این مقاله را به اشتراک بگذارید
«آلبرتو موراویا» نامی آشنا برای علاقمندان ادبیات داستانی در ایران به حساب میآید، اکثریت قریب به اتفاق آثار او به فارسی ترجمه شده و با اقبالی نسبی قابل قبول نیز روبرو شدهاند، اما سوای این پارهای از ادبیات دوستان ایرانی موراویا را به دلیل علاقهای که به «بوف کور» صادق هدایت داشته گرامی میدارند، موراویا بارها و بارها این شاهکار جهانی ادبیات ایران را با لذت و علاقه خوانده بود.
احمد شاملو از قول او در گفتگویی که سالها پیش با مجله آدینه انجام داده، روایت کرده:«اوایل فروردین ۱۳۵۱ در رم، آلبرتو موراویا که هفتهیی پیش، از خواندن چندمین باره ترجمه «بوف کور» هدایت به ایتالیایی فارغ شده بود، به من گفت: چه حادثه غریبی! پس از چند بار خواندن هنوز گرفتار گیجی نخستین باری هستم که کتاب را تمام کردم. حس میکنم ترجمه نمیتواند برای حمل همه بار این اثر به قدر کافی امانتدار باشد. چه قدر دلم میخواست آن را به فارسی بخوانم!» (من اینجایی هستم، چراغم در این خانه میسوزد)
«آلبرتو پینکرله» که بعد ها به عنوان «آلبرتو موراویا» به شهرت رسید در خانوادهای ثروتمند و اهل ادبیات و فرهنگ به دنیا آمد.در کودگی به بیماری سل استخوان مبتلا شد و همین خاطر مدرسه نرفت و اغلب در خانه بود و پیش معلم خصوصی تحصیلکرد. همین مسئله باعث انس و الفت بیشتر او با کتاب و ادبیات شد، زبانهای انگلیسی و فرانسه را نیز آموخت و در نوجوانی و جوانی مطالعات ادبی گستردهای به این دوزبان و زبان مادراش(ایتالیایی) داشت. سپس با تقلید از نویسندگان مورد علاقهاش شروع به داستاننویسی کرد. اولین اثر او با نام بیتفاوت ها به سال ۱۹۲۸ با سرمایه شخصی منتشر شد. بعد از آن شش سالی کار تازه منتشر نکرد و به سفر و مطالعه و همچنین روزنامه نگاری پرداخت. کتاب بعدیاش «جاهطلبیهای اشتباه» به دلیل حمله به فاشیسم، توقیف شد و با سکوت روبرو شد. از ابتدای دهه چهل با داستانهای کوتاه و رمانهایی که نوشت رفت رفته به عنوان نویسنده ای صاحب سبک در ایتالیا و سپس در سرتاسر جهان به شهرت رسید. آثار معروف او بدین قرارند: «آگوستینو»، «بازی پنها»، «زنی از چوچارا»، «داستانهای رمی»، «داستانهای تازه رمی» و..
آلبرتو موراویا از نیمه زندگی به بعد، چه در زادگاهش و چه سرزمینهای دیگر جهان، بدل به نامآورترین داستان نویس ایتالیایی شد. یکی از دلایل شهرت فراروان او این است که از روی بیشتر داستانهایش فیلم ساخته شده است. نخستین داستانش «بیتفاوتها»، تشریح بی دردی اخلاق جامعه بورژوازی آن روزگار ایتالیا، در این داستان، حکومت فاشیستی بنیوتو موسولینی را بر سر خشم آورد و حاکمان کوشیندند تا موانعی برای چاپ آثار جدیدش به وجود آورند.
سیاست در زندگی و آثار موراویا نقشی پر رنگ داشته او مدتی به عنوان عضو چپ گرای «مجلس اروپا» فعال بود، این گفتگو مربوط به این دوران از زندگیاوست.
***
جناحهای چپ عموما از شما پشتیبانی کرده اند. اکنون، سمت گیری سیاسی شما چیست؟
– من با جناح چپ همگامم، اما نه چندان زیاد. کمونیستها از من میخواهند تا باز هم سناتور شوم، اما من این درخواست را دوبار رد کردهام. زیرا، در واقع، به سیاستهای حزبی علاقهای ندارم. از زمانی که توجهم به مسئله هستهای جلب شد، در مجلس اروپا نماینده شدم. فکر میکردم در اینجا امکان دارد بتوانم مسائل مهمتری از آنچه در مجلس ایتالیا میگفتم مطرح کنم.
فمینسم همان طور که در میان برخی ملل غربی دیگر در ایتالیا، جریان اجتماعی نیرومندی نیست. جایگاه شما در این جریان اجتماعی در کجاست؟
– من فکر میکنم فمینیستها بر حقاند. امروزه، زنان عموما از مردان بهترند، و در برخی موارد، از آنان مودب طرف سختکوشتر و باهوشترند. تصوری که مردان از زنان در ذهن دارند، تصوری است خطا. اگر در جهان، زنان بیشتر بر سر قدرت باشند، خطر جنگ به مراتب کمتر خواهد بود. من نمیکوشم تا نظرم را در مورد رجحان دادن زنان پنهان دارم. من مشارکت آنان را دوست میدارم. من آنان را درک میکنم. آنان نیز مرا درک میکنند.
شما به زبانهای دیگر صحبت میکنید و میخوانید، اما آثارتان همه به زبان ایتالیایی نوشته شده و گویی با آن عجین گشته است. دلیل این دلبستگی و وابستگی شما به زبان ایتالیایی در چیست؟
– زبان ایتالیایی موردی بسیار ویژه است. ما هیچ گاه انقلاب بشر دوستانهای همچون انقلابهایی که انگلیسیها و فرانسویها در قرن هجدهم به راه انداختند، نداشتهایم. آن انقلابها زبانهای آنان را بر پایه اصول عقلایی تغییر داد. ایتالیاییها به لهجهای شبیه پنجاه سال پیش سخن میگویند. فقط در بیست سال اخیر آن هم از صدقه سر رسانههای همگانی ایتالیایی به صورت زبان نوینی در آمده است. من امیدورارم شاید توانسته باشم در این زمینه کمکی کرده باشم. زبان ایتالیایی من روشن و معقول است؛ حال آنکه ایتالیایی بیشتر نویسندگان ایتالیا چنین نیست.
چنین به نطر میرسد که فیلمسازان داستانهای شما را دوست دارند؛ چرا؟
– زیرا من داستان نقل میکنم و میدانم که چگونه شخصیت بیافرینم؛ یا بهتر است بگویم این کارها را کردهام.
کدام فیلم ساخته شده از روی داستانهایتان بیشتر از آنهای دیگر مورد پسند شماست؟
– فیلم IL Conformistd (سازگار) کساخته برنارد و برتولوچی. اما اجازه بدهید به نکتهای اشاره کنم: نویسنده میتواند از فیلمساز فقط بخواهد که از روی داستانش فیلم خوبی بسازد. اما نباید انتظار داشته باشد که او به داستان وفادار بماند. فیلمساز خوب نمیتواند به اصل اثر وفادار بماند. من وقتی درباره فیلمی که از روی یکی از داستانهایم ساخته شده فکر میکنم، به دشواری میتوانم اثر خود را بازشناسم. داستان و فیلم جانوران متفاوتی هستند. من هنر سینما را تا حد پرستش دوست دارم. بدبختانه، ذوق و استعداد من فقط در زمینه داستان نویسی است.
جایگاه خود را در تاریخ ادبیات چگونه میبینید؟
– من کتابهایم را دوست ندارم. این دیگراناند که آنها را دوست دارند. کتابهایم هیچ چیز تازهای برای من ندارند، حال آنکه در کتابهای نویسندگان دیگر بعضی وقتها نکتههای شگفتانگیز زیبایی مییابم. توفیق من در کار نویسندگی همیشه برایم رمز و راز غربی بوده است.