این مقاله را به اشتراک بگذارید
وقتی اولین تصاویر محو و مبهم بر روی کاغد عکاسی نقش بست، سخن از مرگ هنر نقاشی به میان آمد. وقتی هنر هفتم متولد شد، خیلیها پرونده ی عکاسی را مختومه اعلام کردند. وقتی ویدئوهای خانگی به بازار آمدند، عدهای به سوگ سینما نشستند و عمر آن را پایان یافته دانستند. وقتی …
اما هیچ کدام این اتفاقات نیفتاد و همهی هنرها به شکلی مسالمت آمیز در کنار هم زیستند. حتی به یاری همدیگر شتافتند و جلوههای نویی را به نمایش گذاشتند. مثلا مثل ویدئو آرت ها از تلیفق دو یا چند هنر شکل گرفتند.
اما در هر دورهای آدمهای عجولی بودند و هستند که میخواستند و میخواهند فراتر از تاریخ بروند و هر پدیدهی نوظهوری را به معنای اضمحلال پدیدهای قدیمیتر بینگارند؛ کما این که هنوز هم این قضاوت عجولانه ادامه دارد و عده ای بر این گمانند که ظهور و حضور رسانههای دیجیتال، به معنای پایان عصر رمان خواهد بود. اما یک عکس فوری از تاریخ هنر که به گوشهای از آن اشاره کردیم، نشان میدهد که هنرها جای همدیگر را تنگ نمیکنند، بلکه حتی برای هم امکانات تازهای فراهم میسازند.
چنانچه در همین سالهای تسلط وب بر جهان رسانهها و اطلاعات، رمان همچنان به راه خود ادامه داده است. حتی مواردی بوده که رسانههای دیجیتیال به یاری رمانی آمدهاند که در فضای مجازی منتشر شده است. یعنی در بخشی از کتاب، امکان دانلود تصویر یا موسیقی برای مخاطب فراهم شده است؛ چیزی که در مورد متن مکتوب امکان پذیر نبوده است. بنا براین به نظر میرسد موضوع زوال رمان در برابر رسان های دیجیتالی و اینترنتی نه تنها بی مورد باشد، بلکه عکس آن اتفاق بیفتد.یعنی همین همپوشانی و به یاری هم آمدن هنر و تکنولوژی های جدید.
این از بخش سخت افزاری کار، که به نظر میرسد رسانه های دیجیتال تهدیدی برای رمان محسوب نمیشوند و اساسا هر رسانه و هر ابزار جدیدی مخاطب خاص خود را مییابد. حتی به یاری رسانههای دیگر می شتابد. حالا فرض کنیم که در آینده، به دلیل مقتضیات زیستی جدید و هزاران عامل و دلیل دیگر، شکل و شیوهی خواندن از اساس عوض شود و دیگر کسی به کاغذ و مطالعه بر مینای متن مکتوب روی نیاورد. خب، این هم چه دخلی به از بین رفتن رمان دارد؟ این اتفاق هم که صرفا به معنای عوض شدن وسیلهی خواندن است ونه خود نوشته یا امر مطالعه. ممکن است که قصه ها دیگر برروی کاغذ نوشته و خواند ه نشوند، اما تغییر قالب آنها نمیتواند و نباید به معنای از میان رفتن شان تعبیر شود. چرا که میل ذاتی انسان به شنیدن قصه و لذت بردن و سرگرمی از آن، تا به امروز پابرجا بوده است.
با این حال همان منتقدان بدبین و عجول می خواهند بر این مساله پای بفشارند که اساسا ظهور این رسانه های جدید، به معنای مرگ رمان است و جذبه این پدیده ها، بازار رمان ر ا از سکه می اندازد. در برابر این پیشگویی، باید پرسید همین امروزه روز چند ویرایش از «هزار و یک شب» توسط چندین و چند ناشر در انواع و اقسام قطعها و با شرح و تفسیرهای مختلف در ایران و جهان چاپ می شود؟ و مگر خوانندگان این اثر عظیم – که از امهات قصه و قصه گویی در جهان است – با جهان دیجیتال بیگانهاند؟ بدیهی است که همان میل طبیعی به قصه شنیدن و ورود به ساخت رویا و افسانه و خیال، همچنان این کتاب بزرگ و بسیاری آثار جاودان دیگر را سر پا نگه داشته است.
هزار و یک شب که خیلی اظهر من الشمس است. بگذارید از یک کار امروزی و دم دست مثال بزنم؛ چند سال پیش در ایران رمانی منتشر شد به اسم «بوی خوش عشق». نویسندهی این رمان، «گی یرمو آریاگا» ست و مترجم اش عباس پژمان که انصافا ترجمهی خیلی خوبی عرض کرده. این گی یر مو آریاگا همان کسی است که فیلمنامهی «۲۱ گرم» را نوشته و جایزهی اسکار را گرفته و برای خودش اسم و رسمی دارد. حالا قصدم معرفی این کتاب نیست. میخواهم آزمایش کنید (من این آزمایش را انجام دادهام) و این کتاب را به کسی بدهید، ببینید میتواند آن را زمین بگذارد یا نه؟ خب تا وقتی که چنین نویسندگانی هستند و میتوانند قصه هایی این طور پر کشش و خواندنی خلق کنند، چرا باید رسانههای دیجیتال، جای رمان را پر کنند؟ مگر این که فرض کنیم این رسانهها ویروسی در خود دارند که نسل نویسندههای قصه گو را منقرض میکند!