استدلال من در این نوشته این است که رویارویی روشنفکری ایران با مدرنیته در نیمه دوم سده نوزدهم ، با اقتباس دو جنبه متنافر ولی کاملاً وابسته مدرنیته مشخص میشود :یکی پذیرش عنصر بالقوه رهاییبخش مدرنیته، و دیگری بخش “تاریکتر” مدرنیته، یعنی جنبهای از جهان مدرن که بیشتر به سلطه و شئی وارگی هدایتگر است.…
پس از وقوع جنگ اول جهانی و اشغال ایران توسط بیگانگان که به فروپاشی نظام سیاسی متمرکز قاجار انجامیده بود، نهضتهای جداییطلبانه در نقاط مختلف ایران شکل گرفته بود. خطر از هم پاشیدن ایران بود که روشنفکران ایرانی را به سوی ناسیونالیسم سوق داد
اندیشیدن به معنا و ماهیّتِ مدرنیّت از سویی، و گرفتاریِ ما در چنبرهیِ رابطه با آن از دگر سو، ذهن و ضمیرِ بسیاری از روشنفکرانِ ما را به خود مشغول کرده است. یکی از این روشنفکران داریوشِ آشوری ست که تأثیرِ چند دههایِ حضور او در فضایِ روشنفکریِ ایران غیرِقابل انکار است
زایش و پویش روشنفکری و روشنفکران در تاریخ معاصر ایران، در ارتباط و پیوند تنگاتنگی با چالش سنت و مدرنیته قرار دارد. رهیافت به سرشت تاریخی پیدایی و تطور اندیشهها و مواضع گروهها و طیفهای مختلف روشنفکری و آسیبشناسی نقش و کارنامهی آنان از اهمیت فراوانی برای شناخت تاریخ معاصر ایران برخوردار است.
این گفتگو پیشتر در فضای مجازی منتشر شده، منبع اصلی آن را نیافتیم اما به دلیل اهمیت بحث و مهمتر از آن ارزش کیفی آن حیفمان آمد توجه خوانندگان مد و مه را به آن جلب نکنیم گفتگوی “سیروس علی نژاد” با “دکتر جمشید بهنام” جامعه شناس برجسته ایرانی ساکن فرانسه از آن دست…
چاپ اول این کتاب. این کتاب از سوی انتشارات ستوده تبریز در اوایل سال ۸۵ به بازار کتاب عرضه شد، اما اخیرا نر مینوی خرد چاپ تازه و پیراسته ای از آن به بازار اراپه کرده است به همین مناسبت نقد زیر براین کتاب مهم و بحث انگیز را می خوانیم