این مقاله را به اشتراک بگذارید
درگفتگویی با احمد بیگدلی، اشاره به نکتهای جالب داشت که آن را باید علت بروز یکی از معضلات ملموس در ادبیات داستانی ایران در سالهای اخیر دانست، معضلی که از جنبههای گوناگونی میتوان رد تاثیر منفی آن را مشاهده کرد. در اوایل دهه هشتاد بیگدلی که تجربه سالها داستاننویسی را در کارنامه داشت، و حتی مجموعه داستانهایی را نیز منتشر کرده بود، هنوز نویسندهای شناخته نشده به حساب میآمد، او در طول سفری به تهران به اتفاق یکی از نویسندگان همشهریاش با این پیشنهاد روبرو میشود که: «برو رمان بنویس، در ایران تا رمان ننویسی تورا به رسمیت نمیشناسند!»
پیشنهادی که او جدی گرفته و در اولین فرصت مشغول کار شده و شروع میکند به بازنویسی یکی از آثار قدیمی خود به نام «اندکی سایه»؛ رمانی که انتشار آن به شهرت بیگدلی انجامید و در واقع پیش بینی آن دوستی که چنین پیشنهادی کرده بود به حقیقت پیوست.
اما در این میان از نکتهای که نباید غافل شد این است که بحش قابل توجهی از موفقیت و اعتبار بیگدلی به عنوان نویسنده مدیون برگزیده شدن این رمان در جایزه ادبی جلال آل احمد بود، جایزهای که دریافت آن او را در مرکز توجه رسانهها قرار داد و دیگران را ترغیب به دنبال کردن آثارش کرد. البته این نکته نفی این حقیقت نیست که در ادبیات داستانی ایران آن شآنی را که رمان برخوردار است، داستان کوتاه فاقد آن است و لااقل در ذهینیت جمعی حاکم بر این فضا داشتن یک مجموعه داستان خوب فاقد اعتباری است که شاید یک رمان متوسط برای نویسنده به همراه میآورد.
در میان مخاطبان غیر حرفهای داستان هم این مسئله به شکلی دیگر دیده میشود. اصولا چنین مخاطبانی رغبت چندانی به خریدن مجموعه داستان از خود نشان نمیدهند، در حالی که رمان از بازار به مراتب بهتری برخوردار است، به همین نسبت نیز ناشران مشتریان پروپاقرصتری برای رمان هستند تا داستان کوتاه تا آتجا که برخی از ناشران حتی برای انتشار مجموعه داستان، به خصوص اگر نویسنده کتاب اولی باشد، یا حق التالیف پرداخت نمیکنند و یا اینکه در بهترین حالت حق التالیفی ۵درصدی را با منت برای نویسنده در نظر میگیرند.
در چنین فضایی، دور از انتظار نیست که نوشتن رمان امری جدیتر به حساب آمده و گاه شاهد هستیم که برخی از نویسندگان که اتفاقا داستانهای کوتاه خوبی هم نوشته و مینویسند، تمام تلاش خود را معطوف میکنند روی نوشتن رمان تا با افزودن آن به کارنامه خود، اعتباری به عنوان نویسنده بدست آورند که پیش از این برخوردار نبودهاند و خود نیز چنان از آن صحبت میکنند که گویی نوشتن رمان مرحله مهمی در فعالیت حرفهای آنها در داستاننویسی به حساب میآید و حتما نیز باید از آن گذر کنند.
درست یا غلط اوضاع و احوال در فضای ادبی ما بدین منوال است. اما اجازه بدهید از سویی دیگر به این ماجرا نگاه کنیم حسین پاینده در گفتگویی اخیرا گفته است: «ایرانیها برای تألیف داستان کوتاه درست شدهاند.» البته این نظر را به عنوان یک حکم کلی نمیتوان دربست پذیرفت. اما از این منظر که میزان داستانهای کوتاه خوب ایرانی در قیاس با رمانها درخور اعتنایی که نوشته شده چندان متناسب به نظر نمیرسد، نکتهایست که میتواند بر چنین دیدگاهی دلالت داشته باشد. .چنین شرایطی البته از دیر باز در ادبیات داستانی ما و جود داشته و قابل ردیابیست، نکتهای که بهخصوص در سالهای اخیر از شکل پررنگتری نیز برخوردار بوده است. فیالمثل در طول دو دهه گذشته، چند رمان نوشته شده که میتوان از آنها به عنوان آثاری شاخص و کم عیب و نقص یادکرد در کنار رمانهای شاخص ادبیات معاصر داستانی قرار گیرند؟
این تازه در حالیست که تا این اندازه گرایش به نوشتن رمان در میان نویسندگان ما وجود دارد و لااقل به لحاظ کمی رماننویسی نسبت به گذشته رشد داشته است. درست است که گفته میشود، هر اثر داستانی باید در حجمی نوشته شود که ضرورت دستمایه رمان میطلبد، اما آیا تابحال به این نکته دقت کردهاید که اکثریت غریب به اتفاق رمانهای ایرانی کتابهایی لاغر هستند، در حجمی حدود ۹۰ تا ۱۳۰ صفحه، آن هم با صفحه بندی که به نظر میرسد در جهت زیادتر شدن هرچه بیشتر صفحات بوده!
با وجود پذیرفتن این قول که خلق اثر شاخص ربطی به کم یا زیاد بودن صفحات یک اثر ندارد، این نکته به ذهن میرسد که چرا ضرورت و ظرفیت اغلب رمانهای روز ایرانی به گونهایست که در تقسیمبندیهای رایج ادبیات داستانی، بیشتر آنها را حداکثر میتوان در دسته داستانهای بلند و یا رمانهای کوتاه قرار داد؟ و چرا تا این اندازه جای رمانهایی اگر نه در حد «کلیدر» که لااقل در حد «جای خالی سلوچ» و یا اگر نه در حجم «مدار صفر درجه» که لااقل در حد «همسایهها»، و… خالیست؟
برخی صاخبنظران عقیده دارند که پارهای از رمانهای ایرانی، داستانهای کوتاهی هستند که درقالب داستانهایی بلند یا رمانی کوتاه ارائه شدهاند، گاه بر مبنای یک داستان و گاه با آمیختن دو سه داستان در هم. شاید چنین نظری قدری بدبینانه به نظر برسد، اما در برخی موارد صدق میکند، اما قدر مسلم آنچه میتوان گفت: در ایران میل زیادی برای نوشتن رمان در میان نویسندگان دیده میشود، آنها شأن بالاتری نیز برای زمان قائل هستند، اما رمان خوب، رمان کاملی که با شور اشتیاق بتوان آن را خواند و دربارهاش حرف زد کم است.
چتدی پیش در جلسه نقد رمانی در کانون ادبیات ا به این نکته شاره کردم که برخلاف سالهای پیش از اتقلاب که ادبیات داستانی ما از سینما جلوتر مینمود، در سالهای اخیر سینمای ایران بسیار از ادبیات جلوتر رفته است؛ برای نمونه، فیلمی مثل «درباره الی» و یا همین «جدایی تادر از سیمین» را در نظر بگیرید که آثاری هستند به نوعی داستانگو و بسیار جذاب برای مخاطب، کامل و بینقص به لحاظ پرداخت سینمایی که میتوان آنها را در سطحی جهانی نیز عرضه کرد، اما آیا در این سالها ما رمانی این چنین داشتهایم؟
بگذریم و از بحث خود دور نشویم، داستان کوتاه و رمان در عین نزدکی هایی که با یکدیگر دارند، از تفاوتهایی اساسی نیز برخوردارند. شاید یک نویسنده پیدا شود که هم داستانها کوتاه خوبی بنویسد و هم رمانهایی این چنین، اما کم نیستند نویسندههایی که تواناییهای آنها محدود به بکی از این عرصههاست و هیچ ایرادی هم ندارد، ویلیام فاکنر رماننویس بسیار بزرگی بود اما عقیده داشت نوشتن داستان کوتاه به مراتب دشوارتر از رمان است. نویسندگان بزرگی همچون، ریموند کارور. کاترین منسفیلد داستانکوتاهنویس بودند و شأن ادبی آنها نیز چیزی از رماننویسان بزرگ کم ندارد؛ نکته مهم نها این است که هر نویسنده با شناخت تواناییهای خود در عرصهای قلم بزند که از عهده خلق آثاری شاخص در آن برمیآید. در کشور خودمان نیز نویسندگانی چون ابراهیم گلستان و حتی بهرام صادقی عمده شهرت خود را مدیون آثار کوتاه داستانیشان بودتد. نویسنده اگر کار ارزندهای ارایه کند، بالاخره روزی قدر و قیمت کارش شناخته خواهد شد، حتی اگر پسند ذوق ظاهری زمانه حکایت دیگری داشته باشد.
- در روز آینده مقالهای خواندنی در تفاوتهای رمان و داستان کوتاه منتشر خواهیم کرد که نوشته حاضر را باید به عنوان مدخلی برای ضرورت طرح این بحث به حساب آورد.