استوار مثل یک صخره، با لباس سرهم سبز همیشگیاش، ریش و صورت بشاشش، میشل بوتور، پدر «رمان نو»، نرده سفید خانه «کناره»اش را باز میکند، خانهای جدا افتاده پشت کلیسای لوسینژ در اوت ساوآ. اقامتگاهی درهم و برهم که روی آن شعری نوشته شده است. بوتور آهسته راه میرود و انگار از زیر بارش برف…
