این مقاله را به اشتراک بگذارید
گفتوگو با ابراهیم ابراهیمیان درباره «آااادت نمیکنیم»
مخاطب ِ امروزی خیلی بیرحم است
بیتا موسوی
«آااادت نمیکنیم» که عنوان و لوگوی غیرمتعارفی دارد، دومین ساخته بلند سینمایی ابراهیم ابراهیمیان است که در بخش سودای سیمرغ جشنواره فجر حضور دارد؛ فیلمی که قدم بزرگی در کارنامه او نسبت به کار قبلی این کارگردان است. فیلم با وجود اینکه سراغ یک سوژه تکراری در سینمای ایران رفته است که اتفاقا خط قرمز نیز محسوب میشود اما با یک پرداخت خوب توانسته به یک اثر قابل قبولی تبدیل شود که به گفته کارگردان از دغدغههای شخصی او میآید. یکی از ویژگیهای بارز فیلم در کنار فیلمنامه و کارگردانی، حضور بازیگران است که هر کدام به جرات میتوان گفت یکی از بهترین حضورهای خود را در «آااادت نمیکنیم» تجربه کردهاند. از این جهت این فیلم که به اعتقاد ابراهیمیان برای مخاطب ساخته شده است، توجه منتقدان را هم به خود جلب میکند. در این گفتوگو سعی شده درباره نگارش فیلمنامه توسط ابراهیمیان و سارا سلطانی، کارگردانی اثر، ترکیب بازیگران، چیدمان شخصیتها، نقاط قوت فیلم و… صحبت کنیم.
شما در «آااادت نمیکنیم» چندین پله بالاتر از فیلم قبلیتان «ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه» در نگارش فیلمنامه و کارگردانی ایستادهاید. البته پیش از این هم عنوان کردید که فیلم اولتان بیشتر برای شما یک اثر شخصی محسوب میشود. اما برای فیلم دوم سراغ یک سوژهای رفتهاید که سالهاست نمونه آن را زیاد در سینمای ایران دیدهایم. شاید شروع پرداختن به موضوع خیانت از فیلم «شوکران» آغاز شده است. اما در هر حال نوع پرداخت و زاویه دید کارگردان به این مقوله بسیار مهم است. به همین دلیل است که «عادت میکنیم» از کلیشههای رایج چنین موضوعاتی پا را فراتر گذاشته و پرداخت بسیار متفاوتی به این موضوع دارد.
ساخت فیلم اولم برایم یک انتخاب بود که از ساخت آن پشیمان نیستم. ولی از ساخت «آااادت نمیکنیم» خیلی بیشتر خوشحالم. به این دلیل که در این فیلم، کمی بیشتر توانستم مولفههای شخصیام را با مخاطب به اشتراک بگذارم. به هرحال برای من سینما یک مدیومی است که حرفم را از آن طریق بیان میکنم یا یکسری دغدغههای شخصیام را با آن روایت میکنم.
هر فیلمسازی میتواند حرف خود را در فیلم به شکلهای مختلفی بیان کند. میتواند طوری صحبت کند مخاطب آن را پس بزند، یا برعکس به شکلی آن را بیان کند که مخاطب به خوبی آن را گوش کند. من تلاش کردم در فیلم دومم این وجه فیلم بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
به هر حال شما در «آااادت نمیکنیم» یک همکار فیلمنامهنویس خانم داشتید که قطعا او در وجه زنانگی فیلم بیشتر کمکتان کرده است.
نه عموما در این وجه. سارا سلطانی همکار فیلمنامهنویس من در این فیلم، یکسری ویژگیهایی در فیلمنامهنویسی دارد و من هم یک قالب و ساختار ذهنی برای سینمایی خودم دارم که البته ادغام این دو نگاه با هم کار سختی بود. اما به واسطه اینکه ما زن و شوهریم و زبان مشترکمان طی این سالها قوت پیدا کرده است در نوشتن فیلمنامه «آااادت نمیکنیم» راحتتر توانستیم، آن لکنتهای گذشتهام را حداقل در زمینه فیلمنامهنویسی رفع کنیم.
در پرداخت فیلمنامه سارا سلطانی خیلی تاثیرگذار بود. ما در ابتدا دو ایده برای کار داشتیم. اول قرار بود به سراغ ساخت ایده دیگری برویم. ولی آن را بعد از مدتی رها کردیم و سراغ «آااادت نمیکنیم» رفتیم. البته در حال حاضر روی ایده قبلی که عنوانش «آبی غلیظ» است برای فیلم بعدی کار میکنیم. البته این ایده فعلی هم در امتداد روایت «آااادت نمیکنیم» است. اما با شکلی از قصهگویی که عامترین مخاطب تا خاصترین بتواند با آن ارتباط برقرا کند. این شکل روایی برای من خیلی مهم است که بتوانم از آن طریق با هر جنس از مخاطب ارتباط برقرار کنم. البته وجه مدیوم سینمایی هم در یک اثر برایم اهمیت ویژهای دارد.
در «آااادت نمیکنیم» ما با فیلمنامهای روبهرو هستیم که چهار شخصیت اصلی و یکسری شخصیتهای پیرامونی دارد و قرار است که شناخت مخاطب گام به گام همراه با اتفاقهایی که در طول فیلم میافتد، نسبت به این شخصیتها شکل بگیرد. یعنی با هوشمندی نباید همهچیز در همان ابتدا برای مخاطب رو شود. شیوه اطلاعات دادن در این فیلمنامهها خیلی مهم است. به همین دلیل این موضوع یکی از پیچیدگیهای نگارش فیلمنامه بوده است. که البته شما در این بخش خیلی موفق بودید و مخاطب را تا پایان با فیلم همراه میکنید.
درسینمای کلاسیک ما در ابتدا شخصیتها را تعریف میکنیم و پس زمینهچینی برای بروز شخصیت، قصه اتفاق میافتد، ولی من در «آااادت نمیکنیم» خیلی روی این موضوع تاکید داشتم که ما باید یک ساختاری طراحی کنیم که کاراکترها طی مسیر معرفی شوند. این یک انتخاب بود اما ریسک هم داشت. کار سختی بود چون فیلمنامه ما ساختار کلاسیک ندارد. قهرمان ما در فیلم بین چهار کاراکتر تقسیم شده است. این موضوع کار را کمی پیچیده میکرد. خصوصا اینکه فیلم فضای معمایی هم دارد. یعنی باید بزنگاههایی در فیلمنامه طراحی میکردیم که قصه لو نرود. یا در بخشهایی فراز و فرودهایی تعیین کنیم که مخاطب رودست بخورد. این همان جذابیت یا مدیوم سینماست که مخاطب را ترغیب میکند تا فیلم را ببیند.
ساختمان اصلی فیلمنامه خیلی طول کشید تا به سرانجام برسد. شاید باورتان نمیشود در همین مسیر حتی به نقطهای رسیدیم که به سارا گفتم فیلمنامه را باید کنار بگذاریم. اما واقعا بعد از یک روز سارا به یک ایدهای رسید که واقعا برای ما یک جهش در نوشتن فیلمنامه بود. ما در نوشتن فیلمنامه و کار خیلی به هم اعتماد داریم.
ما این گونه قصهها را در اشکال مختلف سینمای اجتماعی ایران دیدهایم. ولی برگ برنده ما این بود که یک شکل روایی جدید برای آن انتخاب کنیم. به طوری که آنقدر جذاب باشد که مخاطب به دیدن آن بنشیند. برای همین بارها و بارها فیلمنامه را زیر و رو کردیم. ١١ ماه نگارش فیلمنامه طول کشید و برخی اوقات خیلی کلافه میشدم. اما حالا خیلی خوشحالم که اینقدر برای نوشتن متن زمان گذاشتیم. فکر میکنم که خودم هم میتوانم به خودم نمره قبولی بدهم.
این خط ابتدایی داستان از کجا شکل گرفت؛ اینکه یک زنی برای نگه داشتن زندگیاش شخصیتهای دیگر را وارد یک بازی میکند.
یک اتفاق خیلی شخصی برای من افتاد آن هم مرگ دختر دایی من بود که در واقع شما این گره داستانی را هم در این فیلم درباره مرگ یک دختر میبینید. خانوادهام به خاطر اینکه حال من بد نشه، ۴٠ روز بعد از فوت دخترداییام این خبر را به من دادند. دقیقا در سن ۱۸ سالگی بدون هیچ پیشزمینهای یا استرس در خواب فوت کرده بود. اول یک چیزی شبیه خودکشی بود. بعد متوجه شدند که ایست قلبی است. این موضوع تاثیرش را در بانک عاطفی من گذاشته بود. ولی اصلا به عنوان یک ایده بهش فکر نمیکردم.
ایده ابتدایی این گونه بود که کاراکترها یعنی مهتاب و احمدرضا (ساره بیات و محمدرضا فروتن) به ویلای پدرشان در شمال میروند. البته پدر و مادر احمدرضا به خاطر مشکل ریوی در شمال زندگی میکردند. در این سفر برادر و زنبرادر احمدرضا هم بودند. اما قصه قرار بود در همان جا شکل بگیرد و دقیقا در آن ایده قصه از همین جاده شروع میشد. درباره این ایده با سارا صحبت کردم و همان ابتدا، گفت که بهتر است سر ماشین را برگردانیم و به سمت تهران بیاییم. چون فکر میکنم آن طرف خبری نیست. اولش ترسیدم. از همان موقع ایده را به سارا گفتم. ولی مسالهام این بود که اگر برگردیم چه اتفاقی میافتد. اما بعدا دیدم شکلی که سارا انتخاب کرده بهتر است. چرا که ممکن بود در ایده قبلی، من مجبور شوم قصهام را در یک تکلوکیشن ادامه دهم. اما این برگشتن به تهران برایم جالب بود.
از همین جا همهچیز پلهپله جلو رفت و ما با همین برگشتن به سمت تهران به یک قصه دیگری رسیدیم که حالا برایم خیلی جذابتر است. به طوری که اگر بخواهم الان آن فیلمنامه اولیه را بسازم شاید نتیجه چیز دیگری میشد.
حالا که فیلم را با خودم مرور میکنم و از آخر به اول آن را بازسازی میکنم، به نظر میرسد که انگار یک کارگردان پشت صحنه در این قصه وجود دارد که آن شخصیت هدیه تهرانی (سیما) در فیلم است. در واقع او همهچیز را از قبل چیده است و مغز متفکری بوده که نه به عنوان فرد مستقل، بلکه همهچیز را مدیریت کرده تا آن فاجعه شکل میگیرد. آیا این چیدمان پله پلهای شما کنار هم باعث شده که این کاراکتر به جهت مدیریت و بازیهای پشت پرده پررنگ شود یا اینکه خودتان از اول میخواستین این کاراکتر تا این حد تاثیرگذار باشد؟
نه، دقیقا این از ابتدا در ذهن ما بود. یک چیزی در این فیلم وجود دارد که در اصل موتور درام را روشن میکند، ولی ما تا پایان متوجه آن نمیشویم. اما در پایان میبینیم که شروع اصلی از کجا بوده و چه کسی تمام ماجرا را تا پایان هدایت کرده است. من نمیخواستم مخاطب تا یک بخشی از قصه، کاراکتر را شناسایی کند. یعنی در اصل یکسری اتفاقاتی پیش از قصه ما وجود دارد که در اصل ما در قصه به نرمی آن را روایت میکنیم. از اینجا به بعد مخاطب تمام پازلها را کنار هم میچیند و متوجه همهچیز میشود. رویکرد کاراکترها و شخصیتپردازی از ابتدای قصه معلوم بود. یعنی وقتی ایده شکل گرفت، میدانستیم که هر کدام از شخصیتها قرار است چه ویژگیهایی داشته باشند.
شخصیت فرنوش با بازی حدیث میرامین که اتفاقا حضور خیلی کمرنگی هم دارد، اما در تمام مدت فیلم تاثیر خود را میگذارد. شخصیتی که در ابتدا ممکن است برای مخاطب بسیار ساده باشد اما کمکم که جلو میرویم متوجه میشویم اتفاقا پر از پیچیدگی است.
بله، فرنوش واقعا کاراکتر پیچیدهای در فیلم دارد. اصلا همه کاراکترها در فیلم پیچیده هستند. در واقع من حس میکنم همه ما همینجوری هستیم. حالا اگر جنس سینماروایت کاراکترها متفاوت میشود به این دلیل است که ما به واقعگرایی نزدیک میشویم و به نوعی شخصیتپردازی را پررنگتر در سینما به تصویر میکشیم. نقابی که ما آدمها در بستر فرهنگی جامعه داریم، خیلی نقاب ضخیمی است. یعنی آن کاراکتر پیچیدهای که پشت این نقاب است واقعا عجیب وغریب است.
یکی ازمسائلی که اعتقاد دارم نسل ما بیشتر به سمت آن رفته است، توجه به جزییات است. کمی با کاراکترها بیشتر بازی میکند یا بیشتر قوامشان میدهد. هر شخصی که تا به حال فیلم را دیده است، خودش را جای یکی از کاراکترها فرض کرده است. این همان همذاتپنداری است که برای من خیلی اهمیت دارد. آن بخشی که مخاطب عام را برای من تغییر میدهد این است که آدمها خودشان را در فیلم پیدا کنند. حالا مساله استاندارد و فنی در فیلم مقولهای است که همه باید آن را رعایت کنند. اما یک فیلم باید یکسری پتانسیل و استانداردهایی داشته باشد. پس از آن بحث محتوا است که باید مخاطب را در تمام مدت روی صندلی بنشاند. مخاطب امروزی ما خیلی مخاطب بیرحمی است. یعنی به شما حتی ٣٠ ثانیه فرصت نمیدهد.
با توجه به فیلمنامه سخت و معمایی که شما برای «آااادت نمیکنیم» در نظر گرفته بودید فکر میکنم قبل از شروع کار باید مدتی با بازیگران دورخوانی و تمرین کرده باشید. آیا در این بخش فیلمنامه دچار تغییراتی شد؟
نه، فیلمنامه از همان ابتدا کامل بود. در دورخونیها شاید خیلی جزیی تغیراتی ایجاد کردیم که فکر میکنم یک یا دو مورد بود. ما تمرین و دورخوانی هم داشتیم. اما همهچیز سر صحنه اتفاق میافتد. ما هر سکانس را با بازیگران تمرین میکنیم و من به صورت کلی یک میزانسنی به بازیگران میدهم و آن تمرین چندین بار تکرار میشود. من تقریبا یک راکوردی از بازیها تو ذهنم دارم و تقریبا با این شکل، بازیگرانم سر صحنه به من وابسته میشوند و من از آن لذت میبرم. چرا که به من اطمینان میکنند و از این جهت راحت میتوانم باهاشون کار کنم. خوشبختانه بازیگران در «آااادت نمیکنیم» خیلی پذیرای فیلمنامه و ایدههای کارگردانی بودند.
جزییات در فیلم شما نقش مهمی دارد و مخاطبی باید به دیدن فیلم شما بیاید که حتی برای لحظهای حواسش پرت نشود چرا که حتی با یک زنگ موبایل ممکن است، کاملا قصه را از دست بدهد.
بله. یکی از خطرهای این فیلم هم هست.
از این جهت فکر میکنم تدوین هم در «آااادت نمیکنیم» نقش مهمی دارد و قطعا یک کات اشتباه میتواند این قصه پر تعلیق را به سمت دیگری هدایت کند.
بله کاملا. ما فیلمنامه را یک بار با ژینوس پدرام همکار تدوینگرم از قبل ساخت، مونتاژ کردیم. البته پدرام ٢٠ روز قبل از پیشتولید با ما همراه بود. من در این فیلم خیلی جای دوربین داشتم و میدانستم صحنهها خیلی پرکات خواهد بود و ریتم بالایی خواهد داشت. این خطر هم وجود داشت که اگر نابجا کات کنیم، یک ریاکشن مهم از بازیگر رو از دست میدهیم. یعنی حتی پلک زدن هدیه تهرانی در یک پلان برای ما مهم بود. این بخش و من خیلی مدیون ژینوس پدرام هستم. حضورش از همان ابتدا باعث شد که با قصه آمیخته شود. به همین دلیل واکنشها را بهشدت درست انتخاب کرد. « آااادت نمیکنیم » فیلم جزییات است. به طور مثال شخصیت احمدرضا در این فیلم این گونه است که هر موقع شخصی تو ماشین میشینه، میگه کمربندتو ببند. ولی شخصیت منصور هیچوقت تو رانندگی کمربندشو نمیبنده. ببینید این نشانههای ریز است که در فیلم ویژگیهای شخصیتها به شمار میروند. اگر مخاطب باهوش باشد از همین جزییات باید متوجه شخصیتها شود.
درباره شخصیت سیما (هدیه تهرانی) هم شما جزییاتی در شخصیتش طراحی کردید که بسیار مهم است. اینکه او زنی وسواسی است و این ویژگی را بارها به نمایش میگذارد.
سیما کاراکتر بسیار باهوشی دارد و از طرفی بسیار چیده شده است. به گونهای قصه را مدیریت میکند که تا پایان هیچ کسی متوجه آن نمیشود. یک بخشی قطعا به فیلمنامه برمیگردد ولی این موضوع مهم است که چه کسی این نقش را بازی کند. به عقیده من خانم تهرانی خیلی درخشان آن را بازی کرده است.
مخاطب جشنوارهای با مخاطبی که در اکران عمومی به دیدن فیلم میرود در سینمای ایران کاملا با یکدیگر تفاوت دارند. همان طور که قبلا هم تاکید کردم مخاطب نباید در فیلم شما حتی لحظهای از فیلم را از دست بدهد و ممکن است در زمان اکران شما کمتر با چنین مخاطبی روبهرو باشید.
این فیلم تلاش شده برای سالن سینما ساخته شود. یعنی محیط کاملا تاریک که شما توجهت را فقط به پرده میدهید. چرا که دقت کامل مخاطب را میطلبد. به همین دلیل همه ما سعی کردیم مخاطب از ابتدا با لایه اولیه قصه با فیلم همراه شود و کمکم با جزییات همهچیز را کشف کند. ولی شاید در نسخه خانگی مخاطب برای لحظهای فیلم را از دست بدهد و اگر دوباره بخواهد دیدن آن را ادامه دهد، باید به عقب برگردد. ما این وسواس را داشتیم که تلاش کنیم، فیلم همان دفعه اول کار خودش را بکند، یعنی فیلم برای دو بار دیده شدن نباشد، اتفاقی که توی فیلم قبلیام افتاد.
ولی من خودم از آن دسته مخاطبانی هستم که فکر میکنم در جشنواره یک بار دیگه فیلمو ببینم چون خیلی جزییات دارد.
این حرف شما برای من خوب است. ولی در فیلم قبلیام واقعا کسانی که برای بار دوم و سوم فیلم را دیدند، تازه به چیزهای جدیدی رسیده بودند. اما امیدوارم مخاطبی که ما مدنظرمان است، این فیلم رو ببیند. چون من این فیلم رو واقعا برای مخاطب عام ساختم. دوست دارم فیلم را ببینند و با قصه درگیر شوند. البته سعی کردیم حرفمان را در لایههای زیرین بزنیم. اینکه چقدر موفق بودیم را نمیدانم. ولی این یک تلاش دستهجمعی با یک گروه ویژه است. به طور مثال حامد ثابت آهنگساز فیلم واقعا کار بینظیری انجام داده است. برای نخستین بار شما یک موسیقی روایی با سه تم متفاوت در این فیلم میشنوید. یعنی در بزنگاهها و عطفهای قصه موسیقی تغییر میکند و این کار پرخطری بود. در حالی که ممکن است شما در طول فیلم اصلا موسیقی را حس نکنید، اما کار پر از موسیقی است. یا در بخش صداگذاری هم علیرضا علویان خیلی با دقت کار را جلو برد چون در «آااادت نمیکنیم» دیالوگ نقش مهمی دارد.
یکی از ویژگیهای مهم فیلم، فیلمبرداری خوب علیرضا برازنده است. دوربینی که هرگز در تمام طول مدت فیلم خود را به رخ نمیکشد. این موضوع و پنهان کردن دوربین از مخاطب واقعا کار سختی برای فیلمبردار به شمار میرود که عمدتا هم در چشم داوران کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
بله این موضوع برای فیلمبردار یک ازخودگذشتگی عجیب و غریب میخواهد. برای این فیلم نخستین انتخاب میتوانست دوربین روی دست باشد و با یک رنگی که فضای سرد و مرده را تصویر بکشد که قطعا این انتخاب میتوانست بحران در قصه را سه برابر کند. ولی به نظرم خیلی کار غلطی بود.
این دومین تجربه من با برازنده بود. البته علیرضا همیشه از ابتدای شکلگیری ایده با من همراه است و در جریان همهچیز قرار دارد. تمام نسخه فیلمنامه تا نهایی شدن را مدام میخواند و به نوعی با فیلمنامههای من زندگی میکند. به همین دلیل روایت تصویری در فیلم انتخاب مشترک من و علیرضا بود. اول قرار بود نگاتیو کار کنیم وای کاش این کار و کرده بودیم. البته الان هم اصلا پشیمان نیستم. این جنس قصه، این چیزی که من و علیرضا تو ذهنمان بود و میخواستیم با نگاتیو کار شود. اما به دلیل اینکه یک هفته پروانه ساخت ما دیر صادر شد این امکان فراهم نشد. بعد از این موضوع سراغ دیجیتال رفتیم. اما واقعا آن چیزی که من در نگاتیو انتظار داشتم، علیرضا در دیجیتال برایم فراهم کرد.
قبل از این فیلم از همکاری من با علیرضا دو سال میگذشت. اما وقتی سر فیلمبرداری «آااادت نمیکنیم» نخستین پلانها را گرفتیم، شگفتزده شدم. اینکه او چقدر در عرض دو سال پیشرفت کرده است. برایم خیلی جالب بود. تو فیلم قبلی هم کار درخشانی کرده بود. اما در این فیلم هر بار که پشت مونیتور مینشستم حیرتزده میشدم.
وقتی که فیلمنامه درست بنا بشود دیگر همه و حتی جزییات از آن پیروی میکنند.
تصمیم ما این بود که ما باید قصه رو بولد کنیم، هیچ کدوم از ماها نباید بولد شویم. این شرطی بود که من از همان ابتدا به همه گروه گفتم. به همه بچهها میگفتم.
من فراموش کردم درباره انتخاب بازیگران سوال کنم. آیا زمان نوشتن فیلمنامه به بازیگری فکر میکردید.
اصلا ما بر اساس بازیگر فیلمنامه را نمینویسیم. یعنی ممکن است من در مواقعی به این موضوع فکر کنم اما سارا سریع آن را قیچی میکند. در اصل ما اول فیلمنامه را مینویسم و بعد درباره چیدمان بازیگران فکر میکنیم. البته در این بخش باید از علی مردانه دستیارم تشکر کنم که واقعا در ترکیب بازیگران ذهن من را مرتب کرد. علی هیچوقت نگذاشت ذهن من قضاوت کند و با فراغ بال به آدمها فکر کردم.
در مورد انتخابها خودتون توضیح بدین.
بعد از کامل شدن قصه، یکسری بازیگران برای ما در ذهنمان کاندید شدند. حقیقتا جزو نخستین کاندیداهای من ساره بیات بود. باز جزو نخستینها، هدیه تهرانی بود. ولی خانم تهرانی آن زمان قرار بود سفری داشته باشند و هر چقدر برنامهریزی کردیم دیدیم نمیرسیم.
چطور حمیدرضا آذرنگ را انتخاب کردین؟ که واقعا بینظیره تو این فیلم.
خاطرم هست یک روز با سارا که صحبت میکردیم یکسری گزینههایی در ذهنمان بود. از طرفی من و سارا و علی مردانه به این موضوع فکر میکردیم که باید سراغ بازیگری برویم که نباید سبقه چنین بازی را داشته باشه وگرنه همان اول فیلم لو میره. از طرفی حمیدرضا آذرنگ هم تاکنون بازیهای متفاوتی در «شاهگوش»، «ملکه» و… ارایه کرده است و میتواند بدون قضاوت در این نقش حضور پیدا کند. و البته آذرنگ بازیگر فوقالعادهای است. من خودم جنس بازی او را دوست دارم. جنسی که عمدتا من در فیلمهایم بازیگران را به آن هدایت میکنم. واقعا بازیگرانم به من خیلی اعتماد کردند و نتیجه کار واقعا به انرژی برمیگردد که همه گروه گذاشتند.
چه پیشبینی از نمایش فیلم و داوریها در جشنواره فجر دارید.
واقعا دلم میخواهد مخاطبم متوجه فیلم شود و آن را دوست داشته باشد. من «آااادت نمیکنیم» را برای مخاطب عام ساختم و سعی کردم به نحوی حرفهایم را در فیلم بیان کنم. از طرفی دوست دارم تکتک گروه تولید این مجموعه دیده شن چون واقعا یک سال همراه ما بودند.
اعتماد