این مقاله را به اشتراک بگذارید
نخستین رمان فارسی چه نام دارد؟ این رمان در چه زمانی و متاثر از چه شرایطی نوشته شد؟ شاید اینها سوالهایی باشد که به ذهن شما هم خطور کرده. اهل تحقیق به این سوالها پاسخهای متفاوتی دادهاند که احتمالا شما نیز به آنها برخوردهاید، در این مطلب میخواهیم پاسخی قریب به یقین برای این سوالات پیدا کنیم.
اگرچه قصهگویی و روایت حکایات پندآموز و اخلاقی، به نظم و نثر، سنتی دیرپا در این دیار است، اما قرنها طول کشید تا این سنت در روایت داستان، شکل رمان به خود بگیرد. از این روی اگر بخواهیم رد نخستین رمانهای فارسی را در تاریخ ادبیات این دیار بگیریم، قدمت آن به حدود صد سال میرسد. در واقع اگرچه در طول چند سده اخیر، آثاری بودهاند که از پارهای جهات به رمان پهلو زدهاند، اما این پهلو زدن همواره در آن حدی بوده که با اگر و اما، آنها را در دایره رمان جای دادهاند و بدین لحاظ، میان محققان و صاحب نظران، کمتر اتفاق نظری وجود داشته که کدامین اثر را میتوان به عنوان نخستین رمان فارسی -به معنای درست کلمه- مفتخر کرد و بدین ترتیب، هریک روی اثری از میان این آثار دست گذاشته و بدین ترتیب مقاطع تاریخی گوناگونی را هم به عنوان نقطه آغاز رمان نویسی در زبان فارسی برشمردهاند.
در یک جمع بندی کلی، میتوان گفت که رسیدن به این جوابهای متفاوت، ناشی از تعاریف متفاوتیست که از رمان و البته آن میزان اغماض صاحب نظران در رویارویی با این آثار ( نسبت به عدم برخورداری از همین ویژگیها)، وجود داشته است.
بر این اساس است که شاید برخی با اغماض زیاد، «سَمَک عَیّار» را نقطه آغاز رمان فارسی به حساب می آورند، رمان گونه ای که در سدهٔ ششم هجری به زبان فارسی نوشته شده است. سمک عیار در سه جلد در بر دارنده داستانهایی عامیانه است که به زبانی ساده روایت شده و سینه به سینه نقل شده و سدهها مایهٔ سرگرمی مردم ایران بوده. این داستانها به دست فرامرز بن خداداد بن عبدالله کاتب ارجانی جمعآوری شده است. اگر این قول را بپذیریم و سمک عیار را نخستین رمان فارسی بنامیم، باید این را هم بپذیریم که نخستین رمان ایرانی سدهها قبل از تولد رمان در اروپا در کشور ها متولد شده!
اما باید توجه داشت که هر متنی که داستانی را روایت میکند، رمان نیست؛ رمان از ویژگیهای روایی و ساختاری خاصی برخوردار است که حکایتهای داستانی نظیر سمک عیار را نمیتوان در آن گنجاند و شاید در بهترین حالت، بتوان آن را نمونهای برای نشان دادن سابقهی داستانگویی در این دریار تصور کرد.
نکته آنجاست که رمان در غرب متولد شد، رشد و نمو پیدا کرد و به شکل امروزین خود رسید. رمان فارسی نیز همچون دیگر گونه های ادبی حاصل آمیزش ایرانیان با غربیان در دو سده اخیر بوده است. زمینه شکلگیری آن در ایران را باید به دوران آغاز جریان تجدد و ورود مظاهر صنعت و فرهنگ غرب به کشور دانست. یعنی زمانی که یکی از معدود شاهزادگان وطن پرست ایرانی، عباس میرزا در سپهر سیاست این دیار طلوع میکند؛ شاهزادهای که پس از جنگ با روسها و شکست غیر منتظرهای که با آن روبرو میشود، پی به انحطاط تاریخی، سیاسی و اقتصادی ایران برده و به این فکر میافتد که دلایل این ضعف و انحطاط را شناسایی و آن را مرتفع کند. متاسفانه عمر عباس میرزا کوتاه بود و از بد اقبالی ایرانیان این مرد بزرگ نتوانست بر تخت سلطنت تکیه زند، اما اقداماتی که او نطفه آن را گذاشت و تا مرحلهای نیز پیش برد، زمینه ساز تغییر و تحولاتی شد که نه فقط در حوزه سیاسی و اقتصادی که در حوزه فرهنگی، هنری و ادبی نیز قابل ردیابیست. او نه تنها مستشارانی از اروپا به ایران آورد، بلکه اولین گروه از محصلان ایرانی را به فرنگ فرستاد که علوم و فنون تازه را بیاموزند. اما مهمترین اقدامات او که به تغییر و تحول حوزه فرهنگ و ادبیات انجامید، فرمان او برای وارد کردن صنعت چاپ، انتشار روزنامه و ترجمه متون غربی(در زمینههای مختلف) بود که همگی نقشی تعیین کننده در تغییر و تحول ادبی ایران در سالهای بعد داشتند.
به هرحال از چنین زمانیست که آمیزش ایرانیان با غرب و شکل گیری جریان تجدد در دهه های بعد، زمینه ساز آشنایی ایرانیان با گونههای ادبی جدید مانند نمایشنامه و رمان می شود که البته پیش از آن، خود نمونه هایی اگر نه همانند که کم و بیش مشابه داشتند که در اولی از تعزیه و در دومی از سنتهای قصه گویی به نظم و نثر در ادبیات فارسی میتوان یاد کرد.
از این پس بود که ایرانیان با در آمیختن سنتهای داستانگویی پارسی با شیوههای رماننویسی غربی، در حد بضاعت خود، نخستین رمانگونههای فارسی را بنویسند. آثاری که شاید هریک از جنبههایی به رمان در تعریف اصلی خود نزدیک بودند، اما از جنبههای دیگر تفاوتهایی اساسی با آن داشتند. اگر از «حکایت یوسف شاه» که میرزا فتحلی آخوندزاده در ۱۲۵۳ هجری قمری در تفلیس منتشر شده- به دلیل نوشته شدن به زبان ترکی- بگذریم، میتوان به کتاب «سیاحتنامه ابراهیم بیک» اثر زینالعابدین مراغهای اشاره کرد که در سال ۱۲۷۴ منتشر شد. چاپ اول جلد نخست این کتاب به دلیل محتوای انتقادی آن و جو سیاسی حاکم بر آن روزگار، بدون نام نویسنده منتشر شد، این مطالب انتقادی که به زبانی کم و بیش تند به سیاست، مسائل اجتماعی و عقبماندگیهای ایران میپردازد، هنگامهای را در ایران به راه انداخت، که از نشر کتاب جلوگیری و دستور جمع آوری آن و البته کشف نام نویسنده داده شد! البته حکومتیان هویت نویسنده را نتوانستند کشف کنند و زین العابدین مراغهای بعد از چندی که آبها تقریبا از آسیاب افتاد، ادامه آن را نیز نوشت و این بار با نام خود منتشر کرد که البته این بخش ها به قوت بخش نخست آن نیست. این کتاب مضمونی داستانی دارد و در واقع سفرنامهای به اطراف و اکناف این دیار است که با زبانی انتقادی به شرح مصائب یا بلایایی که بر سر مردم آمده، میپردازد.
قریب به یک دهه بعد «مسالک المحسنین» (۱۲۸۳)و «کتاب احمد» (یا سفینه طالبی) هر دو اثر طالبوف تبریزی منتشر شدند که او نیز همانند میرزا فتحعلی آخوندزاده خارج از ایران (در روسیه) میزیست، اما برخلاف آخوندزاده که زبان ترکی را انتخاب کرد، این کتابها را به زبان فارسی نوشت. هر دو اثر از رنگ و بوی داستانی برخوردارند، اما به سختی میتوان آنها را رمان به حساب آورد چرا که در اولی بیشتر به سفرنامهای خیالی نزدیک است که خط داستانی بهانهایست که نویسنده در جای جای آن به نقد سیاسی و اجتماعی ایران آن روزگار پرداخته و سعی در باز نمودن دایل عقب ماندگی مردم این دیار داشته باشد و در دومی نیز حکایتهای داستانی میان پدر و پسری، بهانهایست برای بیان مسائل مختلف از علمی گرفته تا ریاضی و …
مختصر اینکه آثاری همچون سیاحتنامه ابراهیم بیک و مسالک المحسنین را به اتکای برخورداری از خط داستانی که دارند، نمیتوان رمان خواند و شاید در بهترین حالت بتوان آنها را جزو آثاری به حساب آورد که زمینه ساز شکلگیری رمان ایرانی در سالهای بعد شدند.
در سال ۱۲۸۷ اما، اثری نوشته شد به نام«شمس و طغری» نوشتهی میرزا باقر خسروی که پیش از آن ترجمه اثری داستانی از جرجی زیدان را در کارنامه داشت، کتاب او تا آن زمان بیشترین نزدیکی را -در میان آثار نوشته شده به زبان فارسی- به ساختار و اسلوب رمان غربی داشت، پس به گزاف نیست اگر برخی شمس و طغری را اولین رمان فارسی به حساب میآورند و با این فرض، اولین رمان فارسی را نیز در گونهی تاریخی جای میدهند. در زمان نوشته شدن شمس و طغری جنبشی در زمینه نوشتن آثار تاریخی و پرداختن به تاریخ ایران در میان نویسندگان بوجود آمده بود که حاصل جوی بود که در دوران مشروطه برانگیخته شده و به تقویت احساس ملی گرایی و ناسیونالیستی در میان بسیاری از مردم و بخصوص نویسندگان انجامیده بود. بنابراین در این سالها نه تنها ترجمه رمانهای تاریخی طالبان بیشتری داشت، به همین تناسب، نوشتن رمان گونهها یا داستان های تاریخی نیز مورد توجه قرار گرفته بود.
شمس و طغری در سه جلد نوشته شد و میرزا باقر خسروی با بردن داستان به زمان حمله مغول به ایران، میکوشد داستانی عاشقانه را با بیانی جذاب برای مخاطب روایت کند. ارائه روایت داستانی از تاریخ – اگرنه مبتنی بر الگوهای رماننویسی غربی- در این دیار بی سابقه نیست، برای نمونه در تاریخ بیهقی فصل بردار کردن حسنک وزیر، از بیانی روایی و داستانی برخوردار است، اما تفاوت کار میرزا باقر خسروی با پیشینان در آن است که او زمینه ای تاریخی را بستری برای بازگویی روایتی داستانی قرار میدهد، شخصیت میآفریند، روابط را به نمایش میگذارد و درنهایت – در حد بضاعت خود- روایتی مبتنی بر زمان و مکان را بازگو میکند، به گونهای که بدون اغماض چندانی این اثر را میتوان نخستین رمان فارسی به حساب آورد.
قریب به یک دهه بعد، ادبیات ایران صاحب رمان تاریخی دیگری میشود، «دامگستران» (یا انتقام خواهان مزدک) که جلد اول آن در سال ۱۲۹۹ منتشر شده و نمونهی دیگری از ادبیات ملی و میهنی متاثر از حال و هوای آن روزگار است و چشم بردوران شکوه شاهنشاهی پیش از اسلام دارد و البته اعراب را به دلیل درهم کوبیدن چنین شاهنشاهیای خوار می شمارد. این ایده در دوران سلطنت رضا شاه با توجه به رویکرد دین ستیزانه او و البته تلاشش برای چسباندن خود به شاهان باستانی و نامدار ایرانیان، شکل پر رنگتری گرفته و به ترویج نوعی باستان گرایی در ادبیات و تاریخنگاری ایرانیان میانجامد. در این سالها متاثر از این احوال، رمانهای تاریخی دیگری هم نوشته میشود، اما نخستین سالهای سدهی چهاردهم شمسی مصادف است با طلوع رمان اجتماعی در ایران و انتشار آثاری نظیر تهران مخوف (۱۳۰۴) اثر مرتضی مشفق کاظمی که بیش از پیش رمان ایرانی را به ساختارها و الگوهایی که در زادگاه رمان به عنوان شاخصههای آن معرفی شده، نزدیک میکند. اهمیت تهران مخوف و همچنین برخورداری آن از اسلوب رمان غربی (در قیاس با آثار قبل از خود) به گونهای ست که برخی خوشتر دارند که این رمان را سرآغاز رماننویسی در ایران بدانند. اما با این حال نزدیک تر به واقع آن است که همان شمس و طغری را نخستین رمان فارسی به حساب بیاوریم (رمانی که در گونه تاریخی نوشته شده بود) و تهران مخوف را به عنوان نخستین رمان اجتماعی ایران مفتخر کنیم که سر آغاز افزایش کمی و کیفی رمان در این دیار نیز بود و این خود روایتی دیگر دارد.
پی نوشت:
8 نظر
آسیه
آدمی عاقل است و به حکم عقل می داند که گذشته باید پیش چشمش باشد تا دیروز به فردا متصل بماند، تا فراموش نکند چه راه هایی به خطا رفته و چه سعی ها در رفع خطا کرده است.
مقاله هایی از این دست فرصت تماشای دیروز است، برای ساختن فردایی روشن.
آذر
نویسنده بد نبود که نخست مشخصه های رمان را برشمارد تا بعد تابع آنها بگوید چرا یک داستان رمان است و دیگری نیست. از آن گذشته از کی تا حالا مسالک المحسنین و سیاحتنامه ابراهیم بیگ رمان شده است؟ اینکه هر اثری یک خط داستانی داشته باشد به این معنی نیست که آن اثر رمان است!
omidi
ممنون از تذکر و توجه شما
دوست عزیز اگر قرار بود در این مطلب ما ابتدا به تعریف رمان و ویژگیهای آن می پرداختیم و بعد هم یک به یک اثبات می کردیم که هر یک به کدام دلیل رمان هست یا نیست، آن وقت باید یک کتاب می نوشتیم نه یک مقاله کوتاه برای فضای وب که خواننده اش حوصله خواندن دقیق همین حجم مقاله را هم ندارد! می گویید نه بهترین دلیلش خود شما عزیز که همین مطلب خلاصه و ناچیز را دقیق نخوانده و حرف در دهان نویسنده مطلب گذاشته اید، کجای این مطلب گفته شده مسالک المحسنین و سیاحتنامه ابراهیم بیک رمانند، کل مطلب می خواهد بگوید که این ها با وجود رنگ بوی روایی و داستانی که دارند، رمان نیستند و بیشتر سفرنامه اند، از نوع انتقادی و البته از نوع خیالی (و نه تخیلی!). شما را ارجاع می دهم به بخشی از مقاله : «مختصر اینکه آثاری همچون سیاحتنامه ابراهیم بیک و مسالک المحسنین را به اتکای برخورداری از خط داستانی که دارند، نمیتوان رمان خواند و شاید در بهترین حالت بتوان آنها را جزو آثاری به حساب آورد که زمینه ساز شکلگیری رمان ایرانی در سالهای بعد شدند.»
حال شما به ما حق بدهید، وقتی خوانندگان صاحب نظری چون شما، اینقدر کم حوصله اند، ما می توانیم مقالات را به آن شیوه ای که توصیه کرده اید، بنویسیم؟
زهره
به نظر من جامع و کامل بود، و البته بسیار مفید؛ از نگارنده ی این مطلب کمال سپاس را دارم.
آذر
من نگفتم مشخصات رمان را برشمارید. گفتم مشخصاتی که تابع آن این آثار را رمان می دانید برشمارید. در یک مقاله کوتاه هم می توان در این باره سخن گفت، فقط کافی است خیلی خلاصه بنویسید و دقیق سر اصل مطلب بروید و مثال نیاورید.
وقتی شما نام مسالک المحسنین و سیاحتنامه را می آورید معنی اش این است که به دلیلی آنها را در ژانر رمان قلمداد می کنید. بنابراین باید توضیح دهید چرا رمان نیستند.
omidi
دوست عزیز ممنون که باز وقت گذاشتید
به نظر نگارنده تمام آن چه مد نظر شما ست، در مقاله گفته شده. فقط نیاز به آن دارد که کمی دقیق تر خوانده شود و این انتظار هم وجود نداشته باشد که همه چیز را نویسنده مستقیم به خواننده ارائه کند.
اینکه اسم از این دو اثر آمده نه برای اینکه رمان بوده، بلکه به عنوان آثاری ست که در دوران تحول نثر فارسی و البته سنت های داستانگویی در ادبیات ایرانی نوشته شده اند، از یک سو به میراث داستانگویی فارسی عنایت دارند و از یک سو نیز به شیوه های رمان نویسی، و به واقع نه این هستند و نه آن! اما در جریانی که به رمان نویسی ایرانی ختم می شود موثرند.
به هر حال شکل گیری این بحث ها در این دفتر بسیار خوشایند و امید وار کننده است و وجود خوانندگان فهیمی چون شما که مطالب را به نقد می کشند، باعث افتخار «مد و مه». خوشحال خواهیم شد که باز هم پیام های و نظرات شما را ببنیم.
آذر
عزیز من، شما دارید با گفتن اینکه من مطلب را دقیق نخوانده ام به من توهین میکنید. در نظر قبلی هم به شعور تمام خواننده ها توهین کردید آنجا که گفتید کسی حوصله خواندن مطلب بلند در سایتها را ندارد. اینها پیش داوریهایی بیش نیستند و با آنها شما مسئولیت را از دوش خود برمیدارید و روی دوش خواننده میگذارید.
شما نویسنده اید و احتمالا نویسنده ای جوان. به عنوان نویسنده ای جوان، نقد پذیر باشید. و برای رفع کوتاهی ها تقصیر را به گردن دیگران نیندازید.
شما مطلبی نوشته اید. بنابراین از خواننده هم انتظار داشته باشید، با هر بضاعتی که دارد شما را نقد کند. در این صورت مکالمه برقرار شده و بخشهای تاریک روشن میشوند. گذشته از آن، زود داوری نکنید و من را یک خواننده ساده قلمداد نکنید.
بیایید بکی بار از خود بپرسید چرا برخی سمک{سمک عیار} را اولین رمان فارسی دانسته اند؟ آیا به خاطر اینکه شخصیت او واقعی است، در تعریف امروزی از واقعیت؟ یا به خاطر اینکه اثر به نثر است؟ یا اینکه داستان از تجربه های اینجایی سخن میگویید (یعنی وجه و مشخصه دیگری از رمان). یا چندصدایی است (پردازشی چند وجهی از نگاه چند شخصیت دارد. و البته باور بفرمایید این کاری جدید نیست و از همان نخستین رمانها به نوعی خود را به نمایش گذاشته است)؟ آیا اینها را شامل است یا نه. اگر نیست بگویید چرا، اگر هست بگویید چرا. درباره بقیه آثار هم به همچنین اینها چهار مشخصه اصلی رمان است. باور ندارید در یک نوشته متقن و با صبر به من خواننده ثابت کنید که مشخصه های رمان چیزهای دیگری است. نترسید حتی اگر قرار شد یک کتاب بشود، بالاخره یکی باید این کار را بکند و در این رهگذر از حرفهای نویسندگان و منتقدانی چون آرین پور، میرصادقی، عابدینی و سپانلو و … هم بالاتر برود.
omidi
سرورگرامی
به هیچ وجه قصد توهین (خدای نکرده) در میان نیست، آنهم به کسانی که بدون وجود آنها ما باید بساطمان را جمع کنیم و برویم دنبال کارمان، عزیزانی که آمار بازدیدشان را روزانه چند بار چک می کنیم و بالا رفتن این آمار موجب دلگرمی و کاهش آن موجب نگرانی ماست، این را مطمئن باشید.
اما در رابطه نکاتی که فرمودید:
۱- نوشته اید با گفتن این که خوانندگان در فضای مجازی حوصله خواندن مطلب بلند را ندارند، به آنها توهین کرده ایم! مثل آن است که کسی با گفتن اینکه خوانندگان روزنامه حوصله خواندن مطالب مفصل را ندارند، به آنها توهین کرده باشد! ببینید از استثناءها که بگذریم، هر مدیوم نوع مطالب خود را می طلبد، بی شک جنس و حجم مطالبی که در روزنامه منتشر می شود، با هفته نامه، ماهنامه و فصلنامه فرق میکند؛ فضای وب هم اقتضاعات خود را دارد، مطالب که قدری طولانی شوند، اغلب مخاطبان فضای مجازی یا از خواندن آن صرف نظر کرده و یا اینکه در بهترین حالت آن را کپی کرده و خواندنش را به وقت دیگری موکول می کنند که گاهی هیچ وقت فرا نمی رسد. مگر در موارد خاص، بنابراین رویکرد کلی در سایت هایی نظیر «مد و مه» بر کوتاه نویسیست، تازه در همین حد هم خیلی از دوستان به ما توصیه می کنند از انتشار مطالب طولانی پرهیز کنیم، و این رسم معمولیست که مطالب طولانی اگر بنا به ضرورتی استفاده شوند، در چند قسمت منتشر می شوند و آن هم تازه قسمت های بعدی با ریزش خوانندگان روبرو می شوند. این را به تجربه و با توجه به آمار بازدید صفحات می گوییم.
۲- اما گذشته از این مسئله شما در پیام نخست خود تذکر دادید که چه کسی گفته مسالک المحسنین و سیاحتنامه ابراهیم بیک رمان است؟ و افزودید این آثار صرفا به دلیل داشتن خط داستانی نمی توانند رمان فرض شوند.
ما هم گفتیم که اگر مطلب را دقیق بخوانید می بینید که در مطلب مورد نظر، ما نیز همین حرف شما را زده ایم، نمونه هم از خود متن آوردیم. حال اینکه مشکل کجاست دقیقا متوجه نمی شویم؟! گفته اید دلیل بیاورید، به نظر ما همین دلیلی که خود شما آورده اید کفایت می کند برای رمان نبودن آنها، چند دلیل دیگر هم در متن مقاله، در تایید همین مسئله که نظر شما هم هست آورده شده. به نظر وقتی اختلاف نظری وجود ندارد، ادامه دادن بحث هم ضرورتی نداشته باشد.
۳- اما در پیام آخر خود چند ویژگی اصلی برای شناخت رمان از غیر آن شمرده اید، که برخی را برای اولین بار است در این زمینه، میشنویم و البته این خود جای بحث دارد و ما از آن استقبال می کنیم. اگر اشکالی نداشته باشد و شما هم موافق باشید، موارد فوق را که مشخصههای اصلی برای تشخیص رمان از غیر آن شمردهاید، در قالب مقالهای جامع – کوتاه یا بلند به تشخیص خودتان – نوشته و برای ما ارسال کنید و ماهم در همین «مد و مه» آن را منتشر میکنیم. ما هم قولمی دهیم در روزهای آینده حتما مقالهای در این باره آماده و منتشر کنیم.
۴- برخلاف تصور و سوءتفاهمی که برای شما پیش آمده، «مد ومه» از داشتن خوانندگان فهیمی مثل شما به خود می بالد و در گرفتن این بحث ها که بسیار مفید و آگاه کننده است. این دفتر هم ملک شخصی هیچ کسی نیست و هیچ جریان و دیدگاه خاصی را هم نمایندگی نمیکند، بلکه فضاییست برای گفتگو و طرح دیدگاه های مختلف، و هر کسی که دست به قلم باشد و حرفی برای گفتن داشته باشد، میتواند برگ یا برگهایی از این دفتر را در اختیار بگیرد.
صمیمانه از شما و دیگر خوانندگانی که صاحب حرف و نظرند درخواست میکنیم در «مد و مه» را در بدل شدن به فضایی برای طرح دیدگاه های مختلف یاری کنند.
سربلند باشید و بی صبرانه منتظر همیاری و همکاری شماهستیم