شاید چندان برایتان معمول نباشد داستانی را شروع کنید که در نیمهی داستان راوی بمیرد و همچنان ورای وقایع –و حتی واقعیت مرگ خویش- بایستد و روایت را ادامه دهد. در کومالا هیچکس زنده نیست و این را زمانی خواهیم فهمید که بسیار دیر شده است
١٩٥٥، خوان رولفو تنها رمانش، «پدرو پارامو» را منتشر کرد. پیشتر در ١٩٥٣ مجموعهای از داستانهای کوتاه او با عنوان «دشت سوزان» نام او را بر سر زبانها انداخته بود. تا سالها بعد هم اکثرا رولفو را با همین مجموعه میشناختند.
از روسیه و آمریکایلاتین
بهتازگی پنجرمان از نویسندگان مطرح ادبیات آمریکایلاتین و روسیه با ترجمه احمد گلشیری در نشر آفرینگان تجدیدچاپ شدهاند. «زندگی من» آنتون چخوف، «از عشق و دیگر اهریمنان» گابریل گارسیا مارکز، «ناپدیدشدگان» آریل دورفمان، «پدرو پارامو» خوان رولفو و «نفرین ابدی بر خواننده این برگها» مانوئل پوییگ عناوین رمانهایی هستند که…
رولفو را به هیچ معنی نمیتوانیم روشنفکری از نوع اوکتاویو پاز بدانیم. او مینوشت از آن روی که ناچار از نوشتن بود. بیگمان خوانندگان او این ضرورت را در داستانهایاش احساس کردهاند، نوعی فوریت و فشردگی که با تجربهای عینی و ملموس پیوند مییابد