رفتن به محتوا رفتن به نوار کناری رفتن به فوتر

برچسب: قباد آذرآیین

«روزگار شاد و ناشاد محله نفت‌آباد»؛ ریشخند به فقر و مذلت / امین فقیری

یکی از شگردهای کم‌سابقه آذرآیین، به مسخره کشیدن فقر و مذلت است. در طول تمام داستان‌ها نمی‌بینیم که راوی از تاثیر فقر اظهار عجز و در حقیقت برای خواننده‌اش خودش را کوچک کند. این راوی که ما در داستان‌های پاره اول می‌شناسیم، همیشه سرش را بالا گرفته است، احساساتی نمی‌شود، اشک در جام چشمانش نمی‌جوشد،…

ادامه مطلب

گفتگو با قباد آذرآیین / فریاد سرکوب‌شده «نفت‌آباد»ی ‌هاست

قباد آذرآیین (۱۳۲۷- مسجدسلیمان) نزدیک به نیم قرن است که قلم میزند. اولین داستان او به نام «باران» در سال ۱۳۴۶ در نشریه «بازار» رشت چاپ شد، آنموقعی که کلاس پنجم ادبی بوده است. اولین کتابش را هم نشر ققنوس در سال ۱۳۵۷ منتشر میکند: کتابی لاغر که یک داستان سیصفحهای برای نوجوانان بوده:

ادامه مطلب

با آمدن تیم جدید به وزارت ارشاد، ممیزی سهل‌تر شده است

قباد آذرآیین: مردم خودشان را در کتاب‌ها نمی بینند. قباد آذرآیین گفت، از دلایلی که مردم ما کتاب نمی‌خوانند این است که چهره خودشان را در کتاب‌های نویسندگان ما نمی‌بینند. به گزارش مد و مه این نویسنده در گفت‌وگو با  ایسنا، اظهار کرد: امیدوارم روند مثبتی که در حوزه مجوز کتاب در وزارت ارشاد آغاز…

ادامه مطلب

از نمای نزدیک (۱): قباد آذرآیین/ در گفتگو با مد و مه

سلسله گفتگوهایی که امروز خواننده اولین آنها هستید قرار است پنجره ای باشد برای ارائه تصویری متفاوت با آنچه تا کنون از داستان نویسان ایرانی در ذهن داشته ایم؛ کوشیده ایم با رویکردی میانه و با دور شدن از سوالات تخصصی و تئوریک حوزه داستان، گفت و شنیدی ترتیب دهیم  که برای خوانندگان غیر حرفه…

ادامه مطلب

نگاهی به مجموعه داستان «شکارچی را به عروسی ام دعوت کن» اثر مسعود لک

تا می توانی پریشان باش، درخت ستاره، شكارچی را به عروسی ام دعوت كن، روزشمار آب شدن برف های كوه آلپ، خستگی، عناوین پنج داستانی است كه در مجموعه داستان «شكارچی را به عروسی ام دعوت كن» می خوانیم. «چنگ در دامان گذشته، نوستالژی، احساس بی تكیه گاهی، هراس، بحران، متلاشی شدن خانواده ها، اضمحلال،…

ادامه مطلب

«از پائولو کوئلیو متنفرم!» نوشته حمیدرضا امیدی سرور، به روایت قباد آذرآیین

اگر پس از خوانش رمان"از پائولوکوئلیو متنفرم"نخواهیم گرفتار ذوق زدگی بشویم و اعلام کنیم که کاری کارستان آفریده شده است،اما بی انصافی است اگر از کنار این کتاب، بی اعتنا بگذریم و نپذیریم که با یک "تفاوت" سرو کار داریم....آن ها که " از پائولو....." را نوعی ادبیات عامه پسند دیده اند، نه این کتاب…

ادامه مطلب

گفتگوی «مد و مه» با قباد آذرآیین

در میانه‎ی دهه هشتاد چهر‎ه شد، به ویژه با  اثر تحسین شده «هجوم آفتاب» این سالها مصادف بود دوران تازه‎ای برای او که درست نقطه مقابل دوران کم‎کاری‎اش در گذشته قرار می‎گرفت. عمر داستان‎نویسی او حالا به چهل سال رسیده، و دور نیست که به همین مناسبت گزیده ای از آثارش را منتشر کند، به…

ادامه مطلب

نگاهی به داستان «سایه» اثر نعمت نعمتی

یادداشت کوتاه زیر نوشته یک نویسنده جنوبی‎ست درباره یک نویسنده‎ی جنوبی دیگر. هر دو سال‎هاست در کار داستان‎نویسی بوده و اهل قلم و هنر هستند؛ با این فرق که نعمت نعمتی در همان جنوب مانده و قباد آذرآیین در تهران زندگی می‎کند، اما با وجود این تغییر مکانی همچنان در حال و هوای جنوب نفس…

ادامه مطلب

نگاهی به مجموعه داستان«امروز شنبه» اثر یوسف انصاری

راستش اگر یوسف خودش –همین چند روز پیش—جار نمی‎زد که تازه پا گذاشته توی بیست و هشت سالگی، یا من شناسنامه کتاب را نمی‎دیدم، محال ممکن بود باور کنم این کتاب را جوانی بیست و هشت ساله قلمی کرده است. . داستان‎‎هایی با چفت و بست محکم و کار شده که با وسواس نوشته شده‎اند.…

ادامه مطلب

نگاهی به مجموعه داستان «چه سینما رفتنی داشتی یدو؟!» نوشته قباد آذرآیین

پشت گویش‎ها، رفتار است. رفتاری که فرهنگ آن اقلیم را می‎نمایاند. چه سینما رفتنی داشتی یدو؟! با گویش آبادانی نوشته شده است. دقیقا به قول معروف « واو » ننداز به زبان آبادانی تحریر شده است. چیزی که اگر بخواهی به چگونگی پدیده چنین گویشی فکر کنی و بروی با رویکرد پژوهش آن را ورانداز…

ادامه مطلب

نگاهی به «چه سینما رفتنی داشتی یدو ؟» اثر قباد آذر آیین

خوانش هر داستانی اسلوب و ابزاری را طلب می کند ، برای اینکه خواننده متنی را فهم کند باید میان عناصر و مولفه های متن انسجام و هماهنگی موجود باشد .واین همان طبیعی سازی است که کالر راجع به آن می گوید طبیعی ساختن یک متن عبارت است از پیوند زدن متن به نوعی سخن…

ادامه مطلب

داستان امروز ایران (۳): «هیچ شنبه»

-نکبت نجست ! تو سر خواهرمو خوردی.. خاله مرجان دندان کروچه می کند و گوشم را می پیچاند. دردم می گیرد و چشم هام پر اشک می شوند. خاله مرجان  گوشم را ول می کند و محکم می زند پس کله ام...خاله مرجان زن بدی نیست. زودی پشیمان می شود، پیشانیم را می بوسد و…

ادامه مطلب