حتماً شما هم وقتی میروید کتابخانه، آه بلندی میکشید و حسرت میخورید: «چقدر کتاب هست که من نخواندهام». امبرتو اکو عاشق این احساس بود. او میگفت «هرچقدر هم سختکوش باشی، هیچوقت نمیتوانی تمام دانستههای گذشتگان را بدانی. کتابخانه جای یادگیری نیست، جای گمشدن است
کارکردن در گوگل یا فیسبوک رؤیای دستنیافتنی خیلی از آدمهاست. بههرحال، سیلیکونولی سرزمین فرصتهاست. کسی در شرکتهای آنجا به بنبست و بحران فکر نمیکند. مدیرانش دائماً با ایدههایی ناب جهان را غافلگیر میکنند. اما داستان آنا وینر فرق دارد. او از بیستوچندسالگی در آنجا کار کرده و اکنون داستانی افشاگرانه از رازهای آنجا نوشته
اومبرتو اکو هیولای کتابخوانی بود. این عشق بیمرز به کتاب حتی در رمانهایش هم کاملاً مشهود است. معلوم نیست اگر برای چنین آدمی توضیح بدهید که چرا نباید کتاب خواند، چه عواقبی منتظرتان خواهد بود. بااینحال، گویا پییر بایار چنین کاری کرده است. و جالب اینجاست که اکو استدلال او را کمابیش قانعکننده میبیند: هیچکس…
بایار ساختار این کتاب را براساس نظریهای جالب توجه بنا کرده است. او معتقد است کتابهایی که بر ما تاثیر گذاشتهاند و یا از محتوای آنها اندوختهای برگرفتهایم تنها محدود به آثاری نمیشود که آنها را به طور کامل خوانده باشیم
در طول قرن گذشته، دههبهدهه، مُد مخدّرها عوض شده است: از کوکائین و هروئین در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، تا الاسدی در دهۀ ۱۹۵۰، اکستازی و کوکائین در دهۀ ۱۹۸۰، تا داروها و روانگردانهای بهبوددهندۀ قوای شناختی و بهرهوری در دوران امروزی. اما چرا در این سالها مخدّرها مدام تغییر کردهاند؟ گویا موادی که در…