این مقاله را به اشتراک بگذارید
و این هم بخش سوم، از چهارگانه(!) طنز امید مهدینژاد در جریده شریفهی الکترونیکی «مد و مه» که استقبال از آن با توجه به آمار و ارقام بازدیدها از این صفحه، خوب بوده و ما نیز به او گفتیم که نرخ بازدید خوب است، پس بیا و ادامه بده، چند بار هم در اول مطالب او ابراز امیدواری کردیم که طنز را در« مد و مه» تعطیل نکند، امید هم طنازانه گفت: «نرخ بازدید بالا و نرخ حقالتحریر پایینتر از صفر! شما نصف اجاره خانه مرا تقبل کنید، من آن قدر طنز برایتان صادر میکنم که مد و مه بشود گلآقای ادبی».
پس ما همین چندتا را که فی سبیلالله به ما داده است، شکر میکنیم چون پولی در بساط نداریم و خلق هم گرفتارند، پس همین چند قدم را هم باید غنیمت شمرد و گرامی داشت، که خیلیها تا همین اندازه همراهی را نیز از ما دریغ داشتند و از سر ناگزیر روزگار تا رقم را ندانند، دست به قلم نمیبرند!
با این حال روی خود را کم نمیکنیم که جماعتی فی سبیل اللهی هستیم برای عشقورزی در ادبیات، و خواهشمند که گیرندگان گاهی هم محض رضای خدا موش بگیرند!
***
کتاب اول:
بهار در پامنار
نویسنده: شایان شاملی
ناشر: سقف آسمون
شمارگان: ۱۰۰۰
قیمت: ۸۰۰۰ تومان
طیف مخاطب: علاقمندان به آشنایی با هنرمندان و کسانی که فکر میکنند آدمهای مشهور لزوماً آدمهای خوبی هستند.
*
سنت بهاریهنویسی از آن سنتهای خوب و جذاب است که هرازچندگاه نویسندگان را به خود جذب میکند. نویسندگان بهاریهها سعی میکنند با ثبت دلنوشتهها و خاطرات بهاری خود، ضمن ابراز نوستالوژی از تهران قدیم (با ط دستهدار) ادای دینی نیز به دوستان و همراهان خود داشته باشند.
همچنین بهاریهنویسی به نویسندگان گمنام کمک میکند که با نام بردن از نام کوچک دوستان مشهور خود به خوانندگان یادآوری کنند که چه دوستهای برجستهای دارند و اگر خودشان چیز قابل ذکری نشدهاند، دوستان و آشنایانی دارند که برای خودشان کسی هستند و سرشان به تنشان میارزد.
شایان شاملی نویسندهای است متعلق به نسل طلایی نویسندگان ایرانی که اوج جلوه هنریشان در سالهای دهه ۴۰ بوده است. او دوستی نزدیکی با نویسندگان مطرحی چون جلال آلاحمد، بزرگ علوی، غلامحسین ساعدی و نیز شاعران برجستهای چون فروغ فرخزاد، احمد شاملو و م.آزاد داشته و با هرکدام اقلاً هفت بار دیزی یکنفره خورده است. خانه پدری او در پامنار، با بوتههای یاس رازقی و گلدانهای شمعدانی و خمرههای زیرزمینی، پاتوق دوستانهای بوده است برای بسیاری از هنرمندان آن روزگار که شبی را در کنار دوستان سر کنند و گعدهای دوستانه را سامان دهند.
شاملی در کتاب «بهار در پامنار» به ذکر خاطرات بهاری خود با برخی از دوستان مشهور درگذشتهاش پرداخته است. بخشی از فصل «کاشیهای هفت رنگ و حوض ماهیها» را که بهاریه شاملی با شاملو را شامل میشود میخوانیم:
«آب که روی آجرها میگرفتی، بوی خاک هوا را میآکند و حیاط پر میشد از عطر خاطرات خفته خاکخورده. با احمد نشسته بودیم روی تخت چوبی کهنه که با گلیم رنگ و رو رفته راهراه آذین شده بود. احمد شعر میخواند و من چای تازه دمکرده را از قوری روی سماور قلقلکنانِ داغ توی استکانهای کمرباریکِ ناصرالدینشاهی میریختم. نمنمک حال و هوای اسفند جایش را به شکوفستان بهاری میداد. بوی پر پرستوها را میشد از لابلای ذرات هوا در سینه کشید و از هوای کوچ پر شد. حیاط پدری را صدای بم احمد پر کرده بود. گفتم: چه خوش است چای در این عصر پیش از بهار. احمد چیزی نگفت. در خود فرو رفته بود و شعر او را احاطه کرده بود. احمد خود شعر بود، بیکه بگوید…»
***
کتاب دوم:
رمان فرانو ، در گذر از تصلّب انگاره های پدیدارشناسانه
*
مولف: دکتر پشنگ جواهرکلام اصل
ناشر: پرقو
شمارگان: ۱۰۰۰ جلد
طیف مخاطب: خاص، خیلی خاص
*
انگاره های متصلب پدیدارشناسانه همواره خالی از زمینه های منعطف فرامتنی، در بستری از آموزههای متعلق به دوران ماقبل مدرن، در سیری قهقرایی رو به سویه ای نامتعیّن سیر می کردهاند. اما برای تأویل متن، و درک جهان پنهان مؤلف اثر هنری، که برآیند تمام تأثرات روان/ جامعهشناختی هستند، گذر از این انگاره ها امری ضروری است. دکتر جواهرکلام اصل میکوشد این انگاره ها را با نگاهی متن/ مؤلف محور و در سایه نتایج زبانشناسی جدید به چالش بکشد و مقدمات گذار از آنها را برای رسیدن به نگاهی سامانمند در سایه آموزه های هرمنوتیکی فراهم کند. به ایشان خسته نباشید می گوییم.
کتاب «رمان فرانو در گذر از تصلب انگارههای پدیدارشناسانه» در جشن بزرگ کتاب رمان فرانو، که در کافه رمان، واقع در جردن شمالی برگزار شد، موفق شد جایزه دوم عبارت از یک فنجان کاپوچینو مجانی را برای نویسنده اش به ارمغان بیاورد.
3 نظر
آسیه
مقدمه به قدر کفایت شیرینی و طنازی داشت که من طنز گریز تا پایان ادامه دهم. بی شک نویسنده آن سطور خودش می تواند آستین بالا بزند و کاری کند که طنز نویسی در «مد و مه» تعطیل نشود.
دست جناب مهدی نژاد هم درد نکند، بابت آن حق التالیفی که نگرفتند و دعا می کنیم که همیشه سر ماه اجاره خانه شان برسد، برسد و برسد…
محمد اردیبهشتی
این کتابها رو از کجا گیر بیارم بخونم
omidi
دوست عزیز احتمالا شوخی می فرمایید! مطلب بالا طنز است…