لف تالستوی مهمترین پل در تاریخ روسیه میان دو قرن نوزدهم و بیستم است. در تندباد حوادثی که ملت روسیه را بین سالهای ۱۸۶۱ تا ۱۹۱۷ تحت تاثیر قرار داده بود، تولستوی به دلیل رفتارهایش بر خلاف بسیاری از ادیبان قرن نوزدهم روسیه، نه فقط در قامت یک نویسنده، بلکه در مقام یک پیامبر زنده،…
تولستوی در یکی از نامههایش، عجیبترین جمله بشری را مینویسد: «من کاملا خوشبختم و دیگر چیزی کم ندارم.» «خوشبختیِ» تولستوی به جوانیاش بازمیگشت، آن هنگام که سرشار از زندگی در جستوجوی فلسفه زندگی و یافتن معنایی برای آن برنیامده بود.
لئو تولستوی گرچه در عرصه داستاننویسی به رفیعترین قلهها دست یافت و شاهکارهایی همچون «جنگ و صلح» و «آناکارنینا» را خلق کرد، اما دلمشغولیهای مذهبی، اخلاقی و فلسفیاش همواره بحثبرانگیز بود.
«مرگ ایوان ایلیچ» یکی از کوتاهترین کارهای «لئو تولستوی» نویسنده کلاسیک روسیه است و داستان آن درباره مردی است که با نزدیک شدن به مرگ به پاسخ بزرگترین گرههای زندگیاش میرسد.
آنچه می خوانید نوشته ای قدیمی است که در سال ۱۳۳۴ وپدر مجله انتقاد کتاب چاپ شده و نگاهی دارد به کتاب هنر چیست تولستوی که ظاهرا در آن زمان ترجمه ای از آن به فارسی منتشر شده و به همین بهانه مورد نقد قرار گرفته است.
سروش حبیبی که سالها است ترجمه ادبیات روسیه را بهصورت پروژهای دنبال میکند، تاکنون آثار مهمی از ادبیات روسی را به فارسی برگردانده و درحالحاضر به ترجمه «رستاخیز» و «ذلیلشدگان و اهانتدیدگان» مشغول است