این مقاله را به اشتراک بگذارید
اگر ناصر تقوایی فیلمساز نمیشد، میتوانست یکی از بهترین نویسندگان نسل خود باشد، در این شک نکنید، همین داستانهای کوتاه و انگشتشماری که در مجموعه داستان «تابستان همان سال» منتشر کرده وچند داستان کوتاه دیگر که درنشریات و جنگهای آن روزگار درآمدهاند، گواهی مستدل برای اثبات چنین حکمیست. کسی که اگر چه از جمله نویسندگان شاخص ادبیات داستانی ایران نشد، اما در عوض در جایگاه یکی از فیلمسازان برجسته تاریخ سینمای ایران نشست؛ و در عین حال با همین چند داستان هم چنان اعتباری کسب کرد که اگر بخواهیم از ادبیات داستانی ایران در نیمه دوم دهه چهل و یا ادبیات داستانی کارگری در ایران سخن بگوییم، نمیتوان از کنار داستانهای او به سادگی گذشت.
اینکه تقوایی عشق فیلمسازی و سینما داشت، اما به دلیل مناسبات حاکم بر سینما و دشواری ورود بدین حیطه، ابتدا به نوشتن روی آورد و منتظر ماند تا شرایط ورود به سینما مهیا شود، فرض دور از ذهنی نیست؛ در سالهای دور و نزدیک بسیاری چنین تجربههایی داشتهاند. اما آنچه تقوایی را از دیگران ممتاز میکند، موفقیت او در هر دو حوزه است و اگر در یکی حسرت ادامه ندادن استعدادی مسلم دیده میشود، در دیگری با خلق آثاری ماندگار جبران شدهاست. هرچند که برخی همانند ابراهیم گلستان هر دو حوزه را پایاپای پیش بردهاند، اما این بحث را هم نباید از نظر دور داشت که چنین شیوهای در کار، میتواند باعث لطمه خوردن به هر دو حوزه شود.
تقوایی از کودکی عشق سینما داشت و در نوجوانی ادبیات هم به آن اضافه شد، شانس بزرگ او بوجود آمدن فرصتهایی برای ارتباط داشتن با بسیاری از هنرمندان و روشنفکران آن روزگار، هم در آبادان و هم در تهران، بود. ارتباطی که در برخی موارد تاثیرپذیریهایی سازنده در هر دو حوزه سینما و ادبیات، برایش به همراه داشته است. در سینما آشنایی با ابراهیم گلستان و حضور در پشت صحنه فیلم «خشت و آیینه» و در ادبیات آشنایی با صفدر تقی زاده زمینه ساز دگرگونی تصور و تلقی او از ادبیات و ارائه کار جدی در این حوزهها شد.
تقوایی در نوجوانی تجربه کار روی اسکلههای آبادان را داشت که این تجربهها، دستمایه بسیار زیادی را در اختیارش داد که در عمده داستانهایش بکار گرفت. او در سالهای آخر دبیرستان شروع به نوشتن کرد، با داستانهایی که حال و هوایی دریایی داشت، اما با پرداختی رمانتیک و به قول خودش قلابی! تقوایی پس از آشنایی با صفدر تقیزاده داستانهای اولیهاش را به او داد که نپسندید، اما استعدادی را که در پس آنها نهان بود کشف کرد و با معرفی برخی از نویسندگان بزرگ ادبیات جهان(مخصوصا امریکا) و دادن آثارشان به تقوایی، او را وارد فضای جدی ادبیات کرد. ظاهرا تقیزاده ترجمههایی از داستانهای همینگوی را هم به تقوایی داد که او از این داستانها بسیار تاثیر گرفت. و به حق یکی از موفقترین چهرهها در بکار گیری شیوه کار همینگوی در خلق داستانهایی ایرانی و واجد خصصیات بومی بود. تقوایی اگرچه این بار نیز سراغ دریا وآدمهایش رفت اما از زاویه نگاه دیگری به زندگی و روزگارآنها نزدیک شد. باز تقیزاده بود که با معرفی تقوایی به گردانندگان مجله آرش زمینه انتشار داستانهایش را بوجود آورد که با استقبال و توجه در محافل ادبی آن روزگار همراه شد.
اما کل فعالیت ادبی تقوایی محدود به دو سه سال، پیش از رفتن به دنیای سینما بود. او این داستانها را مجموعه داستانی در ۶۰ صفخه به سال ۱۳۴۸ توسط نشر لوح به بهای«سه تومن!» به بازار داد. این «لوح» هم برای خودش حکایت جالبی داشت که در واقع فعالیتش متمرکز بود روی ادبیات داستانی معاصر و انتشار دفترهایی – از میانه دهه چهل تا دهه اواسط دهه پنجاه- به همین نام که حاوی آثار نویسندگان جوان و با تجربه توأمان بود. در کنار آن گهگاه آثار نویسندگانی را هم در قالب کتاب منتشر میکرد که «تابستان همان سال» یکی از یادگارهای همین دوران است که متاسفانه هیچگاه دوباره تجدید چاپ نشد. مگر برخی از این داستانها که در گزیده داستانهایی که از نویسندگان معاصر منتشر شده اند.
اما این کتاب که بیش از چهل سال از تنها چاپ آن میگذرد واجد چه ویژگیهاییست که به واسطه آن هنوزهم نویسندهاش در میان نویسندگان ایرانی از جایگاه و اعتباری قابل اعتنا برخوردار است؟ «تابستان همان سال» که به صفدر تقیزاده نیز تقدیم شده، مجموعه هشت داستان پیوسته است به نامهای: روز بد، بین دو دور، تنهایی، پناهگاه، هار، مهاجرت، عاشورا در پاییز و تابستان همان سال. البته پیوستگی این داستانها بدین گونه نیست که به لحاض مضمونی در امتداد هم و یا کامل کننده یک ماجرا با چند روایت موازی باشند؛ بلکه این ارتباط بیش از آنکه بیرونی باشد درونی ست. داستانها از حال و هوا، فضا و زمینه مشترکی برخوردارند، با جغرافیای همانند که بندری در جنوب ایران است.
به این ترتیب شاید این داستانها ظاهرا حکم برشهایی از یک رمان را داشته و چند روایت پراکنده از زندگی شخصیتهای محوری داستانها به نظر برسند، اما در پس زمینه آنها تصویری زنده و صمیمی از زندگی و خلقیات مردم بومی آن منطقه و روابط حاکم میان آنها را ترسیم شده است، همچنین این داستانها در کنار هم پازلوار حیات جمعی و زندگی جاری در این شهر بندری، با محیطی کارگری را از جنبههای فردی تا اجتماعی و حتی سیاسی در زمان وقوع داستان، بازتاب میدهند. به همین دلیل و با توجه به رویکرد تازه و نگاه متفاوت تقواییبه جنبههایی که پیش از آن دور از چشم نویسندگان مانده بود، آلاحمد داستانهای تقوایی را نخستین داستانهای اصیل کارگری در ایران به حساب میآورد.
خود تقوایی مضمون کلی داستانهای «تابستان همان سال» را سرگذشت چند رفیق میداند که در هر داستان یکی از آنها به روایت چگونگی مرگ دیگری میپردازد و گاه شخصیتی که در داستانی مرده، در داستانی دیگر، راوی مرگ قهرمان دیگریست. با چنین تمهیدی تقوایی از گوشه کنار این بندر گذر کرده و به سراغ مکانها و آدمهایی از سنخ های مختلف میرود. نثر تقوایی در این داستانها پاکیزه و اغلب متکی بر جملاتی کوتاه و ساده است. او اغلب با کنار هم قرار دادن تعدادی از جملات کوتاه، به شکلی موثر به توصیف فضای داستان، عواطف و حالات شخصیت ها میپردازد. زبان تقوایی در روایت به شدت مبتنی بر رعایت ایجاز است، ایجازی که البته گاه تا آنجا پیش میرود که به ابهام میانجامد، اما با این حال در بسیاری موارد به شکلی موفق مورد استفاده قرار گرفته. تقوایی در تابستان همان سال به شدت متاثر از همینگوی است، شاید برخی این تاثیرپذیری در شیوه داستان نویسی را که در لحن گزارشی و حتی نوع شخصیت پردازی برخی قهرمانان داستانها را مانع از برخورداری تقوایی از سبکی مستقل دانستهاند، اما نباید از نظر دور داشت تقوایی از این ویژگیها به شکلی خلاقانه و دریادماندنی استفاده کرده است.
سرانجام اینکه با وجود گذشت چهار دهه از زمان نوشتن این داستانها گذشته، اما هنوز اغلب آنها طراوت و تازگی خود را حفظ کردهاند و خواندن آنها تجربهای لذت بخش است.