﭘنهان شویم تا از آن چیزی که میخواهیم حراست کنیم و رویاپردازی در باب تحولات بنیادین اجتماعی را کنار بگذاریم.با این حال،کشمکش میان لیبرالیسم و بنیادگرایی یک درگیری کاذب است- چرخه ی معیوبی از دو رویه است که یکدیگر را بازتولید میکنند بنابراین درباره ی رویای اروﭘای کاﭘیتالیست لیبرال – دموکرات چه می توان گفت؟
نمی توان با قاطعیت گفت که چه سرنوشتی در انتظار اوکراین در اتحادیه اروﭘا است اما ریاضت اقتصادی اوکراینی ها شروع شده است.در کتابم اغلب از جملات طنزآمیز رابینوویچ استفاده میکنم،یک یهودی قصد مهاجرت داشت.مأمور دولت در اداره ی مهاجرت دلیل مهاجرتش را جویا شد و رابینوویچ ﭘاسخ داد “دو دلیل دارم. نخستین دلیلم این است که می ترسم در اتحادیه جماهیر شوروی کمونیست ها قدرتشان را از دست بدهند و دولت جدید بخاطر تمام جرایمی که دو دولت قبلی انجام داده اند مرا محاکمه کند،یهودیان و خواسته هایشان دوباره جزیی از برنامه های ضدیهودی خواهد شد –”مأمور اداره ی مهاجرت در پاسخ گفت :”این کاملاً مزخرف است چون هیچ چیزی در اتحادیه جماهیر شوروی تغییر نمی کند، قدرت کمونیست ها برای همیشه پابرجا خواهد ماند!” رابینوویچ با آرامش ﭘاسخ داد: “خب،دومین دلیل من اینست که”ما به سادگی می توانیم تبادلات اقتصادی میان اوکراین با وضعیت بحرانی اش و اتحادیه جماهیر شوروی را متصور شویم اما وزیر اقتصاد اوکراین گله مند از آن است:”دو دلیل وجود داشت که نشان می داد ما در موقعیت وحشتناکی قرار گرفته بودیم.اول: هراس از اتحادیه اروﭘا که میتوانست ما را مجبور به تسلیم در برابر فشارهای روسیه کند و اقتصادمان را دچار فروﭘاشی کند–” رئیس شورای اقتصاد اتحادیه اروﭘا سخنان او را قطع کرد و گفت: “اما می توانید به ما اعتماد کنید، ما شما را تسلیم نخواهیم کرد،بلکه با قدرت,شما را کنترل خواهیم کرد و به شما خواهیم گفت که چه کارهایی باید انجام دهید”!!! وزیر اقتصاد اوکراین با آرامش ﭘاسخ می دهد: “و این دومین دلیل ماست”.
حال میتوان درک کرد که معترضان یورومیدان قهرمان هستند اما جنگ حقیقی تازه آغاز شده است؛جنگ برای آنچه که اوکراین جدید انجام خواهد داد و این مبارزه نسبت به مبارزه برعلیه اقدامات ﭘوتین بسیار دشوارتر خواهد بود.در اینجا به قهرمانانی جدید و ﭘرمخاطره تر نیاز خواهد بود. نمونه ی این قهرمان در میان روسهایی که به آنها اشاره کرده بودی به چشم میخورد،نادژدا، تمام کسانی که شجاعانه با تعصبات ناسیونالیستی کشورشان مخالفت می کنند و آنها را بعنوان ابزار صاحبان قدرت محکوم می کنند قهرمان هستند.آنچه که امروزه به آن نیاز داریم جلوگیری از بروز رفتار “احمقانه” و ﻧﭙذیرفتن بسیاری از دروغ ها و اعلام همبستگی اوکراینی ها و روسهاست,افراد باید با سازماندهی رویدادها, برادری و دست در دست یکدیگر گذاشتن شروع به ایجاد شبکه های سازماندهی شده ی مشترک میان هسته ی اصلی سیاسی اوکراین و مخالفان روسیه کنند تا بتوانند به براندازی رژیم ﭘوتین امیدوار باشند,شاید این نگاه به نظر خیالی و غیرعملی به نظر برسد ولی تنها چنین حماقت هایی می توانند به اعتراضات وجهه ای حقیقی اعطا کنند در غیر اینصورت فقط درگیر مبارزات هیجانی ناسیونالیستی خواهیم شد که توسط الیگارشی هایی اداره می شوند که در ﭘشت ﭘرده کمین کرده اند.
بگذار اینگونه نتیجه گیری کنم. بعد از خواندن آخرین نامه ات شانس شنیدن آهنگ استنکا رازین را داشتم،یکی از آهنگ های محلی مشهور روسیه و متن آهنگ مرا به یاد این موضوع انداخت؛ که چقدر برای افسران رده پایین مهم است تا با خودشان صحبت کنند آن هم برای فرار از موقعیتی که در آن دیگر افراد برایشان صحبت میکنند.این شعر توصیف میکند که چگونه آتامان قزاق مقتدر با غرور در ولگا با عروس جوان و زیبایش در حال قایقرانی بود،وی یک شاهدخت ایرانی را ربوده بود،اما بعد زمزمه هایی از ﭘشت سرش شنید که می گفتند: “او ما را با یک زن عوض کرد! و تنها یک شب را با او ﺳﭙری خواهد کرد و صبح روز بعد خودش تبدیل به زن خواهد شد! استنکای کنجکاو فوراً تصمیم گرفت که چه کاری باید انجام دهد:
” هرآنچه که اراده کنی به تو خواهم داد
سر و گردن و دست هایم را فدایت خواهم کرد”.
صدای قزاق چون رعدو برق در گوشم می ﭘیچد
در آن سوی سرزمین دور
آن زن با چشمانی غم زده
بیش از آنکه زنده باشد بسان مردگان است،
در سکوتش به سخنان مرد مست گوش فرا داده است
به واژگان آتامان:
” ولگا، ولگا,مادرم,ولگا
در زیر نور خورشید
هرگز چنین هدیه ای از یک نجیب زاده قزاق
به خود ندیده ای
ممکن است نوای صلح همیشه طنین انداز باشد
اما
ولگا، ولگا،مادرم,ولگا
شاهدخت مرا در آغوشت بگیر
قزاق عروس زیبایش را به آب روان سپرد
ولگا آه میکشید.
در سکوتی چون سکوت قبر
در برابرکسانی که ایستاده در آغوش کشیدن شاهدخت را نظاره میکردند
قزاق جنگ زده زانوی غم در آغوش گرفته و از اعماق قلبش میگرید
“برقص و در آغوشم باش, بیا با یکدیگر شادی کنیم
در چشمان تو چه گوهر گرانسنگی بود
بیا تا باهم شعر قایقرانان را بخوانیم
برای زیبای من که در اینجا خفته است”.
برای من واکنش ها از متن دارای اهمیت بیشتری است:زمانی که جنگجویان پاسخ خواسته شان را از استنکا می گیرند؛عکس العملشان گیجی، وحشت و حتی گریه است!!! استنکا با حرکتش آنها را وادار به ﭘذیرش هدیه ای نمود که آنها باید از دریافتش شاد میشدند–شما آن را خواستید و اکنون به دست آوردید اما آنچه که امروز برایمان تکان دهنده است فقدان نگاه درست به زن است: او را ابتدا ربودند و مورد تجاوز قرار دادند و سپس کشتند؛ این شرایط را چگونه تجربه کرد؟وی با آهنگ خویش وحشتش را نشان می دهد؟
من فکر می کنم که تو و همراهان مبارزت فضایی شبیه این آهنگ خلق کرده اید…
ﭘس مشتاقانه منتظر مبارزه ی مشترکمان توام با دوستی و همبستگی هستم،
با احترام
اسلاوی ژیژک
از کتاب جهان زندان من است/ نشر جغد