این مقاله را به اشتراک بگذارید
مرداد ایران در آینه ١۵ جولای ترکیه
سقوط مصدق؛شکست دموکراسی
شکست کودتای ترکیه، پیروزی دموکراسی بود نه اردوغان
عظیم محمودآبادی
چرا کودتای ١۵ جولای ٢٠١۶ نتوانست به سقوط دولت رجب طیب اردوغان بینجامد اما کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ توانست دولت محمد مصدق را ساقط کند؟
این سوالی است که سعی کردهایم به مناسبت سالروز کودتای ٢٨ مرداد به آن بپردازیم و در حد بضاعت مان پاسخی برای آن بیابیم.
یادداشت حاضر بیتوجه به تفاوتهای اساسی بین جامعه ایران در دهه ٣٠ شمسی و جامعه ترکیه در سال ٢٠١۶ میلادی نیست اما یک وجه اشتراک مهم میتواند انگیزه این قیاس برای هر فردی باشد که به مطالعه تاریخ معاصر ایران علاقهمند است و این وجه مشترک مهم نیز چیزی نیست جز «کودتا».
شباهتهای کودتای ٢٨ مرداد با کودتای ١۵ جولای
پر بیراه نیست اگر بگوییم واژه «کودتا» در حافظه تاریخی ما با تصاویری از مانور لمپنهایی ثبت شده است که پشت شان به مراکز ثقل قدرت و نیروهای نظامی تحت امرشان گرم بود تا دولت ملی محمد مصدق را سرنگون کنند. بنابراین تا داغ کودتای بد فرجامی مانند ٢٨ مرداد بر پیشانی نیروهای دموکراسی خواه ایران دیده میشود طبیعی است که هر کودتایی هرچند نافرجام در هر کجای دنیا واقع شود ناخودآگاه مقایسهای بین آن با تجربه تلخ مرداد ٣٢ را در ذهن ناظر ایرانی شکل دهد.
علاوه بر این شباهتهای جامعه ترکیه با جامعه ما – با وجود همه تفاوتهایی که دارد- آنقدر هست که بتواند قیاس بین این دو کودتا را توجیهپذیرتر کند؛ ایران و ترکیه هر دو کشورهایی اسلامی در منطقه خاورمیانه هستند که از قضا تجربه تجدد گرایی هر دوی این جوامع به لحاظ زمانی بسیار نزدیک به هم است. از اینها گذشته ترکیه در عهد آتاتورک به الگویی برای پیشرفت ایران در عصر رضا شاه تبدیل شده بود که این خود میتواند عاملی دیگر برای موجهتر کردن این قیاس باشد. حال با تکیه بر وجوه مشترکی از این دست بار دیگر سوال ابتدای این یادداشت را تکرار میکنیم و میپرسیم چرا کودتای ١۵ جولای ٢٠١۶ نتوانست به سقوط دولت رجب طیب اردوغان بینجامد اما کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ توانست دولت محمد مصدق را ساقط کند؟
استبداد حافظ منافع استعمار در تاریخ ایران
هرچند نمیتوان نقش قدرتهای خارجی در تحولات کشورهای جهان سومی را نادیده گرفت اما بیتردید میزان تاثیرپذیری این کشورها از قدرتهای بیگانه یکسان نیست؛ به بیان روشنتر میتوان گفت اگرچه نقش دولتهای انگلیس و امریکا در سقوط دولت مصدق غیر قابل انکار است اما چرا با وجود اینکه رفتار دولت امریکا در این مساله طوری بود که انگار چندان هم از آنچه کودتاچیان میخواستند بر سر اردوغان بیاورند ناراضی نبود – و حتی اردوغان نیز در یکی از سخنرانیهای خود به تعلل امریکا در محکوم کردن کودتا اشاره کرد – بر خلاف ٢٨ مرداد کودتاچیان نتوانستند توفیقی کسب کنند؟
شاید بتوان جواب این سوال را در سخنان ٣٨ سال قبل مهندس مهدی بازرگان یافت؛
« ایران در هیچ زمانی مستعمره نشده، بلکه همین استبداد بوده که حافظ منافع استعمار بوده است. » (سخنرانی مهندس مهدی بازرگان در شیراز، روزنامه کیهان، ١٩/١٠/١٣۵٧)
همانطور که پیشتر هم اشاره شد نقش دولتهای انگلیس و امریکا در سرنگونی دولت مصدق غیر قابل انکار است اما مهندس بازرگان با اشرافی که بر تاریخ معاصر کشورمان داشته تصریح میکند، ریشههای اصلی کودتای ٢٨ مرداد را باید در همان استبداد جست و نه استعمار.
به بیان دقیقتر این وجود حاکمیت دوگانه بود که یک طرف تنها با اتکا به پشتیبانی جامعه در برابر طرف دیگر که بر قدرت مطلق العنان خویش، نیروهای مسلح و نظامی و صد البته حمایت قدرتهای بزرگ جهانی متکی بود قرار گرفت. حال اگر در بزنگاهی حساس طرفی که سرمایهای جز حمایت مردم، نهادهای نوپا و نصفه – نیمه مدنی و احزاب غیر حکومتی ندارد در مصافی نابرابر و ناعادلانه با نیرویی که تا بن دندان مسلح به آخرین تجهیزات نظامی زمان است قرار گیرد و در برابر یورش به دولتش حمایت درخوری نبیند چه انتظاری باید از نتیجه این رویارویی داشت؟
چنانچه تاکنون بر خواننده این سطور روشن شده است مدعای یادداشت حاضر این است که ٢ وجه تمایز بزرگ منجر به نتیجه متفاوت کودتای ١۵ جولای ٢٠١۶ در ترکیه از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ در ایران شد؛
١- استبداد نهادینه شده در دهه ٣٠ شمسی در برابر جسم نیمه جان دموکراسی و وضعیت متزلزل و بیثبات آن در ایران برخلاف ترکیه امروز.
٢- عدم پشتیبانی نیروهای مدنی و دموکراسی خواه ایران از دولتی که در تلاش برای ایفای حقوق آنها بود آن هم در بزنگاهی حساس و سرنوشت ساز، باز هم برخلاف آنچه در ترکیه ٢٠١۶ شاهد بودیم.
پیروزی اردوغان یا نجات دموکراسی؟
همانطور که اشاره شد مردم ترکیه – اکثریتی که به مخالفت با کودتا برخاست- با وجود اینکه از برخی سیاستهای اردوغان دل خوشی نداشتند اما برای دفاع از دموکراسی حاضر شدند در برابر ارتش صفآرایی کنند و با دستانی خالی مقابل تانکهای نظامی بایستند. به همین دلیل بود که بسیاری از تحلیلها بازگشت اردوغان را نه پیروزی او بلکه پیروزی دموکراسی و تقابل جامعه ترکیه با ارتش را نه حمایت از اردوغان که دفاع از دموکراسی دانستند.
تفاوت کردهای ترکیه باتودهایهای ایران
در ترکیه ٢٠١۶ حتی کسانی که از بسیاری سیاستهای اردوغان ناراضی بودند (از جمله کردها) و به نوعی میتوان گفت از روی کار آمدن دولت او متضرر شده بودند در برابر کودتای ارتش – شاید برخلاف انتظار- رسما اعلان برائت و آن را محکوم کردند اما در ایران ١٣٣٢ حتی احزاب و افرادی که از سیاستهای مصدق متنعم شده بودند و بعد از سالها تبعید از فضای رسمی سیاست اجازه بازگشت و فعالیت پیدا کرده بودند (از جمله حزب توده) نیز در برابر یورش مسلحانه به منزل و دولت مصدق سکوتی پیشه کردند که انگار میتوان آن را تا حدودی ناشی از رضایت تعبیر کرد.
شکست دموکراسی در ایران تنها نیم قرن بعد از آغاز آن
بنابراین همانطور که ناکامی کودتای ١۵ جولای را میتوان پیروزی دموکراسی و نه لزوما پیروزی اردوغان دانست، کودتای ٢٨ مرداد را نیز باید شکست دموکراسی و نه لزوما سقوط مصدق خواند؛ شکستی که با گذشت کمتر از نیم قرن (۴٧ سال) از آغاز استقرار دموکریزاسیون در ایران به واسطه صدور فرمان مشروطیت رقم خورد.
اما در برابر ادعای فوق مبنی بر اینکه سقوط مصدق شکست دموکراسی بود و ابقای اردوغان بر اریکه قدرت پیروزی آن، این سوال وارد است که پس چرا اقدامات اردوغان بعد از کودتا درراستای تقویت دموکراسی نبود و حتی در تعارض با رفتار دموکراتیک قرار دارد؟
به این سوال نیز از دو زاویه میتوان پاسخ داد؛
١- اول اینکه به هر حال هر کودتایی – چه موفق و چه ناموفق – کشوری که به آن مبتلا شده است را برای مدتی از وضعیت عادی خارج میکند و در شرایط خاص و استثنایی قرار میدهد. نسبت هر وضعیت غیرطبیعی با دموکراسی نیز نسبتی متضاد است و رابطه بین این دو را میتوان به رابطهای الاکلنگی تعبیر کرد. بنابراین هر وقت به هر دلیلی در کشوری شاهد وضعیت استثنایی باشیم طبیعی است که دوز دموکراسی در آن کشور پایین بیاید. عکس این قضیه نیز صادق است و ثبات را باید شرط حفظ و تقویت دموکراسی در هر جامعهای دانست. بنابراین باید گفت که هرچند اقدامات اردوغان بعد از کودتای ارتش در نظر نیروهای دموکراسیخواه به هیچوجه قابل توجیه و دفاع نیست اما نباید فراموش کرد که باعث و بانی اولیه این اتفاق آن بخشی از ارتش ترکیه بود که ناشیانه و نابخردانه به اقدامی دست زد که ظاهرا تا مدتها نیروهای دموکراسیخواه ترکیه ناگزیر از تحمل تبعات و آثار شوم آن هستند.
٢- نگاه دیگری که میتوان به این سوال داشت همانا تجدد آمرانه و مدرنیزاسیون حاکمانهای است که توسط آتاتورک از سال ١٩٢٣ به بعد به جامعه ترکیه تحمیل شد و الان بعد از گذشت نزدیک به یک قرن آرامآرام در حال روشن شدن زوایای تاریک برخی اقدامات او است. به بیان دقیقتر همان ایراداتی که به تجدد آمرانه رضاشاه در ایران وارد است به آتاتورک در ترکیه نیز وارد است هرچند احتمالا به دلیل پختهتر بودن سیاستهای آتاتورک و تفاوتهایی که بین یک جامعه شیعی با جامعهای سنی مذهب وجود دارد این نتایج منفی در دو افق زمانی مختلف با شکلی کاملا متفاوت خود را نشان داده است.
بنابراین شاید بتوان گفت ترکیه عصر آتاتورک هنوز از آمادگی لازم برای استقرار حکومتی سکولار برخوردار نبوده و امروز دستکم از این جهت به دنبال بازگشت به دوران ماقبل سال ١٩٢٣ و زمانی است که آتاتورک با اتکا بر اهرم قدرت میخواست مدرنیته را به ملت ترکیه حقنه کند. چنانچه به تعبیر فروید «آنچه فراموش میشود به عدم نمیپیوندد بلکه در ضمیر ناخودآگاه به حیات خود ادامه میدهد.» و شاید روی کارآمدن فردی مانند اردوغان و عملکرد وی شاهدی قوی بر صحت این گفته فروید باشد. چنانچه با گذشت نزدیک به یک قرن از اصلاحات آتاتورک امروز شاهد در آستانه زوال قرار گرفتن پارهای از مواریث او – تاکید میشود تنها پارهای از مواریث آتاتورک در آستانه زوال قرار گرفته و بخش قابلتوجهی از آن همچنان با قوت به حیات خود ادامه میدهد که همین مخالفت با کودتا را میتوان از مصادیق بارز آن دانست- در جامعه ترکیه هستیم.
استبداد وجه ممیزه ایران ١٩۵٣ با ترکیه ٢٠١۶
حال با توضیحات بالا اگر پذیرفته باشیم که نتیجه نهایی کودتای ٢٠١۶ ترکیه در مجموع و روی هم رفته پیروزی دموکراسی و در کودتای ١٣٣٢ (١٩۵٣ میلادی) ایران شکست محتوم و قطعی آن را شاهد بودهایم میتوان عامل این تفاوت در نتیجه را همان استبداد دانست. هرچند چنانچه اشاره شد استعمار هم نقش خود را در این معرکه ایفا کرد اما این استبداد بود که به پیشواز استعمار برای براندازی حکومت قانونی و ملی مصدق رفت. هرچند تا سالها نیروهای سرخورده از کودتای ٢٨ مرداد در تحلیلهای خود از این مهم غفلت کردند و همه عوامل موثر در این مساله را دیدند جز استبداد! آنها در این تحلیلها سهم استعمار، خیانت گروههای خودی، اشتباهات مصدق، قصور و تقصیر نیروهای متحد با او و… را مشخص کردند اما سهم استبداد را نه. شاید به این خاطر که شاه را هیچکاره میپنداشتند. حتی در صورتی که هیچ کاره دانستن او را با تساهل فراوان بپذیریم اما بیتردید نمیتوان سهم اصلی و تعیینکننده استبداد را در آن فاجعه نادیده گرفت. استبدادی که البته نمیتوان یک فرد را عامل آن دانست هرچند بتوان او را مظهر اتم آن در دورهای مشخص قلمداد کرد. آری پهلوی دوم مانند هر حاکم مستبد دیگری عامل استبداد و استقرار آن نبود بلکه مظهر تام و تمامی برای آن دستکم از سال ١٣٢٧ به بعد بود. او ایجادکننده استبداد در ایران نبود بلکه خود محصول و میوه این شجره خبیثه بود.
تحلیل مهندس بازرگان از کودتای ٢٨ مرداد
شجره خبیثهای که به تعبیر مرحوم مهندس بازرگان عمری ٢۵٠٠ ساله در کشور ما داشت؛
«در زمان جبهه ملی ١٣٢٩ تنها یک دسته بودند که میگفتند شاه مقصر است ولی سایرین این را نمیگفتند، شعار دیگران قانون اساسی بود، تودهایها میگفتند «علیه استعمار و استثمار باید جنگید»، روحانیون داد میزدند «علیه بیدینی» و بازاریان داد میزدند «علیه مالیات» و هیچکس علیه استبداد فریاد نمیکشید. اما جریانات ٢۵ سال به این طرف باعث شد که مردم بیدار شوند و بدانند که دشمن اصلی ما امریکاییها، انگلیسیها و روسها نیستند (که البته هستند) بلکه اصل کار استبدادشاه است. اگر انگلستان و روسیه و امریکا ریشههای صدساله و ٢٠٠ساله دارند، این ریشه ٢۵٠٠ ساله دارد مثل شیطان در خانه و کاشانه ما است، این ٢۵ سال حکومت زور و ظلم و شکنجه و فساد ملت را بیدار کرد و اینجا بود که امر خدا واضح شد. این دوران استبداد کامل باعث از بین رفتن نسل پاکی و شیوع انواع فسادها که از همه بدتر تملق و چاپلوسی و از بین بردن کشاورزی است.» (سخنرانی مهندس مهدی بازرگان در شیراز، روزنامه کیهان، ١٩/١٠/١٣۵٧)
البته این نکته نباید ناگفته بماند که مبارزه با استبداد بسی سختتر از مبارزه با استعمار است. چنانچه باز هم از مرحوم مهندس بازرگان در سالهای قبل از انقلاب نقل است که گفته بود استعمار را میتوان یک شبه بیرون کرد اما استبداد را نه. چنانچه دیدیم مصدق توانست در ٢٩ اسفند ١٣٢٩ دست استعمار را از ثروت و منابع کشورمان کوتاه کند اما این استبداد بود که تنها کمتر از سه سال بعد انتقام استعمار را از ملت ایران گرفت و آنها را از دولت ملی خود «خلع ید» کرد.