این مقاله را به اشتراک بگذارید
مدخل:
همانطور که پیشبینی میشد، اولین قسمت از این پاورقی با استقبال بسیار خوبی همراه شد، استقبالی که البته بیش از هرچیز به دلیل کمک دوستانی بود که لطف کرده و و این مطلب را مورد حمایت حود قرار داده و آن را لینک دادند. درواقع این کاری که بچههای «مد و مه» انجام دادند، برای ایجاد یک همدلی و دوستی مشترک میان ساکنان این دهکدهی مجازی بود که اگر تا اندازهای به هدف خود نزدیک شد و به بار نشست به خاطر همین مشارکت و پاسخ مثبت از سوی دیگر دوستان بود که امیدواریم درادامه نیز با شدت بیشتری دیده شود. چراکه در آیندهای نه چندان دور همانگونه که اشاره شد نوبت آن خواهد رسید که این میهمانی دوستانه در وبلگ آنها تشکیل شود. پس با امید اینکه جمع بیشتری به این حرکت صادقانه بپیوندند آن را ادانه میدهیم، چرا که از اولین بخش آن پجواب دلگرم کنندهای گرفتیم. این را هم توجه داشته باشید که ترتیب مطالب برمبنای هیچ اولویت و ارجهیتی نیست، چنانکه در بخش اول نیز از وبلاگ «دوشبنه» شروع کردیم که هویت گردانندگان آن اصلا روشن نیست. و این بار نیز سراغ وبلاگ «جامعه کهنه» میرویم که تاکنون هیچ یک از بچههای «مد و مه» با گردانندهی آن برخوردی از نزدیک نداشتهاند. درواقع اگر بخواهیم به نکتهی کلیدی این ماجرا اشاره کنیم، این میهمانیها به هدف ایجاد دوستی انجام میشود، نه به دلیل رابطه یا دوستی خاصی!
خلاصهای از قسمت قبل!
گفتیم که میخواهیم برایتان قصه بگوییم، قصهای که مثل پاورقیهای داستانی روزگار قدیم که هرنشریه برای جذب مخاطب چندتایی از آنها داشت و مخاطبان سریالوار آن را دنبال میکردند. پس مثل همان پاورقیها برای آنها که از این قسمت به خوانندگان ما اضافه میشوند، هر بار خلاصهای از قسمت های قبل را هم در اول مطلب میآوریم. قصهی ما در هیچ یک از گونههای رایج داستاننویسی جای نمیگجد، هرچند که شاید آن را بتوان داستانی عاشقانه خواند، البته نه از آنها که دختری عاشق پسری می شود، بلکه ماجرای عشق دختران و پسرانی به ادبیات است، داستانی با شخصیتهایی متعدد و واقعی، اما در دنیای مجازی! شاید شما هم یکی از شخصیتهای این داستان دنبالهدار باشید، اگر میخواهید ببینید چگونه، این پاورقی را دنبال کنید تا نوبت شما هم برسد…
حتما شما هم شنیدهاید که دنیا روز به روز در حال کوچک شدن است، این واقعیتیست که به اشکال مختلف در حال اتفاق افتادن است و در حوزههای گوناگون میتوان، نمود آن را دید که در این میان دنیای مجازی یکی از بهترین مصادیق این کوچک شدن است. دنیایی که آدمهایی را از گوشه کنار کشورمان و حتی آن سوی مرزهای ایران، دور هم جمع میشوند تا شهرها و دهکدههایی مجازی را بسازند که اگرچه جمعیتی بسیار دارند، اما به واقع آنقدر کوچک هستند که ساکنان آن به راحتی میتوانند از گوشهای به گوشه ی دیگر رفته و سری به خانهی همسایگان خود بزنند و احوال یکدیگر را بپرسند.
داستان ما در دهکدهی ادبیات میگذرد، دهکدهای که خانههایش همان سایتها و وبلاگهای ادبیاند. صاحبخانههای این دهکده هم در گوشه و کنار این کرهی خاکی پراکندهاند. ساکنان دهکدهی ادبی ما هم در هرجای دنیا باشند، اغلب در طول روز یکبار هم که شده قدم به این دهکده ی مجازی گذاشته، سری به خانهی خود میزنند و البته زمانی را هم به احوالپرسی از دوستان و آن همسایههایی که میشناسند اختصاص داده و سری به خانهی آنها میزنند و پای حرف و نقل آنها مینشینند.
اما این دهکده ساکنانی بسیار دارد که هریک از ما امکان دارد تعدادی از آنها را بشناسیم و تعدای را هم نه. اما در این پاورقی میتوانید به تدریج با همهی آنها آشنا بشوید، نام آنها را که شنیدهاید بهتر و بیشتر بشناسد و با ناآشناها دوستی برقرار کنید و شاید با این دوستان تازه یاب حرفهای گفتنی و در واقع خواندنی بسیاری هم داشته باشید و حال که آدرس خانهی آنها را پیدا میکنید، از این پس میتوانید خودتان سری به آنها بزنید.
اما اگر شما هم از ساکنان این دهکده هستید و از آن همسایههای میهمان نوازی هستید که دوست دارید یکوقت شما را از قلم نیندازیم و زودتر دست میهمانان را گرفته به خانهی شما سری بزنیم. آدرس خانهتان (سایت یا وبلاگتان) و همچنین اطلاعاتی دربارهی آن را برای ما ایمیل کنید (madomeh@yahoo.com) تا هرچه زودتر به سراغ شما هم بیاییم.
درقسمت اول با هم سری به وبلاگ «دوشنبه» زدیم با این مقدمهای که گفته شد آماده باشید که میخواهیم دسته جمعی میهمان یکی از این خانهها شویم. آمادهاید؟! ما که راه افتادیم…
جامعه کهنه؛ پرسه زیر درختان تاغ
تجربه نشان داده در فضای مجازی انتخاب نامهای متفاوت برای وبلاگها و سایتها میتواند عامل مؤثری در جلب توجه و جذب مخاطب باشد، نمونههایش را هم در سایتها و بهخصوص وبلاگها، زیاد دیدهایم هر چند که گاه صاحبان برخی از این وبلاگها شورش را در آوردهاند، نامهای بیربط و به قول معروف تابلوئی برای خانههای خود انتخاب کردهاند که به خوبی نشان میدهد صاحب آن خانه چقدر آدم «چیپ»ی است، و خب خواندن نوشتههای این آدم چه ارزشی می تواند داشته باشد.
علی چنگیزی نیز برای وبلاگ خود نامی متفاوت، اما در عین حال سر سنگین و البته تفکر برانگیز انتخاب کرده است که توجه بازدیدکنندگان را جلب میکند تا نسبت به شأن نزول این نام کنجکاوی کنند. شاید بتوان در مورد «جامعه کهنه» تصورات گوناگونی را به ذهن آورد، اما به نظر تنها کسانی که مخاطب پر و پاقرص این خانه باشند میتوانند حدسهای قریب به یقینی در اینباره داشته باشند، واگر خود چنگیزی در یکی از پستهای وبلاگش در این باره بنویسد، بد نباشد و شاید هم دوست داشته باشد این مخاطبان کنجکاو را در خماری نگه دارد…
صاحبخانهی «جامعه کهنه» بیشتر به عنوان داستاننویس و البته تا اندازهای هم منتقد شناخته میشود، رمان «زیر درختان تاغ» را چندی پیش توسط نشر ثالث به بازار فرستاد که با اظهار نظرهای مثبتی هم روبرو شد و حالا هم رمان «پنجاه درجه بالای صفر» را آمادهی چاپ دارد که قرار است توسط نشر چشمه، منتشر شود.
قدمت بنای این خانه به شهریور ماه سال ۱۳۸۵ باز میگردد، چنگیزی در سیام شهریور با مطلبی تحت عنوان «غلطنامه- یاد آوری سه قانون نوشتن برای کامپیوتر و وب» که در خوابگرد دیده و از آن خوشش آمده، جامعه کهنه را راه اندازی میکند. تا هجدهم دی ماه همین سال مطلب تازهای در این وبلاگ دیده نمیشود، در این روز هم مطلب دیگری که به نظر چنگیزی جالب بوده، از سایت خوابگرد انتخاب و نقل شده، که آن هم سه قانون ساده نام دارد و از زمینهی مشترکی با مطلب قبلی نقل شده در جامعه کهنه برخوردار است، یعنی آموزش اصول اولیه نوشتن با کامپیوتر در وب.
در آغاز کار این خانه، چنگیزی هنوز وبنویسی را به طورجدی شروع نکرده بود و مطالب او با فواصل زمانی نسبتا طولانی در این وبلاگ ارائه میشد، اما هرچه زمان میگذرد این فواصل کمتر شده تا اینکه سرانجام از سال دوم به بعد به طور مرتب اغلب روزها «جامعه کهنه» به روز شده است. این تداوم در کار به جایی رسیده که چنگیزی همانند بسیاری از وبلاگنویسان حرفهای این سالها، هر روز حداقل یک پست تازه در وبلاگش در اختیار مخاطبان خود قرار دهد. او همچنین پیوندهای روزانهی خانهاش را با اخبار و نوشتههای جالبی از گوشه و کنار این دهکده و حتی دهکدههای مجاور بهروز میکند! یعنی اینکه در کنار مطالب ادبی گاه لینک مطالب جالب غیر ادبی را هم در پیوندهای روزانه جامعه کهنه میتوان دید. این بخش که با سلیقه گلچین میشود در کنار یادداشتهای خواندنی او، از جمله بخشهای جذاب وبلاگش محسوب میشود که مخاطبان خاص خود را دارد.
یادداشتهای چنگیزی علاوهبر محتوای ادبی و فلسفی از جنبههای شخصی و مایههای احساسی نیز برخوردار است و خواننده این یاداشتها علاوهبر دریافتهای هنری و ادبی، با روحیات و اوضاع و احوال او نیز آشنا میشود. استفاده از این رویکرد در وبنویسی موجب یک نزدیکی و ارتباط صمیمانه میان او و مخاطبانش شده که از جنبههای شخصی نیز برخوردار است. معرفی کتاب، نقدها، نوشتهها و گزارشهای مطبوعات، عکسها، هنر چیست؟ ادبیات چیست؟ و مکتب فرانکفورت، برخی از عناوین سرفصلهای جامعه کهنه هستند که به روشنی نشان دهندهی جنس اغلب پستهای این وبلاگ میتوانند باشند. در این میان سر فصل آخری از همه جالبتر به نظر میرسد و در واقع حاصل همان گرایشهای فلسفی و فکری چنگیزی در هنر و به ویژه فلسفهی هنر است. علاقه به چهرههای شاخص مکتب فرانکفورت که چنگیزی در نوشته های خود بسیار به نظرات آنها ارجاع میدهد (از جمله یکی از آخرین پستهای او در ۱۲ مهرماه امسال) باعث شده در این بخش شاهد مطالبی در معرفی آنها باشیم.
دوتا از سرفصلهای این وبلاگ عناوین رمانهای او را (پرسه زیر درختان تاغ و پنجاه درجه بالای صفر) یدک میکشند و در برگیرندهی مطالب مربوط به این کتابهاست. چنگیزی در وبلاگ خود گاه از مطالب دیگر همسایهها، به عنوان پست وبلاگ استفاده میکند که آنها را در بخش مطالب و نوشتههای دیگران میتوان مشاهده کرد. او به رسم بسیاری از نویسندگانی که با وبنویسی میانهی خوبی دارند، تعدادی از داستانهای کوتاه خود را نیز از طریق وبلاگش در فضای مجازی منتشر کرده است، همچنین در کنار این آثار میتوان متن داستانهایی را که در نشریات کاغذی بیرون از فضای مجازی (همچون آزما، گلستانه و …) منتشر شدهاند، در بخش داستانهای منتشر شدهی این وبلاگ مطالعه کرد. از روی تاریخ این داستانها میتوان دریافت که چنگیزی از چه زمانی به طور جدی داستاننویسی را آغاز کرده است. اگر این قول را معتبر بگیریم، نخستین داستانهای منتشر شدهی او در مطبوعات به اسفند سال ۱۳۸۵ بر میگردد، که از آن جمله میتوان به داستانهایی چون: «باران دریک روز گرم»، «خیابان یک طرفه» و… اشاره کرد. اولین داستانهای منتشر شده در فضای مجازی هم به بهمن ۱۳۸۵ بازمیگردد، «اول آبان روز آمار» که به عنوان یکی از اولین پستهای جامعه کهنه ارائه شده است. آخرین آنها هم با عنوان دلم برای خودم تنگ شده درهفتم مرداد ۱۳۸۸ نوشته شده است.
برخلاف اکثریت قریب به اتفاق وبلاگها که در قسمت پیوندهای خود لیست بلند و بالایی ارائه میکنند، در جامعه کهنه تنها نام دو وبلاگ دیگر را در بخش پیوندها می بینیم، یکی با عنوان «نام من مخمل» که برای خواهر چنگیزیست و دیگری هم و«طوبا» که برای یاسر نوروزیست، کسی که فعالیتهایش در حوزهی کتاب رادیو باعث شده با بسیاری از اهالی ادبیات و کتاب آشنایی داشته باشد.
جامعه کهنه پس از نزدیک به سه سال فعالیت، امروز با قریب به ۷۵۰ پست (مطلب) ، به یکی از پر رفت و آمدترین خانههای این دهکدهی مجازی بدل شده، هرچند که در صفحه اصلی وبلاگ امکان دسترسی به تعداد بازدیدکنندگان تنها برای خود صاحبخانه مجاز دانسته شده اما به اعتبار بازدید کنندگانی که از طریق جامعه کهنه به دیگر خانهها راهنمایی میشوند میتوان گفت این میهمانان نه تنها از تعداد قابل قبولی برخوردارند، بلکه از ساکنان کشورهای دیگر نیز درمیان آنها کم نیستند.
در زمینهی شهرت این خانه، چند عامل را میتوان موثر دانست: ۱- شهرت صاحب خانه به عنوان داستاننویس و منتقد ادبی؛ ۲- قدمت نسبی خانه؛۳- به روز شدن مرتب آن به صورتی که هر روزی میهمانان به آنجا سر بزنند پستی تازه برای پذیرایی آنها وجود دارد؛۴- رویکرد خاص چنگیزی در وبنویسی که همان پیوند زدن مضامین ادبی و هنری با مسائل شخصی؛ ۵- برخورداری از لینکهایی که به طور مرتب به روز میشوند و البته سلیقهی چنگیزی در انتخاب این مطالب خواندی و جالب؛ و…
ما که هر روز سری به «جامعه کهنه» چنگیزی میزنیم، به شما هم توصیه میکنیم این کار را بکنید که در آنجا با نوشتههای خوبی از شما پذیرایی میکنند. حالا هم با کلیک مردن روی آدرس این خانه بیایید دسته جمعی میهمان یکی دیگر از همسایههای این دهکده مجازی باشیم: اگر آدرس را ندارید، این هم آدرس: http://changizi.blogfa.com/
خواننده عزیز! تقاضا می کنیم با لینک دادن این مطلب، از این حرکت که میتواند زمینه ساز دوستی، همدلی و اتحاد ساکنان این دیار مجازی باشد، حمایت کنید. تا وقتی نوبت شما رسید دیگران هم این حمایت را دریغ نورزند…
بعد التحریر:
در شمارهی بعدی این پاورقی به سراغ یکی دیگر از وبلاگ ها یا سایتهای ادبی خواهیم رفت و امیدواریم به اتفاق هفتهای دوبار به همسایهها سری بزنیم. سعی خواهیم داشت در کنار نامهای شناخته شده به آنها که کمتر شناخته شدهاند نیز سری بزنیم. شما هم اگر میخواهید میهمانتان شویم، ایمیل بزنید و با دادن اطلاعات کاری کنید که سریعتر به اتفاق دوستان و همراهانمان میهمان شما بشویم. ضمنا در قسمت دیدگاههای هر یک از پستهای مربوط به این پاورقی میتوانید با معرفی مختصر وبلاگ خود و دادن آدرس دوستان را به خانهی خود دعوت کنید. منتظر ما باشید، حتما سراغ شما هم میآییم.