این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
یک قرن پس از «اولیس» دو ترجمه ناقص از «اولیس» به فارسی منتشر شد
اولیس یا یولسیز؛ مساله این نیست!
سمیه مهرگان
سالها است که منوچهر بدیعی (۱۳۱۸اصفهان) را بهعنوان مترجم جیمز جویس در ایران میشناسیم: از «چهره مرد هنرمند در جوانی» که برای او کتاب سال ترجمه ایران را به ارمغان آورد تا «اولیس» که پس از دو دهه هنوز اجازه نشر نیافته؛ آنطور که در مقدمه کتاب «اولیس جویس» که عصاره داستانی بخشهای هجدهگانه «اولیس» است، مینویسد: «آیندگان روزی سرانجام اولیس را خواه در ترجمه فارسی مترجم، خواه در ترجمه کسان دیگر خواهند خواند. مترجم با خواندن اولیس و نوشتن آن به فارسی دریافته که زبان فارسی، دستکم در حدود تجربه و آگاهی مترجم، برای ترجمه اولیس و حتی شبزندهداری فینگنها بسیار تواناست. هدف مترجم از ترجمه اولیس، بیش از انتشار آن درک همین توانایی بوده. مترجم گمان میکند به این هدف نزدیک شده و، درهرحال، اجر خود را گرفته است.» بهتازگی اکرم پدرامنیا(۱۳۴۸کاشان) با انتشار ترجمه ناقص «اولیس»، ترجمه خود را از طرف بنیاد ادبیات ایرلند، ترجمه برگزیده دانسته. فرید قدمی(۱۳۶۴قزوین) نیز با انتشار ترجمه ناقص «اولیس»، خود را دیگر مترجم اولیس معرفی کرده است. آنچه میخوانید نگاهی انتقادی به ترجمههای «اولیس» به فارسی است.
تقریبا یک قرن از انتشار «اولیس» میگذرد. شاید بهجرات بتوان گفت این شاهکار به تمامی زبانهای دنیا ترجمه و منتشر شده، مگر فارسی. نخستین نسخه «اولیس» در پاریس، توسط سیلویا بیچ مدیر کتابفروشی «شکسپیروشرکا» با تیراژ هزار نسخه که بسیاری از آن از قبل پیشفروش شده بود، منتشر شد. در چهلمین زادروز جویس، نهفقط تاریخ «شکسپیروشرکا»، که تاریخ ادبیات جهان، بار دیگر آغاز شد، اینبار از «اولیس» جویس.
اولین نسخه انگلیسی «اولیس» در لندن، اکتبر ۱۹۲۲ با تیراژ دوهزار نسخه چاپ شد، نسخه بعدی در ۱۹۲۹ در نیویورک با دوهزار نسخه. بخشهایی از هردو چاپ سوزانده شد. پس از نسخههای دیگر، درنهایت در سال ۱۹۳۴ انتشارات «رندومهاوس» اولین نسخه تاییدشده آمریکایی را منتشر کرد.
پس از آن، متن انگلیسی «اولیس» به زبانهای دیگر هم ترجمه شد. در ۱۹۲۴ آگوست مورل و دو نفر دیگر شروع کردند به ترجمه «اولیس» به فرانسه، که این ترجمه در سال ۱۹۲۹ منتشر شد. چندسال بعد، ۱۹۹۵ همان ترجمه در مجموعهآثار جویس چاپ شد. ولی سال ۲۰۰۴ به دلیل اینکه این ترجمه ابهامات متن «اولیس» را بهخوبی درنیاورده بود، از سوی انتشارات گالیمار، تیمی متشکل از هشت مترجم (سه نویسنده و پنج پژوهشگر آثار جویس) این کار را شروع کردند. جالب اینکه یک فصل از این ترجمه را همان ترجمه مورل گذاشتند.
ترجمه آلمانی این کتاب در سال ۱۹۲۷ توسط جورج گویرت صورت گرفت. ترجمه بعدی در سال ۱۹۷۵ توسط هانس فولشگر بود که خودش به این مساله اذعان کرد که باید بازنگری شود. بنابراین سال ۲۰۰۷ یک تیم تحقیقاتی روی آن کار کردند اما سهماه بعد فولشگر درگذشت و وارثان فولشگر اجازه تجدیدنظر ندادند و براساس قانون کپیرایت همان ترجمه هنوز منتشر میشود.
نخستین ترجمه «اولیس» به زبان اسپانیولی در سال ۱۹۲۲ توسط خوزه سالاس سوبیرات صورت گرفت و به ایتالیایی هم در ۱۹۶۰ توسط خولیو دآنجلیس. پس از آنها چند ترجمه دیگر هم صورت گرفت. ترجمه عربی کامل «اولیس» هم همزمان با تولد جویس در ۱۹۸۲ منتشر شد. سپس در ۱۹۹۴ و ۲۰۰۲ هم دو ترجمه دیگر. به همین ترتیب در سالهای مختلف این کتاب به زبانهای مختلف ترجمه شد.
و اما ترجمه فارسی: نخستین و تنها ترجمه کامل «اولیس» را منوچهر بدیعی انجام داده است. تقریبا بیش از بیستسال پیش. بدیعی البته «چهره مرد هنرمند در جوانی» و دو کتاب دیگر درباره جویس را هم ترجمه کرده. بااینحال، «اولیس» پس از اینهمه سال، هنوز اجازه نشر نیافته. شاید وزارت ارشاد ایران تنها وزارتخانهای باشد که هنوز اجازه نشر این کتاب را نداده است.
اما ماجرای ترجمههای فارسی ناقص «اولیس» شاید از خود «اولیس» هم خواندنیتر باشد. اخیرا اکرم پدرامنیا مدتها است در جاهای مختلف خودش را جویسشناس معرفی میکند، و مترجم «اولیس». جالب اینکه برخی از هواداران این مترجم، در شبکههای اجتماعی نوشتهاند که، وقتی خانم پدرامنیا، توانسته «لولیتا» را بهخوبی ترجمه کند، پس یعنی او میتواند «اولیس» را هم ترجمه کند؛ بنابراین ترجمه ایشان بهترین ترجمه است. حال آنکه هنوز ترجمه ایشان منتشر نشده بود، و ترجمه دیگری که همزمان با ایشان سر زبانها افتاده بود هم منتشر نشده بود: ترجمه فرید قدمی در ایران.
بگذارید از اول شروع کنیم:
اکرم پدرامنیا در ایران سه کتاب داستانی منتشر کرده و چهار ـ پنج ترجمه. ایشان سپس به کانادا مهاجرت میکنند و وقتی به آنجا میرسند خود را داعیهدار مبارزه با سانسور در ایران معرفی میکنند و با نشریههای مختلف مصاحبه میکنند. حالا که ترجمه فارسی «اولیس» را در انگلستان منتشر کرده، آن را تنها متن بدون سانسور معرفی کرده. بله، این سادهترین کاری است که هر مترجمی میتوانست خارج از ایران کند.
دقت کنید، کتابهایی که در طول صدسال ترجمه در ایران منتشر شده، همه با سانسور بوده. یعنی کدام یک از ما در طول این صدسال کتابی بدون سانسور خواندهایم که حالا این دومی باشد. البته که هیچکس مدافع سانسور نیست! اما صحبت ما در این نوشتار، اصلا سانسور یا کیفیت ترجمه نیست. حرف این است که این مترجم تا وقتی در ایران بود، سکوت کرده بود، و حالا که رفته کانادا، خود را داعیهدار مبارزه با سانسور میداند. و جالب اینکه هنوز یکماه از انتشار ترجمه ناقص «اولیس» ایشان نمیگذرد که ترجمه خود را بهترین ترجمه فارسی معرفی کرده است.
بگذارید اول به نکته اشاره کنیم. صدسال پیش که «اولیس» چاپ شد، در یک جلد بود، و جالب اینکه وقتی جویس داشت بخش پایانی کتاب را مینوشت کتاب توسط سیلویا بیچ پیشفروش میشد؛ آنهم در همان زمان که مجلدهایی از «در جستوجوی زمان از دسترفته» و «خانواده تیبو» منتشر میشد یا داشت میشد. آیا جویس نمیتوانست آن را در چند جلد و در فواصل زمانی مختلف منتشر کند؟ او نخواست، چراکه میدانست شرحهشرحهکردن آن، خیانتی بود به خود و جاودانگیای که او آن را میخواست. آنطور که در پاسخ یکی از مترجمهای فرانسوی کتاب که از او خواسته بود طرح «اولیس» را به او بدهد گفته بود: «اگر تمامش را بدهم جاودانگی را از دست خواهم داد. آنقدر لغز و معما در آن نهادهام که تا قرنها استادان سرگرم این جدل خواهند بود که چه میخواستهام بگویم و این تنها راه دستیافتن به جاودانگی است.»
و اما، خانم پدرامنیا هم برای جاودانگیاش(به مانند جویس) نوشته: «بنیاد مستقل ادبیات ایرلند، با هدف ترویج و انتشار آثار ادبی برجسته این کشور و ترجمه آنها به دیگر زبانها، سالانه تعدادی از بهترین ترجمههای آثار ادبیات ایرلند را انتخاب میکند. پس از انتخاب، هیاتی از ادبدانان مسلط به زبان مقصد و زبان انگلیسی، آنها را با دقت و وسواس خاص بررسی میکنند و از این میان تعداد بسیار معدوی از آثار را برای حمایت مادی و معنوی برمیگزینند.» در ادامه او بهنقل از ناشر فارسی «اولیس» مینویسد: «خبر خوب این است که رمان یولسیز(اولیس) جیمز جویس با ترجمه دکتر اکرم پدرامنیا اولین ترجمه فارسیزبانی است که برگزیده بنیاد ادبیات ایرلند شده است.»
بله، همانطور که دیدید، ایشان اینگونه به خودش و تنها ترجمه ناقص خودش به عنوان «اولین ترجمه فارسی؟» از طرف این بنیاد جایزه داده است.
اما از عجایت ترجمه «اولیس» در جهان، آنهم در قرن ۲۱، دقت کنید داریم از قرن ۲۱ و آنهم سال ۲۰۱۹ حرف میزنیم ترجمه فارسی آن است؛ چراکه در قرن نوزده و بیست شاهد رمانهای سریالی و پاورقی بودیم، و حتی بسیاری از آثار بزرگ ادبیات جهان در آن قرن به صورت جلدجلد و در فواصل زمانی مختلف چاپ میشد. اقتضای آن دوره ایجاب میکرد. اما در قرن حاضر هیچ اثری را نمیتوانید پیدا کنید که به این شکل چاپ شده باشد یا چاپ شود. بله، ممکن است آثاری مثل «هری پاتر» و «بازی تاجوتخت» را بتوان نام برد، اما این آثار بهکل فرق دارد با آثار سختخوان یا آثاری که به این شکل نوشته شدهاند.
اما «اولیس» یک رمان ۷۳۰ صفحهای(متن انگلیسی) در هجده فصل است که داستان آن در یک روز از ساعت هشت صبح پنجشنبه ۱۶ ژوئن تا دو بامداد ۱۷ ژوئن ۱۹۰۴ میگذرد؛ یک روزی را که میتوان آن را به بیزمانی هم تعبیر کرد، چطور ممکن است در شش جلد و آنهم از سال ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۲ منتشر شود؟ آیا این بزرگترین خیانت به «اولیس» و «جویس» نیست؟ فرید قدمی هم که در ایران با یکسری حذفیات، ترجمه ناقص «اولیس» را منتشر کرده، بناست کتاب را در چهار جلد در دو تا سهسال منتشر کند.
کتاب سختخوانی مثل «اولیس» را، که مثل بسیاری از آثار بزرگ ادبی نقدهایی بر آن وارد است، آنطور که رادی دویل نویسنده هموطن جویس و برنده جایزه بوکر میگوید: «شخصا معتقدم رمان «اولیس» اگر کوتاهتر بود خیلی قویتر از «چهره مرد هنرمند در جوانی» و «دوبلینیها» بود. برخلاف بسیاری از مردم، من فکر میکنم استیون شخصیت رمان «اولیس» تا حد زیادی ملالآور است، اما اگر این خصوصیت به صورت خواسته و دانسته به او نسبت داده شده کار بسیار باشکوه و عظیمی از آب درآمده است. منظورم این است که «اولیس» میتوانست با ویرایش و کمی دستکاری رمان بهتری باشد.» و بهقول منوچهر بدیعی «اولیس درواقع قصه سادهای است که از هرزبان که میشنوم نامکرر است.» دارای سه شخصیت اصلی است: استیون ددلالوس، لئوپولد بلوم و همسرش مالی بلوم. اما بیرونکشیدن این قصه ساده از دل متن کتاب به کوششی طاقتفرسا نیاز دارد که حتی مشتاقترین و کنجکاوترین خوانندهها را مایوس میکند. بدیعی مینویسد: «بیش از بیستسال پیش که کار ترجمه اولیس و ترجمه و تدوین «یادداشتهای اولیس»(با بیش از پنجهزار یادداشت) و کتاب «بررسیهای اولیس»(در حدود ۷۰۰ صفحه شامل عصاره داستانی، نقدهای مهم، تاریخ ایرلند، زندگی جویس و…) را تمام کردم، به این نتیجه رسیدم خوانندهای که میخواهد با تمام لُغزها و معماها و لایههای معنایی کتاب درگیر شود و از لذت حل دشواریها و یافتن معانی تازه بینصیب نماند ناگزیر علاوه بر یادداشتها و بررسیها، هر بخش از ترجمه فارسی متن اولیس را دستکم سهبار بخواند. روشن است اگر خوانندهای فقط بهدنبال داستان باشد هرگز این تکلیف مالایُطاق را تاب نخواهد آورد. نهتنها چنین توقعی از خوانندگان فارسیزبان بلکه خوانندگان انگلیسیزبان و انگلیسیدان هم میتوانند متن اصلی اولیس را بخوانند، توقع بیجایی است.»
پس با این اوصاف، ترجمههای ناقص «اولیس» به چه درد خواننده فارسیزبان میخورد؟ شما جلد اولش را میخوانید(در تیرماه ۱۳۹۸) و جلد آخرش را سه یا چهار سال بعد؟ چنین چیزی در قرنی که با سرعت نور پیش میرود، مسخره نیست؟ اصلا چه اصراری است که این دو مترجم کتاب را شرحهشرحه کنند و اینطور به دست مخاطب برسانند؟ خواننده فارسی چطور میتواند تمام این بازه زمانی سهچهارساله را در یک روز که داستان «اولیس» میگذرد جمع کند؟
بگذارید به نکات دیگری که دوستداران خانم دکتر پدرامنیا نوشتهاند اشاره کنیم: وقتی هنور هیچکدام از این دو ترجمه چاپ نشده بود، برخی در شبکههای اجتماعی پرسیده بودند که کدام ترجمه بهتر است؟ طرح این پرسش فینفسه مضحک است؛ چراکه هنوز ترجمهای منتشر نشده که بتوان قضاوت کرد. از سوی دیگر هواداران این مترجم در همهجای شبکههای اجتماعی نوشتهاند معلوم است که ترجمه خانم دکتر بهترین ترجمه است. و بعد نوشتهاند که وقتی خانم دکتر عنوان کتاب را «یولسیز» ترجمه کرده و مترجمهای دیگر(بدیعی و قدمی) آن را به اشتباه «اولیس» ترجمه کردهاند، این یعنی که ترجمه ایشان بهتر است. از سوی دیگر، برخی هم نوشتهاند فرید قدمی جایزه بنیاد جیمز جویس را برده، و البته ایشان کتاب «تبعیدیها» و اشعار کامل جویس را نیز ترجمه کردهاند، پس ترجمه ایشان هم خوب است (دقت کنید که هنوز هیچکدام از این ترجمهها منتشر نشده بود.)
اگر اینگونه که این دو خود را جویسشناس و هوادارانشان هم ترجمههایشان را بهترین ترجمه معرفی میکنند، پس منوچهر بدیعی خودش را چه باید معرفی کند؟ آنهم انسان فروتنی که نیاز ندارد به اینکه که من یا شما بنویسیم او مترجم بزرگی است. کافی است به ترجمههای او از زبان انگلیسی یا فرانسوی نگاه کنید. مثلا ترجمه او از «جاده فلاندر» از فرانسه، که یکی از سختترین و بهترین ترجمههای معاصر است. هر پاراگراف این کتاب سه تا چهار و گاه پنج شش صفحه است. یعنی میتوان بهجرات گفت ترجمه فارسی(زبان مقصد) آنطور که پل ریکور از ترجمه خوب یاد میکند، از خود متن فرانسوی هم بهتر یا همسطح آن است. از زبان انگلیسی هم او رمانهای بزرگی چون «بازار خودفروشی» و «ماه الماس» را ترجمه کرده. و دهها ترجمه دیگر از این دو زبان.
در اینکه هر اثر ادبی میتواند ترجمههای بسیاری در یک زبان داشته باشد تردیدی نیست. آنطور که در زبانهای فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی، آلمانی و دیگر زبانها، «اولیس» از دو تا هشت ترجمه دارد. اما اگر قرار است کسی مخالف سانسور باشد، او کسی نیست جز منوچهر بدیعی، نه خانم دکتر اکرم پدرامنیا. بدیعی بیش از بیستسال از انتشار ناقص «اولیس»، آنطور که وزارت ارشاد میخواست، جلوگیری کرد، و کار درست را هم او کرد، که «اولیس» را شرحهشرحه به دست مخاطب نرساند!
آرمان
‘
5 نظر
صادقی
مطلب عالی ای بود. ممنون
امید کیوان آرا
کاملا مشخصه نسبت به پدرام نیا بغض دارین و مدام بدیعی رو تو سرش میکوبین. اگه بدیعی دلش واسه خواننده ایرانی میسوزه ترجمهاش رو بیرون ایران منتشر کنه تا همه استفاده کنن
عادل
آقا شما کل نقدت به پدرام نیا این بود که بگید چرا کتاب رو یهو چاپ نکرده.این مزخرف ترین شبه نقدی بود که خوندم. یکم حرفه ای تر برخورد کنین.ضمنا همه ما میدونیم آقای بدیعی مترجم زبردستی هستن.
شایان
این دیگه چجور بحثیه ؟؟ چجور نقدیه ؟؟ کل این مطلب در خصوص اینه که چرا مترجم داره کتاب رو در چند بخش منتشر میکنه ! به جای اینکه کلمه ای در خصوص کیفیت ترجمه صحبتی شده باشه
جون
جوک خودساخته ی «فرار مغزها!»….دمت گرم نقد خوبی بود