این مقاله را به اشتراک بگذارید
اغلب بر این باوریم که اوضاع و احوال ادبیات داستانی و ایضا بازار نشر در این سالها لااقل به لحاظ کمی، به مراتب بهتر از گذشته و بخصوص از دو دهه نخست پس از پیروزی انقلاب است. مشاهده نشانههای آن نیز دشوار نیست؛ کافیاست نگاهی بیندازیم به تنوع آثار منتشر شده، تعدد نویسندگان تازه، اقبال نسبی مخاطبان به آثار داستانی ایرانی (بهویژه در حوزه رمان) و نهایتا تمایل و حتی رقابت ناشران برای جذب ظرفیت های موجود در این زمینه که همگی حکایت از رونقی دارند که در گذشته جای آن به شکل محسوسی خالی بود.
در این سالها کم نیستند مجموعه داستانهایی که در چند نوبت به صورت پیاپی منتشر میشوند، در حالی که در گذشته انتشار داستان کوتاه جز برای نویسندگان صاحب نام اغلب میسر نبود.
از دیگر نشانههای این رونق باید به برگزاری جلسات نقد و بررسی آثار داستانی اشاره داشت، جلساتی که متولیان برگزاری آن یا کانونها و انجمنهای داستانیاند، یا مجموعههای فرهنگی و هنری وابسته به فرهنگسراها یا خود ناشران که بعضا جلساتی در نقد و بررسی محصولاتشان برگزار میکنند.
برگزاری جلسات نقد و بررسی ادبیات داستانی بدین شکل را کم و بیش میتوان پدیده جدیدی در ادبیات ایران به حساب آورد که رویکرد به آن و تشکیل متداوم آن بدین شکل از قدمت چندان طولانی برخوردار نیست، هرچند که شاید در گذشته نمونههای انگشت شماری هم بوده باشند، اما قطعا هیچگاه روی آن حساب ویژهای باز نشده که شاهد اقبال یا رونق آنها بوده باشیم.
تنوع این جلسات در دو سه سال اخیر به گونهایاست که اگر کسی پیگیر حضور در چنین جلساتی باشد و مروری بر رسانهها و بهویژه رسانههای فضای مجازی داشته باشد، هر هفته نه یک جلسه که گاه دو یا سه جلسه خواهد یافت.
از آنچه گفتیم میتوان به این نتیجه رسید که به لحاظ کمی چنین جلساتی از رشد چشمگیری برخوردار بوده و حکایت از آن دارند که اوضاع و احوال کاملا بر وفق مراد است! اما این تنها ظاهر ماجراست؛ چرا که وقتی پای کیفیت ماجرا به میان میآید، نتایج تا این اندازه امیدوار کننده نیست.
کیفیت و خروجی این جلسات به طور مشخص تابع دو مسئله است، نخست چگونگی مباحث مطرح شده در آن و دیگری تعداد حاضران در جلسه .
اگر بگذریم از تعارفات مرسوم که در نهایت منجر میشود منتقد فیتیله انتقاد را پایین بکشد و رعایت حال نویسنده را بکند و از کیفیت نهایی کار بکاهد؛ برخلاف تعدد و تداوم چنین جلساتی که قاعدتا باید نشانه رونق و اقبال و رونق آنها باشد، اما وقتی قدم به محل برگزاریشان میگذاریم با جمعی کوچک روبهرو میشویم نهایتا ده پانزده نفره (که در مهمترین جلسات شاید به سختی به بیست نفر برسد) و تازه در این میان هم چند نفری جزو بستگان و آشنایان نویسنده هستند که به دلایل برون متنی ادبیات در آنجا حاضر شدهاند. بنابراین عملا شاهد هستیم که مضمون این جلسات جز در میان عدهای انگشت شمار بهطور مستقیم انعکاس نمی یابد به گونه ای که شاید این پرسش به میان آید که آیا برگزاری چنین جلساتی برای عده ای چنین قلیل توجیه دارد؟
ظاهرا توجیه دارد که برگزار میشود! و این پوشش رسانهای جلسات است که لااقل کلیات محتوای آن را به اطلاع دیگران میرساند و در نهایت این انعکاس رسانهای جنبهای تبلیغی به آن میدهد. بنابراین عملا برگزاری این جلسات با همین بضاعت هم امتیازی برای یک اثر محسوب شده و اغلب ناشران هم از آن به عنوان تمهیدی تبلیغاتی استفاده میکنند.
اما نتیجهگیری اخلاقی ته مطلب اینکه: اوضاع ادبیات داستانی معاصر بهتر از گذشته به نظر میرسد، اما نه آنگونه که فکر می کنیم، تنوع آثار و تعدد نویسندگان هست، اما اثر خوب در آن کم یافت میشود؛ اقبال مخاطبان و تجدید چاپ آثار هست، اما نه با تیراژهای بالا که با تیراژهای هزار تا هزار و پانصد تایی و نهایتا اینکه جلسات نقد نیز هست، اما با مخاطبانی انگشت شمار… خلاصه اینکه از همه چیز کمی داریم و میتوانیم به آن دلخوش کنیم تا چه پیش آید…
این یادداشت در چهارم آبانماه در روزنامه تهران امروز منتشر شده