این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به کتاب «پروست علیه زوال» اثر یوزف چاپسکی
هوشمند مشایخی
اگر پروست را خوانده باشید، که خواندنش اصلا کار سادهای نیست، پروست علیه زوال پاداشی برای صبر و اراده شماست. اگر تا به حال به سمت خواندن پروست نرفته باشید هم پروست علیه زوال خجالت زدهتان میکند. میخوانید و حسرتبار به حالی که چاپسکی و همقطارنش داشتهاند غبطه میخورید. بی پروا و مقدمه پیشنهاد میکنم نخواندههای پروست همین کتاب را دست بگیرند، شاید دریچه به سمت رنج لذتناک خواندنش گشوده شود. برای آنها که پروست خواندهاند هم این کتاب کاری میکند که درسایه غرور و افتخاری که از خواندن پروست احساس خواهند کرد کمی ژستهای خود بزرگ بینانه بگیرند. به نظرم حق هم دارند. کار کمی نیست خواندن شاهکار خدایگان ادبیات قرن بیستم.
خواندن پروست علیه زوال روشن میکند که پروست خواندن خودش معنای زندگی است. پروست علیه زوال کتاب کم حجمی است با ترجمه خوب شبنم نیک صفت. همانطور که خودش اذعان دارد فارسی را پاکیزه نوشته است. کتاب سبک و خوش قد و قامتی است، تا پروست را به زندگی آدم بچسباند. به زمان از دست رفته آدم. به زمانی که میشد چندین جلد سترگش را خواند اما کسالت ایام و رخوت روزگاران مجال نداده بود. بعید نیست پس از مرور رنج و مرارت چاپسکی و پدیدارشدن روزنه درجستجوی زمان از دست رفته به سمت زندگی با خودتان بگویید که حالا وقت آن کار بزرگ است. خواندن هزارتویی که آدمی را تا مرز معنا میبرد.
پروست علیه زوال درسگفتاری است در تبعید و ترس و زندان، در سردترین شبهای جهان، زیر سایه تصاویر عبوسی که اصلا به کمبره و ژیلبرت و کلوچه مادلن نمیآیند. زیر عکس لنین آدم فقط به کارخانه-های متروک و کارگرهای خوشخیال میاندیشد. یا عکس استالین رویای دلچسب ادبیات را به کابوسی دهشتناک بدل میکند. از این میان فقط تصویر مغموم و ناامید مارکس را میشود تحمل کرد که حسرتزده به چشمهای چاپسکی جوان خیره میشود، به عزمی که در نگاه کم نور این مردان فراموش شده خانه کرده است. عمرش کفاف نداد شاید جهان شکل دیگری میشد اگر مارکس درجستجو را میدید.
پروست علیه زوال مسیر هموار و میانبری است به قلب زمان از دست رفته. جهان پروست به مدد دقت و انگیزه چاپسکی پیش چشمان ترسیده نمایان میشود. از همنشینی با برگسون بگیرید تا دلخوری از آندره ژید به خاطر تردید در انتشار جلد اول درجستجو. سلسلهی مفاهیمْ جهان پروست را طوری پیش چشمتان پدیدار میکنند که خود را در مقابل این بنای عظیم و در آستانه ورود میبینید. ورود به کمبره، به کوچه باغهای هوسناک و منظره های ابدی. پروست را میبینید که از پشت شیشههای ماشین، بهار تپههای دور را با حسرت و شادی با تهمانده هیجان نفسگیرش به نظاره نشسته است. این کاری است که پروست میکند، پروست علیه زوال .