این مقاله را به اشتراک بگذارید
چند نقد درباره بیگانه ساخته بهرام توکلی
مسعود ثابتی: بهرام توکلی دو گونه فیلم دارد؛ در فیلمهایی مثل پابرهنه در بهشت و پرسه در مه و آسمان زرد کمعمق که اشارههای روشنفکرانه و مایههای خاصپسند دارد کارگردانی او جلوهگرانهتر است و اصرار دارد که از لابهلای تصویرهای معمول فیلمش معانی جنبی بیرون بکشد و پیش روی مخاطب بگذارد. اما اینجا بدون من و همین بیگانه که سرراستتر و کلاسیکتر و بیاداتر هستند موفقترند. در یکیدو سال گذشته به نظر میرسد توکلی در مسیر تکرار خودش پیش میرود و آزمودههایش را دوباره میآزماید. فیلم جدید او بر خلاف اقتباس قبلیاش از تنسی ویلیامز فیلمی بسیار خنثی و معمولی است. هر چهقدر هم که بیگانه را اقتباس آزاد یا حتی برداشتی کمرنگ و بدون پایبندی به منبع در نظر بگیریم، باز هم به هر حال با اقتباس الیا کازان مقایسه میشود و این مقایسه حتی در پرتترین پستوهای ذهنی تماشاگر هم به نفع فیلم نیست. مثلاً ناخودآگاه با دیدن امیر جعفری، شخصیت معادل او در نسخهی آمریکایی با بازی مارلون براندو به ذهن متبادر میشود. از لحاظ نوع نزدیک شدن به موضوع و نحوهی برداشت از نمایشنامه هم توکلی بیشتر در حال کاستن از نمایشنامه است تا استفاده از منابع بالقوهی آن.
ساده کردن متن شاید تنها استراتژی ممکن برای برگردان سینمایی اتوبوسی به نام هوس در فضایی کوچک و آپارتمانی و با تکیه بر میزانسنهای محدود و محقری مثل بیگانه باشد، اما این نکتهای است که در چند فیلم دیگر امسال هم دیده میشود و کمکم به نوعی «اپیدمی مکانهای بسته» تبدیل شده است. البته انحصار مکانها و فضاهای فیلم به یک آپارتمان به خودی خود هیچ اشکالی ندارد و حتی میتواند مؤلفهای سبکی تلقی شود، اما استفاده از این شیوه مقتضیاتی دارد که در فیلمهای ایرانی اغلب نادیده گرفته میشوند. مثلاً هیچ تلاشی برای حلوفصل مشکلات فیلمبرداری در فضاهای محدود نمیشود و خلاقیت چندانی هم برای تنوع بخشیدن به نماها و زوایای دوربین به کار نمیرود. نتیجهی این روش، فیلمهایی کوچک با سرو شکلی خستهکننده است که بیش از هر چیز تلهفیلمهای معمولی سالهای اخیر را به یاد میآورند. بیگانه هم کموبیش همین ضعف را دارد و هرچه فیلم جلوتر میرود خالی بودن دست کارگردان بیشتر مشخص میشود.
انتخاب بازیگران با تکیه بر پرسونای همیشگی آنها انجام شده و البته حاصل این انتخاب زیرکانه این بوده که بعضی ضعفهای فیلم و فیلمنامه در سایهی بازی خوب بازیگران پنهان مانده است. مثلاً پانتهآ بهرام همیشه در ارائهی بازیهای پرتنش و ایفای نقشهای عصبی و آشفته تبحر داشته و این بار هم در جای خودش بازی چشمگیری دارد. اما این شیوهی استفاده از بازیگران شناخته شده، با اینکه ضعفها و دستاندازهای فیلم را کمی میپوشاند ولی باعث ارتقای سطح کیفی آن نمیشود.
آرامه اعتمادی: فیلم تازهی بهرام توکلی هم مثل ساختهی قبلی او آسمان زرد کمعمق تماشاگرانش را به دو دستهی موافق و مخالف تقسیم میکند؛ عدهای فیلم را خیلی دوست خواهند داشت و عدهای کلاً به عنوان تجربهای نامفهوم و به مقصد نرسیده ردش میکنند. اما آنچه بیش از همه دربارهی بیگانه اهمیت دارد تمرکز کارگردان روی قصهگویی و شخصیتپردازی است و پرهیزش از حاشیه رفتن و جلوهگریهای خاص سینمای هنری و روشنفکرانه. توکلی در این فیلم به ساختار کلاسیکی که مناسب نمایشنامهی الهامبخش تنسی ویلیامز است پایبند مانده و همهی انرژی فیلمش را روی ارائهی تصویری ملموس از زندگی شخصیتها متمرکز کرده است. بیگانه را نمیتوان اقتباسی حتی آزاد از نمایشنامهی مشهور اتوبوسی به نام هوس دانست، چون رد پای داستان اصلی در این فیلم بسیار کمرنگ و محو است و کار توکلی بیشتر به برداشتی کاملاً ذوقی و گذرا از منبع اصلی شباهت دارد.
تلاش فیلمساز برای بومی کردن داستان و انتخاب شخصیتهایی که معادلهای مناسبی برای مفاهیم پنهان در نمایشنامه باشد مهمترین جلوهی فیلم است که آن را شبیه اینجا بدون من میکند؛ گذشته از این رویکرد بین این دو فیلم هیچ وجه مشترکی وجود ندارد. بیگانه با قصهی سرراست و شخصیتهای ملموس و باورپذیرش نمونهی فیلمهایی است که داعیهی بزرگی ندارند اما تماشایشان برای مخاطبان خاص و عام دلپذیر است. انتخاب پانتهآ بهرام برای بازی در یکی از حساسترین نقشهای فیلم تأثیر مستقیمی در کیفیت نهایی اثر داشته و بخش عمدهای از بار درام بر دوش او قرار داده شده است. او با پختگی و تجربهای که دارد توانسته وجوه عمیقتری به شخصیت روانپریشش بدهد و فیلم را به صحنهی تکنوازی خودش تبدیل کند. تغییرهای کوچکی که کارگردان در متن ایجاد کرده تا با فضای بومی و فرهنگ ایرانی هماهنگتر شود با اینکه بنیادی نیستند اما تأثیر آشکاری در لحن و شیوهی روایت فیلم گذاشتهاند که فاصلهی تماشاگران ایرانی با داستان و شخصیتها را به حداقل میرساند.
پوریا ذوالفقاری: بیگانه پیش از آن که یادآور آثار تنسی ویلیامز باشد، فیلمهای پیشین توکلی را به ذهن میآورد؛ با همان مؤلفههای بصری و شیوههای داستانگویی. و این یعنی موفقیت توکلی در بومی کردن و «از آن خود کردن» یک متن خارجی. عنصر گمشدهای که دربارهی چرایی فقدانش در سینمای ایران، سالی چند میزگرد برگزار میشود! توکلی با هوشمندی دریافته که برگردان نعل به نعل متن تنسی ویلیامز به یک فیلم ایرانی نهتنها غیرممکن است بلکه بر فرض تحقق هم، چیزی عاید مخاطب نمیکند. او سراغ برداشت آزاد رفته. رابطهی خواهران را برجسته کرده و شوریدگی و روانپریشیای از جنس شخصیتهای مشابهش در فیلمهای قبلی خود به نسرین (پانهآ بهرام) داده است. حالا میتواند مثل آسمان زرد کمعمق، از حضور این شخصیت، فاجعه بیافریند و هراسی مدام را به ساختار اثر تزریق کند. جنونزدهای که از یک سو گذشتهای خوفانگیز و دستانی آغشته به خون دارد که پیوسته انکارش میکند (تا جایی که ما هم شک میکنیم که یا خودش هم نمیداند چه کرده و یا این اتهامها به او وارد نیست) و از سویی دیگر شخصیتی متزلزل و رفتاری پیشبینیناپذیر که وقوع فجایع بعدی را هم محتمل میسازد.
آنچه گفته شد هم نقطهی قوت بیگانه است و هم نشانی از جایگاه آن در کارنامهی فیلمساز. بیگانه یکی دیگر از فیلمهای «خوب» بهرام توکلی است. احتمالاً بیان این نکته به عنوان ضعف یا کاستی کمی غریب به نظر میرسد ولی با بیگانه، مثل فیلمهای پیشین این فیلمساز، انتظار برای دیدن فیلمی که مؤلفههای توکلی در آن به کمال رسیده باشد، ادامه دارد. تقصیر توکلی این است که مدت نسبتاً زیادی در سطح خوب متوقف مانده و بالاتر نمیآید. او در آسمان زرد کمعمق از قصهگویی متعارف گریخت و در بیگانه دوباره به این شیوه بازگشته است. این دست و پا زدن، همان قدر که از تجربهگرایی حکایت میکند، نشانگر محافظهکاری هم هست. توکلی میخواهد فیلمهایی با شخصیتها و قصههای دشوار بسازد و در عین حال مخاطب عام را هم از دست ندهد. این تصمیم و هراسهای ناشی از آن، فیلمهای او را در میانه نگه داشتهاند. طوری که به دشواری میتوان جایگاه توکلی را به عنوان فیلمسازی قصهگو یا تجربهگرا و ضدقصه روشن کرد. آسمان زرد کمعمق این وعده را داد که سرانجام این فیلمساز متفاوت سینمای ایران جسارت را برگزیده است. او حتی از استقبال نکردن مخاطبان عام به عنوان امری طبیعی یاد کرد ولی بیگانه دوباره تلاشی برای آشتی کردن با همان طیف به نظر میرسد. شاید از دل این تلاش و تکاپو، سینمایی غریب ولی موفق زاده شود ولی روی دیگر ماجرا، ماندن در میانه و تبدیل شدن به فیلمسازی با تعدادی فیلم «آبرومند» است. صفتی که دوستداران فیلمهای توکلی و احتمالاً خود او را قانع نمیکند. «خوب ماندن» و «خوبتر نشدن» اتهامهای عجیبی هستند که شاید در تمام تاریخ سینمای ایران متوجه فیلمسازان زیادی نشده اند. اما بهرام توکلی فیلمسازی است که نه فیلمهایش ربطی به دیگر آثار سینمای ایران دارند و نه مشکلات خودش در مسیر فیلمسازی شبیه مشکلات عموم فیلمسازان این دیار است!
علیرضا حسنخانی (ماهنامه فیلم): تعهد توکلی به متون ادبی و اصرارش بر استفاده از نمایشنامههای معتبر با اینکه قابلستایش است گاهی کارکردی ضد خودش پیدا میکند. اصرار در القای فضاهای ذهنی و ترسیم کردن دنیایی منطبق بر متون ادبی باعث میشوند تا او گاهی جلوههای سینمایی فیلم را به نفع ادبیات کمرنگ کند. آنچه باعث شد اینجا بدون من به اثر شاخصتری در کارنامهی توکلی تبدیل شود همراهی و همنشینی ادبیات و ملزومات بصری سینما بود. فیلمساز در آسمان زرد کمعمق سعی کرد با در هم شکستن روایت خطی به جلوهی بصری مطلوبی دست پیدا کند اما در بیگانه این رویکرد تبدیل شده به بازی با رنگ و نور. حرکتهای دوربین در لوکیشن بسته و محدود خانه هم جزو تمهیدهایی هستند که توکلی به کار بسته تا به کمک نورپردازی خاص از خسته شدن مخاطب جلوگیری کند. این تجربهگرایی توکلی و تلاشش برای پیدا کردن ساختار بصری جدید قابل تمجید است اما هر آزمودنی لزوماً به نتیجهی مطلوب ختم نمیشود. نکتهی دیگر نزدیکی و میزان انطباق بیگانه با شاهکار تنسی ویلیامز (با عنوانی که در تیتراژ فیلم آمده: تراموایی به نام هوس) است. در نگاه اول به نظر میرسد دوری فیلم از فضای اجتماعی و فرهنگی ایران بهشدت به آن ضربه زده است. در حقیقت باور کردن شخصیتها در این موقعیت داستانی همان قدر که با تکجملههایی دربارهی واردات سنگ قبر از چین امکانپذیر نیست، با تکرار مکرر این جمله که: «تو چرا هیچوقت مادر رو نبخشیدی؟» ضربهپذیرتر میشود. چرا که اولاً در فرهنگ ایرانی اصولاً این مادرها هستند که در جایگاه بخشندگی قرار دارند و ثانیاً کدام مادر؟ نامادریای که شوهرش را ول کرده و عاشق پدر سپیده شده است؟!
رضا حسینی (ماهنامه فیلم): بیگانه درست مثل همهی فیلمهای بهرام توکلی درخور توجه است. فیلمنامه، بازیها (بهخصوص بازی پانتهآ بهرام)، فیلمبرداری، تدوین، موسیقی و کارگردانی همه کیفیت قابل قبولی دارند اما وقتی بحث اقتباس از نمایشنامهی اتوبوسی به نام هوس به میان میآید که اقتباس سینمایی درخشانی مانند فیلم الیا کازان (با بازیهای فوقالعادهی براندو، لی، مالدن و هانتر) از آن در دسترس است، قضیه فرق میکند و مقایسهی این دو فیلم اجتنابناپذیر به نظر میرسد. در این شرایط این پرسش به میان میآید که اصلاً دلیل اقتباس از چنین نمایشنامهای که با توجه به شرایط فیلمسازی ما مملو از خطوط قرمز است چیست؟ چهطور میتوانیم فروپاشی اخلاقی مردی که از کارش اخراجش شده و سهم ارث همسرش از بین رفته است را نشان دهیم؟ چهطور میتوانیم فروپاشی روانی زنی را نشان دهیم که قربانی برخورد یکطرفه و ابزاری یک جامعهی مردسالار شده است؟ و اصلاً چهطور میتوان نگاه سنگین جامعهی عوامزده و بیرحم را بر دوش شخصیت اصلی فیلم به تصویر کشید؟ در این شرایط است که مردان فیلم در حد آدمهای منفعلی باقی میمانند که کنشهایشان در این شرایط خاص چندان متفاوت از شرایط معمول زندگیشان به نظر نمیرسد و فیلم هم متوقف میشود چون دیگر نمیتواند جلوتر از این برود. در نتیجه بیگانه با نمایی شاعرانه و پراحساس به پایان میرسد که به صورت تلویحی رسیدن نسرین به پایان خط را نشان میدهد؛ نسرین روی لبهی جدول در کنار دیوار سنگی و رو به سیاهی راه میرود و حتی کفشهایش را هم از پا درمیآورد. انگار خودش میداند که دیگر راه زیادی باقی نمانده است.
***
بیگانه یک درام اجتماعی است که از دغدغه های انسانهایی سخن می گوید که باید به جرم زندگی کردن تاوان هایی سخت به جامعه باز پس کنند ، حال انسانها برای یکدیگر نه تنها تیمار و مرهمی نیستند بلکه گردن بندی هستند که دائم بر سرنوشت انها اویزان است و اطرافیان برای تخلیه عقده ها و چالش هایی که در زندگی ایجاد شده دست گرمی سهل الوصولی اند و این ادم های پیرامون هستند که می توانند سنگینی این درونیات تلخ را عهده دار شوند حال در این میان ارتباطات خونی و سببی فرقی نمی کند چه رابطه ای بین یک زن و شوهر باشد چه رابطه بین دو خواهر و یا دو دوست .
فیلمساز به یمن در اختیار داشتن یک الگو برای خود و بازیگرانش از عهده این قصه و روایت آن برآمده است به گونه ای که گهگاه حضور هدایتگری فیلمساز احساس نمی شود.فضای سرد و خاموش در ابتدای قصه از دنیایی خاص و انسانهای پر مشغله حکایت دارد که چون آتش فشانی خاموش و آرام هستند.
بیشتر صحنه ها در یک اتاق می گذرد و این در حالی است فیلم تا لحظه آخرش جذابیتش را از دست نمی دهد. فیلم مبتنی بر دیالوگهایی است که بین ۴ قهرمان اصلی داستان روایت شده است ، فیلمساز سه رابطه متفاوت را در فیلم شکل می دهد رابطه زن و همسر ، رابطه دو خواهر و ارتباط بین دو دوست، فیلم با اقتباسی کامل از” اتوبوسی به نام هوس” برخلاف ادعای فیلمساز که برداستی ازاد است پیش می رود اما باز هم توکلی از این اقتباس سربلند بیرون می اید و در ایرانیزه کردن شخصیت ها ، دغدغه ها و مشکلاتی که گریبانگیر انهاست به خوبی و شفاف عمل می کند. اوحتی در فضا سازی هم از لوکیشنی غیر عادی استفاده می کند و در حین انکه فیلم ایرانی است اما موقعیت ها ، فضا و محتوا هنوز به اصل اثر وفادار است .
“بلانش ” در نمایشنامه اصلی که در “بیگانه” پانته ا بهرام( نسرین ) است، زنی روان پریش است، که مشکلات زیادی را در زندگی متحمل شده است، پس از اخراج از مدرسهای که در آن به تدریس مشغول بود، برای دیدار با خواهرش “استلا “که سپیده (مهناز افشار ) است به پیش وی و شوهر خواهرش استنلی کووالسکی (امیر جعفری )میآید. استنلی که یک قمارباز است و امیر یک سنگتراش بیکار است از بدو ورود این میهمان ناخوانده سر ناسازگاری با وی دارد و از طریق یکی از دوستانش (داود) از گذشتهٔ بلانش باخبر میشود تا اینجا فیلم منطبق با نسخه اورژینال پیش می رود.
نسرین معلم میانسالی نقاشی یک اموزشگاه آزاداست که جهت دیدن خواهرناتنی اش می آید. اوکه در انتظار دیدن شوهر خواهرش است با مردی غیر عادی و طلبکار روبرو می شود .امیر از پیش می دانسته که املاکی از طریق همسرش به او ارث خواهد رسید و حالا که بیکار است و شدیدگرفتار بر روی این ماترک حساب کرده و با ورود نسرین به باز گرفتن ارث برمی خیزد.
امیر مردی بسیار خشن و زمخت است. نسرین در ابتدا سعی می کند با حرکاتش اورا به سوی خود جلب کند اما وقتی زمختی و بی احساسی او را می بیند، بی خیال می شود. او که از قبل درباره ارث و میراث به جا مانده از مادر همسرش اطلاعاتی داشته، از سپیده بازخواست می کند. او معتقد است هر چیزی که متعلق به خانواده همسرش بوده به او نیز تعلق می گیرد. اما جز مشتی سند بی ارزش چیز دیگری نصیبش نمی شود.
در یکی از شبها دوست امیر (برق نورد)با نسرین آشنا می شود. به نظر او دوست شوهر خواهرش با بقیه آدمهای آنجا فرق دارد. او رابطه عاشقانه ای برقرار می کند و داود ددلباخته او می شود. در این اثنا امیر که نسبت به رفتار خواهر زنش مشکوک شده در مورد او تحقیق کرده و پی به حقایق میبرد. او متوجه می شود که او زنی غیر اخلاقی است و به دلیل عامل بودن خودکشی جوانی در اموزشگاه ، متواری شده است.
” بیگانه” در ادامه ارتباطات دوگانه یک مثلث سخت زندگی را تحلیل می کند .ادم هایی که برای بقا باید کارهایی برخلاف درونیات و طبع خویش انجام دهند که در قید حیات باشند .
فیلمساز ارتباطات ریز را در روابط دو خواهر عنوان می کند . سپیده مجبور است با بچه ای در دل با سخت گیری های همسر بی اخلاقش سر کند ، با روان پریشی و آشفتگی خواهر کنار اید و اینها برای این است که سرنوشت مادر خویش را ادامه ندهد، او در گیردار رابطه همسر و خواهرش مجبور است با ملاطفت رفتار کند هرچند که گاهی سنگینی این تاوان ها کمرش را خم کمی کند . او در سکانس اخر با قدم زدن نسرین در لبه جدول های خیابان و نظاره سپیده از پشت بام این پیام را به مخاطب می دهد که در هر گیروداری باید به تعادل رسید و تعادل حتی در صورت مبارزه با آن ، باز از سوی محیط و جبر اجتماعی بر آدم های تحمیل خواهد شد همان به که ادمی خود با میل و اراده خویش به این تعادل و بازگشت به اصل دورنی حیات و زندگی تمایل نشان دهد.
محسن سلیمانی فاخر
***
نشست نقد و بررسی بیگانه ساخته بهرام توکلی
کارگردان فیلم سینمایی «بیگانه» گفت: همیشه سعی میکنم پرسوناژها را طوری طراحی کنم که نتوان آنها را بستهبندی کرد.
بهرام توکلی در ابتدای نشست«بیگانه» که شامگاه ۱۲ بهمن ماه در کاخ جشنوارهی فیلم فجر برگزار شد، در ابتدای سخنانش با اشاره به حذف شدن جلسه نقد و بررسی فیلم اولی هاگفت: به نظرم این جلسات نقد و بررسی برای دوستان بخش فیلمهای اول خیلی واجب است و حیف است، اگر وقت کم است به نظرم باید جلسات امثال ما حذف شود و این وقت به آنها اختصاص داده شود.
وی درباره درباره اقتباس مجدد برای ساخت فیلم از نمایشنامهی «تنسی ویلیامز» اظهار کرد: من و آقای ملکان همیشه طرحهایمان را در فضایی دوستانه با هم انتخاب میکنیم. من داستان را تعریف کرده بودم و آقای ملکان هم از آن خوشش آمد و در برداشتی آزاد آن را جلوی دوربین بردیم.
کارگردان «بیگانه» در پاسخ به پرسشی درباره اینکه آیا اقتباس مجدد از «تنسی ویلیامز» برای دلبستگی شخصیاش به اوست یا بسط فضای «اینجا بدون من»، گفت: تنسی ویلیامز جزو معدود نمایشنامهنویسهایی است که در آثارش فضای بسیار سادهای دارد اما نمایشنامههای او لایههای پنهان زیادی دارد. لذت کشف این لایهها من را به این فضا کشید و اصلا کاری به «اینجا بدون من» نداشتم.
وی افزود: ضمن اینکه باید اشاره کنم که «بیگانه» برداشتی آزاد از این نمایشنامه است و از دقیقه ۱۵ – ۲۰، فیلمنامه ما به سمت دیگری جز آنچه در نمایشنامه تنسی ویلیامز نوشته شده است، میرود.
توکلی همچنین درباره ناامید بودن شخصیتهای داستانهایش اظهار کرد: فکر میکنم هر فیلمسازی با یک بخش ناخودآگاه، کارش را آغاز میکند. البته من نمیپذیرم که شخصیتهای فیلمم ناامید هستند چرا که به نظرم این افراد دغدغههای پیرامونی زیادی دارند. به نظرم این تعابیر باعث میشود که پرسوناژها دستهبندی شوند اما من همیشه سعی میکنم پرسوناژها را طوری طراحی کنم که نتوان آنها را بستهبندی کرد.
در ادامه سعید ملکان (تهیهکننده) هم در پاسخ به پرسشی درباره تمرکزش روی فیلمهای متفاوت عنوان کرد: کاری که ما میکنیم کار خیلی ویژهای نیست و هر کس سلیقه خودش را دارد. همه تلاش میکنند که فیلم خوب بسازند، ما نیز سلیقه خودمان را جلوی دوربین میبریم و تجربه میکنیم. امیدواریم همه دوستان در همه ژانرهایی که فیلم میسازنند موفق باشند.
وی همچنین در پاسخ به سوالاتی درباره شبهه سرمایهگذاری بابک زنجانی در این فیلم گفت: بعید میدانم پول آقای زنجانی یا امثال ایشان به ساخت اینچنین فیلمهایی برسد. دوستانی هم که خیلی مایلند جواب این پرسش را بدانند باید در دادگاههای ایشان شرکت کنند اما تاکید میکنم چنین انسانهایی در «بیگانه» سرمایهگذاری نکردهاند. از خدا میخواهم که همه بیماران را شفای عاجل بدهد و انشاءالله میدهد.
مهناز افشار (بازیگر «بیگانه») هم در سخنانی با ابراز خرسندی از حضورش در این فیلم اظهار کرد: در تمامی طول این سالها کارهایی کردم که خیلی دوستشان داشتم اما این اواخر با «بیگانه» کار کردم که یکی از حرفهایترین و خوبترین گروهها را داشتیم.
وی افزود: سینمایآقای توکلی برای من زندگی است. ایشان زندگی کردن را به ما یاد دادند. او مدام میگفت فقط کافی است که زندگی کنید.
امیر جعفری دیگر بازیگر این فیلم هم اظهار کرد:تمام هدایت بازیام در این فیلم، برعهده بهرام توکلی بود. وقتی وارد این پروژه شدم تصمیم گرفتم که همه داشتههایم را کنار بگذارم و تنها مجری آنچه کارگردان میخواهد باشم.
در این نشست، حامد ثابت (آهنگساز)، مجید کریمی (مجری طرح) ومهدی سعدی (تدوینگر) حضور دارند، همچنین مهرزاد دانش منتقد و مجری نشست خبری «بیگانه» بود.
در نمایش فیلم «بیگانه» در برج میلاد، ابراهیم حاتمیکیا، کمال تبریزی، همایون اسعدیان، مانی حقیقی، مهدی پاکدل، عبدالجبار و عبدالستار کاکایی، محمدحسین نیرومند، پژمان جمشیدی، جهانگیر کوثری و… حضور داشتند.