این مقاله را به اشتراک بگذارید
یون فوسه رماننویس، نمایشنامهنویس و شاعر نروژی برنده جایزه نوبل ادبیات ۲۰۲۳ شد
صدای صلح و انسانیت
شایان جوادی
مترجم و منتقد
یون فوسه با دریافت جایزه نوبل ادبیات حالا به مشهورترین نویسنده نروژی ادبیات داستانی معاصر تبدیل شده است. او که بعد از هنریک ایبسن، بزرگترین نمایشنامهنویس نروژ است، جایزه نوبل ادبیات ۲۰۲۳ را بهخاطر «نمایشنامهها و نثرهای بدیعش که به ناگفتنیها صدا میدهد» دریافت کرد. آثار او به حدود ۵۰ زبان ترجمه شده و به گفته ناشر نروژیاش نمایشنامههای او بیش از ۱۰۰۰ بار در سراسر جهان به روی صحنه رفته است. او همچنین در فهرست ۱۰۰ نابغه برتر زنده توسط روزنامه دیلیتلگراف در رتبه ۸۳ قرار گرفته است و در سال ۲۰۰۳ جایزه شوالیه فرانسه را نیز دریافت کرده است. از او تا امروز بیش از هفتاد رمان، مجموعهشعر، کتاب کودکونوجوان، و نمایشنامه نوشته است که بسیاری از آثار نمایشیاش در سراسر جهان روی صحنه رفته است، از جمله در تئاتر شهر ایران، نمایشنامه «کسی میآید» با ترجمه تینوش نظمجو. از فوسه بهجز این کتاب، مجموعهآثار نمایشیاش توسط محمد حامد و از آثار داستانیاش دو کتاب «آلیس در آتش» و «دختر بارانی زرد» به فارسی ترجمه شده است. آنچه میخوانید نگاهی است به آثار او از لابهلای یادداشتهای دیگران و گفتگوهای نویسنده با نشریات مختلف جهان.
پیش از یون فوسه، آخرین دریافتکنندگان نروژی نوبل ادبیات، سیگرید آندست، نویسنده داستانهای تاریخی بود که در سال ۱۹۲۸ این جایزه را دریافت کرد، و کنوت هامسون در سال ۱۹۲۰ که در ایران نامی شناختهشده است. فوسه در بیانیهای که روز پنجشنبه از طریق ناشر نروژی خود منتشر کرد، گفت که او «شوکه شده و تا حدودی ترسیده است.» هنگامی که تقریبا یک دهه پیش از او در مورد امیدهایش برای برندهشدن جایزه نوبل پرسش شد، گفت که گرچه «البته» دوست دارد آن را دریافت کند، اما از بارِ انتظاری که به همراه خواهد داشت نیز کمی میترسد. او در مصاحبهای با گاردین گفت: «به طور معمول، آنها نوبل را به نویسندگان بسیار قدیمی میدهند، و این حکمتی دارد. وقتی آن را دریافت میکنید که روی نوشته شما تأثیری نداشته باشد.»
فوسه مدتها است که به خاطر زبان مافوق، فراگیر و تجربیات رسمیاش مورد احترام بوده است. در یک کنفرانس خبری روز پنجشنبه، آندرس اولسون، رئیس کمیته ادبیات نوبل، از «زبان حساس فوسه که محدودیتهای کلمات را میسنجد» تمجید کرد.
آثار فوسه به حدود ۵۰ زبان ترجمه شده است و او یکی از پربازدیدترین نمایشنامهنویسان زنده جهان است. اما بهتازگی در کشورهای انگلیسیزبان تحسین زیادی به دست آورده، عمدتاً به لطف داستانهایش، به ویژه «هفتگانه» که برای آن نامزد نهایی جایزه کتاب ملی شد و دو رمان او نامزد دریافت جایزه بینالمللی بوکر شدهاند. او از سال ۲۰۱۳ در لیست نامزدهای نوبل بود و درنهایت در سال ۲۰۲۳ آن را به خاطر «نمایشنامهها و نثرهای بدیعش که به ناگفتنیها صدا میدهد» جایزه نوبل ادبیات را به عنوان معتبرترین افتخار در دنیای ادبیات دریافت کرد.
در بیانیهای که از طریق ناشر نروژی فوسه ارسال شد، او گفت: «من به مدت ۱۰ سال در میان برگزیدگان جایزه نوبل ادبیات بودم و مطمئن بودم که هرگز جایزه را نخواهم گرفت. نمیتوانم به سادگی باورش کنم.» فوسه در پاسخ به این پرسش که هدفش از ارائه آثارش به خوانندگان چیست، گفت که امیدوار است احساس آرامش را منتقل کنند. او گفت: «امیدوارم آنها بتوانند نوعی آرامش را در نوشتههای من یا از آن بیابند.»
فوسه را از کجا شروع کنیم؟
این نویسنده نروژی که از مدتها پیش به عنوان برنده بعدی جایزه نوبل در نظر گرفته شده بود، امسال این جایزه را دریافت کرد. برای کسانی که تازه این نمایشنامهنویس و رماننویس و شاعرِ تحسینشده را شناختهاند، اینجا چند راهنمایی خوب هست.
فوسه در کارنامه خود به عنوان نمایشنامهنویس به عنوان «ایبسنِ نو» مورد ستایش قرار گرفته است – که نشان از این واقعیت دارد که نمایشنامههای او پس از نمایشنامههای هنریک ایبسن بیشترین اجرا را در نروژ دارند. با وجود سالها تحسین بینالمللی، فقط اخیرا است که کتابهای فوسه به جریان اصلی انتشارات ترجمه وارد شدهاند.
داستانهای قدرتمند (و اغلب بسیار کوتاهِ) فوسه در مجموعه صحنههایی از دوران کودکی، فعالیت ادبی فوسه را از سال ۱۹۸۳ تا ۲۰۱۳ دربرمیگیرد. آنها به عنوان مقدمهای برای موضوعات اصلی کار او – کودکی، حافظه، خانواده، ایمان – همراه با یک شخصیت قوی عمل میکنند. احساس دوگانگی و تقدیرگرایی تکهتکه و در مواقعی عمداً سادهانگارانه، سفر زندگی را از جوانی تا پیری نشان میدهند. کارهای برجسته او عبارتند از: «جای بوسه سرخ از نامه»، «سپس سگ من به من باز خواهد گشت.»، «سرخ سیاه»، «قایقخانه»، «مالیخولیا»، «صبح و عصر»، «بیداری»، «رویاهای اولاو». از این میان رمان «آلیس در آتش» با ترجمه حسام امامی و مجموعهداستان «دختری با بارانی زرد» با ترجمه محمد حامد به فارسی ترجمه شده است.
آثار داستانی فوسه
در رمان ۲۰۲۳ فوسه، «آلیس در آتش»، پیرزنی به نام سیگن در کنار آتش در خانهاش در کنار یک آبدره دراز کشیده و خواب ۳۰ سال قبل خود و همسرش اسل را میبیند که یک روز در توفان روی آب پارو زد و هرگز برنگشت. این کار نمونه فوسه است – تاریک، با استفاده از یک تصویر مرکزی مکرر، تصویر سیاهی و ساختاری حول محور تاریخ آبا و اجدادی (آلیس لقب مادر مادربزرگ اسل است)، تکرار میشود. پدربزرگ اسل همنام او بود و با غرقشدن به همان سرنوشت دچار شد. کاری خوابآور و مرموز.
«قایقخانه» که در سال ۱۹۸۹ منتشر شد، نزدیکترین چیزی است که فوسه به یک رمان جنایی نوشته است. به نظر میرسد راوی ۳۰ ساله در همهچیز زندگی شکست خورده – او با مادرش زندگی میکند، گوشهنشینی مجازی است، به نظر نمیرسد قادر به انجام کارهای اساسی خودش باشد. مهمترین دستاورد او در گذشتهاش نهفته است – گروه راکی که با دوست دوران کودکیاش کنات داشت که ارتباطش با او قطع شده. بااینحال، در یک تابستان، یک برخورد شانسی با کنات، که اکنون متاهل و نسبتاً موفق است، منجر به شکستی ویرانگر خواهد شد. به موازات این، راوی رمانی را نیز مینویسد که مشاهده دقیق هر نمونه از وجود «بیقرار» او است: نمونهای کامل از اصلِ «بنویس، فکر نکن»؛ همانطور که فوسه در اواخر دهه ۸۰ به شاگردانش این توصیه را کرد.
رمان «هفتگانه»ی فوسه (Septology) درمورد هنرمند سالخوردهای است که در محیطی دورافتاده در جنوب غربی نروژ زندگی میکند. او مانند خود فوسه، با زمان، هنر و هویت دستوپنجه نرم میکند. این اثر خارقالعادهای است از بحران وجودی، از دستدادن حافظه و زندگی زیستهشده، و زندگی که ممکن است در شخص دیگری در سایه زندگی شده باشد. این تجربه خواندنی ترسناک است که بدون وقفه ارائه میشود، به طوری که خواننده اساساً زندگی را با او میگذراند. نویسنده نروژی، یون فوسه، نویسندهای همهجانبه است که نوشتههایش بیشتر بر اساس فرم تعریف میشود تا محتوا – آنچه گفته نمیشود اغلب آشکارتر از آنچه هست، است.
آثار نمایشی
منتقد گاردین زمانی که نمایشنامه «رویای پاییز» در سال ۱۹۹۹ در سال ۲۰۰۶ به زبان انگلیسی در دوبلین نمایش داده شد، نوشت: «نمیتوانم فکر نکنم شکاف فرهنگی بین دنیای فوسه و دنیای ما خیلی وسیع است یا نه.» چیزهای زیادی در اروپا و جهان تغییر کرده.»
در نمایشنامه «مالیخولیا»ی یک و دو، فوسه ما را به اعماق ذهن شکنجهشده هنرمند منظره قرن نوزدهم، لارس هرترویگ میبرد، که در سال ۱۹۰۲ در اوایل دهه ۷۰ زندگیاش فقیرانه درگذشت، و زندگیاش تحتتأثیر توهمات و هذیانهایی قرار گرفت که نقاشیهایش را چنین رویایی جلوه داد. هرترویگ ابتدا بهعنوان دانشآموز در مدرسه هنر دوسلدورف دچار روانپریشی شد. مالیخولیای یک جزئیات وسواسها، اضطرابها و فروپاشی نهایی هرترویگ جوان در یک روز وحشتناک را شرح میدهد. «مالیخولیا»ی دو با دیدگاههای روایی متفاوت – از جمله زندگینامهنویس خیالی – سالها پس از مرگ هرترویگ میگذرد.
زندگی و زمانه یوسه
فون یوسه در ۲۹ سپتامبر ۱۹۵۹ در ساحل غربی نروژ به دنیا آمد.فوسه در ابتدا به مذهب لوتری گرایش داشت و در سال ۲۰۱۳ به مذهب کاتولیک گروید.پس از تحصیل در رشته ادبیات، اولینبار در سال ۱۹۸۳ با رمان «سرخ، سیاه» که در زمان و میان دیدگاهها عقب و جلو میرود، شروع به کار کرد.
از آثار مهم او میتوان به «قایقخانه» (۱۹۸۹) که با استقبال خوب منتقدان روبهرو شد، و «مالیخولیا»ی اول و دوم (۱۹۹۵-۱۹۹۶) اشاره کرد. آخرین کتاب او، «هفتگانه»، یک کار بزرگ نیمهخودزندگینامه – هفت بخش در سه جلد در مورد مردی که با نسخه دیگری از خود ملاقات میکند – تا ۱۲۵۰ صفحه بدون یک نقطه پایان مییابد. جلد سوم در فهرست نهایی جایزه بینالمللی بوکر ۲۰۲۲ قرار گرفت.
در اوایل دهه ۱۹۹۰ که به عنوان نویسنده تلاش میکرد زندگی خود را تامین کند، از فوسه خواسته شد که یک نمایشنامه بنویسد. او یکبار گفت: «این اولینبار بود که دستم را در این ژانر وارد میکردم و این بزرگترین شگفتی زندگی من به عنوان یک نویسنده بود. میدانستم، احساس میکردم که این نوع نوشتن برای من ساخته شده است.» او به قدری از این فرم لذت برد که همه نمایشنامه را با عنوان «یکی قرار است بیاید» نوشت. در سال ۱۹۹۴ برای نمایشنامه بعدی خود «و هرگز جدا نمیشویم» تحسین بینالمللی را به دست آورد.
آدام زی لوی، رئیس یک نشر کوچک که انتشار کارهای فوسه را در ایالات متحده در سال ۲۰۲۰ و با اولین مجموعه «هفتگانه» آغاز کرد، گفت: «کار او میتواند به طرز فریبندهای ساده باشد.» او غالبا نثری بسیار کوتاه و کمحجم مینویسد، اما کتابهایش شما را شگفتزده میکند. آنها این کیفیت واقعا پویا را به خود میگیرند. جملات تکرار میشوند، پیچوتاب میخورند، از یک جا شروع میشوند و در نقطهای به آن بازمیگردند.»
دامیون سرلز، یکی از مترجمان انگلیسی زبان فوسه، گفت که درحالیکه فوسه در طیف وسیعی از سبکها نوشته است، یک رشته وحدتبخش در آثار او احساس آرامش است، به همین دلیل است که کار او اغلب به عنوان هیپنوتیزم یا تداعیکننده تجربه معنوی توصیف میشود.
سرلز که از آلمانی، نروژی، فرانسوی و هلندی ترجمه میکند، میگوید: «یکی از کلمات کلیدی که او برای صحبت درباره داستانهایش استفاده میکند صلح است. یک آرامش واقعی در آن وجود دارد، حتی اگر اتفاقاتی بیفتد، مردم میمیرند، مردم طلاق میگیرند، اما متن این آرامش را ساطع میکند.»
آثار فوسه مینیمالیستی هستند و بر زبانی ساده تکیه میکنند که پیام خود را از طریق ریتم، ملودی و سکوت منتقل میکند. شخصیتهای او زیاد حرف نمیزنند. و آنچه میگویند اغلب تکراری است، با تغییرات کوچک اما قابل توجهی از یک تکرار به تکراری دیگر. کلمات در حالت تعلیق، معلق در هوا، اغلب بدون علامتگذاری باقی میمانند. او در سال ۲۰۱۸ به فایننشال تایمز گفت: «شما کتابهای من را برای رسیدن به طرحی از داستان نمیخوانید.» فوسه همچنین در سال ۲۰۰۳ به روزنامه فرانسوی لوموند گفت: «من در مورد شخصیتها به معنای سنتی کلمه نمینویسم. من درباره انسانیت مینویسم. عناصر جامعهشناختیای هست: بیکاری، تنهایی، خانوادههای از همگسیخته، اما مهم این است که چه چیزی در این میان است. سکوت، آنچه گفته نمیشود مهمتر از آنچه گفته میشود است.»
فوسه پس از یک دهه سکوت که طی آن میگفت نمایشنامهنویسی هیچ لذتی به او نمیدهد، با قطعهای جدید برای تئاتر به نام «باد تند» بازگشت. اگرچه نمایشنامههای او بسیار دشوار است، اما فوسه در فهرستی که در سال ۲۰۰۷ توسط دیلیتلگراف تهیه شد، در رتبه ۸۳ در میان ۱۰۰ نابغه برتر زنده قرار گرفت و آثار نمایشیاش بیش از هزاربار روی صحنه رفته است.
در کشوری که نویسندگانش در خارج از کشور کمتر شناخته شدهاند – مگر اینکه رمانهای جنایی بنویسند – او به ناچار با هنریک ایبسن نمایشنامهنویس ملی نروژ مقایسه شده است و در سال ۲۰۱۰ جایزه بینالمللی ایبسن را که یکی از معتبرترین جوایز جهان تئاتر است، دریافت کرد. اما شاید ساموئل بکت مقایسه مناسبتری باشد. فوسه خودش تحسین خود را از این نماد ایرلندی اعلام کرده است. خودش میگوید: «وقتی شروع به نوشتن میکنم، هرگز مطمئن نیستم که بتوانم کار جدیدی بنویسم. من هیچ وقت از قبل برنامهریزی نمیکنم، فقط مینشینم و شروع به نوشتن میکنم. و در یک نقطه خاص، این احساس را دارم که کار دیگری نوشته شده است.»
آرمان