این مقاله را به اشتراک بگذارید
یک.
درسالهای دور و نزدیک، به ندرت شاهد آن بودهایم که آثار عامه پسند سوژه نقد و بررسی منتقدان قرار گیرند، مسئلهای که البته چندان هم دور از انتظار نیست، به یک دلیل کاملا روشن نقد تئوریک و حتی تماتیک در مورد داستانهای عامهپسند اغلب راه به جایی نمیبرد، چرا که ناخواسته نویسنده را در وادی تکرار مکرراتی میاندازد که بارها گفته شده؛ از سیاه و سفید بودن شخصیتها، متکی بودن به اتفاقاتی که از منطق علی و معلولی درستی برخوردار نیستند، تحول یکباره آدمها، اغراق آمیز بودن رخدادها و روابط میان شخصیتها، تا شعاری بودن دیالوگها و گل درشت بودن پیامی که چنین آثاری قصد مطرح کردن آن را دارند و… حکایت نثر و لحن و انسجام ساختار اثر هم که تکلیفش کاملا روشن است و نهایتا هم اتکایی که در این داستانها بر یکسری قراردادهای کلیشهای و بسیار استفاده شده و جود دارد. اینها و یژگیهاییست که به طور کلی در عمده این داستانها دیده میشود و منتقدی که قصد پرداختن به یکی از این آثار را داشته باشد، ناگزیر از اشاره به آنها خواهد بود.
البته این بدان معنا نیست که آثار عامهپسند از همه جنبهها خالی از ارزش بوده و یا آنکه از هیچ منظری قابل بررسی و توجه نیستند، چرا که لااقل بدیهیترین و پذیرفته شده ترین تاثیر مثبت برخی از این آثار، به وجود آوردن عادت مطالعه و یا در مواردی بدل شدن به پلیست برای رسیدن به ادبیات جدیتر (یا مطالعه جدیتر)؛ مهمترین ویژگی این آثار که آنها را به پدیده ای قابل بحث بدا میکند هم اهمیت آثار عامهپسند در شناخت سلایق و البته علایق توده مخاطبانشان یعنی عامه مردم در هر دوره است.
دو
نسرین ثامنی در میان نویسندگان داستانهای عامهپسند سالهای پس از انقلاب، چهرهای قابل توجه و بررسی است، نخست به این دلیل که او در زمینه ادبیات داستانیعامه پسند در سالهای پس از انقلاب پیشگام بوده؛ یعنی درست در زمانی که با فرارسیدن دوران احتضار پاورقینویسی (نماد داستانهای عامه پسند در سالهای دور) و چهبسا مرگ آن در ابتدای دهه شصت، کم نبودند آنها که باور داشتند دوران نوشتن داستانهای عامه پسند نیز سر آمده، لااقل به چند دلیل: اول اینکه نویسندگان این قسم داستانها پس از انقلامکان فعالیت پیدا نکردند، نشریات هم آن صفحاتی را که به پاورقی اختصاص میدادند، حذف کردند و مهمتر از همه این که با تغییر و تحولات بهوجود آمده در سیاستهای فرهنگی و هنری به نظر نمی رسید روی خوشی به داستانهای عامه پسند، آن هم ار نوع عشقیاش داده شود.
نسرین ثامنی درست در چنین شرایطی بود که کارش را شروع کرد و ناخودآگاه از غیاب دیگر نویسندگان این عرصه هم بهترین استفاده را کرد، چنان که اگر از ادبیات عامه پسند دهه شصت یک کتاب بخواهیم نام ببریم، اولین گزینهای که به ذهنمان میآید، همان «گلی در شوره زار» است که در سالهای آغازین دهه شصت به قلم او منتشر شد، خیلی زود مخاطبانش را پیدا کرد، دست به دست شد، نامش سر زبانها افتاد و نویسندهاش را هم به سرعت به شهرت رساند، چنان که لااقل در دهه شصت در این عرصه نسرین ثامنی نویسندهای بیرقیب به حساب میآمد.
گذشته از آنچه در بالا اشاره شد،خلق هفتاد اثر در طول نزدیک به سه دهه، حتی در حوزه ادبیات عامه پسند هم که باشد، برای خود رکوردی است که از نویسندهاش لااقل به دلیل حوصله و پشت کاری که در این سالها در داستانگویی برای مخاطبانش داشته، چهرهای قابل توجهی میسازد. همین ماندن در میدان رقابت با دیگر نویسندگان عامهپسند که تعدادشان این روزها بسیار زیاد شده، از چهره های قدیمی و متعلق به نسل قبل از ثامنی همانند ر.اعتمادی بگیر تا نویسندگان نسلهای بعدی همانند فهیمه رحیمی، م. مودب پور و دیگران؛ به خصوص اینکه نسرین ثامنی کم و بیش توانسته خود را در سطح نویسندگان پر مخاطب حفظ کند و اگر در این چند ساله نیز اندکی از اقبال آثارش کاسته شده بود، از این به بعد دوباره دور تازه ای از موفقیت را آغاز خواهد کرد که در ادامه خواهم گفت چرا!
سه
به نظر شب آفتابی و چند رمان دیگر از این دست را هم که نشر آموت منتشر کرده، باید سرآغاز فصل نوینی از ادبیات عامهپسند به حساب آورد، چرا که این سری از آثار اگر نه به دلیل محتوی و کیفیت ادبی این آثار که لااقل به دلیل شرایطی که در آن متولد شدهاند، متضمن آن گامهایی هستند که ادبیات عامهپسند را به آن رسالتی که باید داشته باشد، نزدیکتر میکنند. یعنی همان باوری که همیشه در مورد این آثار وجود داشته و باعث شده که برخی از مخاطبان جدی و البته واقعبین ادبیات هم با سعه صدر بیشتری نسبت به آنها برخورد کرده و این نوع از آثار را هم در میان دیگر آثار ادبی برای جوری جنس، لازم و ضروری به حساب بیاورند. به عبارتی دیگر همان تصوری که باور دارد، این آثار پلی هستند برای رساندن مخاطب به ادبیات جدیتر، به این صورت که به هرحال عادت کتاب خواندن را در مخاطب به وجود آورده و حداقل خواندن کتاب عامه پسند از نخواندنش بهتر است!اما راز توفیق مورد اشاره را هم باید در حرفهایگری ناشر، در طول پروسهای که این کتابها را از نویسنده تحویل و به دست مخاطب میرسانند و حتی تا بعد از آن دانست.
چهار
به نظر یکی از آسیبهایی که همیشه متوجه ادبیات عامه پسند ما بوده و مانع از آن شده که از شان و جایگاه واقعی خود برخوردار شود، ناشی از انتشار عمده این آثار توسط ناشران غیر حرفه ای بوده و اگر به ندرت هم حرفهای گری و توفیقی نیز در کار آنها بتوان ردیابی کرد، از نوع بازاریاش بوده و در انگشتشمار مواردی هم که این آثار توسط ناشرانی جدی منتشر شدهاند، به دلیل نوع نگاه صرفا تجاری به این نوع آثار، در قیاس با دیگر تولیدات چندان جدی گرفته نشده اند. به عبارتی وسواسی در پروسه به چاپ رساندن آنها وجود نداشته و به دلیل اطمینانی هم که به فروش این کتابها بوده، بعد از انتشار هم از آنها حمایتی صورت نگرفته؛ چرا که ناشر بازاری که خیالش از بابت فروش راحت است و هیچ وقت به نو آوری تمایلی نشان نمیدهد و ناشر غیر بازاری هم به دلیل نوع نگاه منفی که نسبت به این آثار وجود دارد، ترجیح می دهد صدای انتشار چنین آثاری را در نیاورد که مبادا به اعتبار فرهنگیاش لطمه بخورد، پس بیشتر روی کتابهای جدیاش مانور کند، هم به لحاظ تبلیغات و به لحاظ انعکاس اخبار تولیدات این ناشران در مطبوعات.
پنج
اما آنچه حاصل کار نشر آموت را با دیگران متفاوت کرده و احتمالا آن را نیز به بارمینشاند، نوع رویکرد این ناشر به انتشار آثار عامه پسند است و نشر چنین آثاری اگر چه به طور عمده به نیت تجاری باشد، اما حرفهایگری نهفته در آن که حاصل نوع نگاه متفاوت این نشر به این آثاراست، تولیدات آن را از دیگران متمایز کرده و باعث میشود نسبت به آنها امیدوار بود.
یوسف علیخانی اگرچه به عنوان نویسنده، به جریان جدی ادبیات منتسب میشود، اما به زعم نگارنده، کتاب معجون عشق او به روشنی نشان دهنده رویکردی توام با جسارت در پرداختن به آثار عامهپسند دارد (چرا که اغلب این فقره کارها را کسر شان به حساب میآورند) حال دنباله همین مسئله را هم در حوزه نشر نیز بکار گرفتهاست.
از این منظر آنچه تولیدات نشر آموت را نسبت به دیگر ناشرانی که به ادبیات عامه پسند پرداختهاند، متمایز کرده و یا در سطحی دیگر کتاب شب آفتابی را از دیکر آثار نسرین ثامنی ممتاز میکند، تاثیر همین رویکرد است. نخست در زمینه ویرایش اثر که باعث شده این رمان در قیاس با نمونههای مشابه، از نثری پاکیزهتر برخوردار باشد و کمتر بتوان آن دسته لغزشهای ویرایشی که در دیگر آثار عامهپسند(متاسفانه) فراوان است، در آن یافت.
همین مسئله ساده و به نظر بدیهی، یعنی نقش ویراستار که در دیگر کشورها حتی درمورد آثار جدی هم رایج است، باعت میشود خواننده اثر با نثری روان و درست روبرو باشد که قطعا در ارتقاء سطح انتظارات او در مورد چنین آثاری نقش داشته ( و چه بسا در کنار عادت به مطالعه ای که به هرحال خواندن آاثار عامه پسند میتوانند متضمن آن باشند)، به شکل موثرتری خواننده برای ارتباط برقرار کردن با اثار جدیتر آماده کند. گذشته از این کمترین حسنش آن است که مخاطب درصورت عادت به خواندن کتابهایی با نثر پاکیزه، بعد از این هر نثر شلخته و مغلوطی را نخواهد پذیرفت.
ناشر شب آفتابی حتی در بعد سخت افزاری یعنی شکل و شمایل کتاب نیز کوشیده در عین حفظ شاخصههایی که میتواند مورد پسند مخاطب عام باشد، به شیوهای عمل کند که تشخصی برای کتاب به همراه بیاورد، نکتهای که در حسن سلیقه در طراحی جلد و حتی انتخاب فونت حروف در کتاب نیز دیده میشود. کافیست این کتاب را در کنار دیگر آثار همین نویسنده قرار دهیم تا تفاوت ها آشکار شود، به گونهای که دیگر نه از آن نقاشیهای اغراق آمیز در روی جلد این کتابها خبری هست، نه از آن رنگهای تند و یا فونتهای فانتزی که قرار است توجه مخاطب عام را در سطحیترین نوع خود جلب کند.
حرفهایگری ناشر البته در مرحله انتشار متوقف نشده و بعد از آن نیز ادامه یافتهاست، نکتهای که در نوع اطلاع رسانی در مورد انتشار این کتاب و یا پوشش خبری آن، گفتگو با نویسنده و … قابل مشاهده است و میتوان گفت برای نخستین بار است که به این شکل در مورد آثار عامهپسند بکار میرود.
سخن آخر اینکه حاصل این برخورد حرفهای نشر آموت با آثاری عامهپسند که تاکنون کمتر از سوی ناشران شاهد بودهایم، باعث شده است که به این محصولات تشخصی داده شود که نه تنها مخاطب با آنها جدیتر برخورد میکند، بلکه منتقد و خبرنگار ادبی نیز خواه ناخواه نمیتواند به سادگی از کنار آن عبور کنند. نکتهای که بعید نیست باعث شود نویسنده نیز به تاسی از ناشر، از این پس بیش از پیش، به محصولی که تولید می کند تا به دست مخاطب بدهد، حساسیت و وسواس داشته باشد.
*کوتاه شده این مطلب در هفته نامه «چلچراغ» شماره ۴۱۶، نهم بهمن ۱۳۸۹ منتشر شده
انتشار در مد و مه: یکشنبه دهم بهمن ماه ۱۳۸۹