این مقاله را به اشتراک بگذارید
زنان در آثار چوبک دو دستهاند. دسته اول زنانی هستند که خصلت مادریشان تمام زن بودنشان را تحت تاثیر قرار میدهد.
بعد از خواندن زندگی چوبک، این دسته از زنان ما را به یاد مادر چوبک میاندازند. جنبه مادری این دسته از زنها به آنها انرژی حیات و حرکت میدهد.
مثل: مادر احمد (سنگ صبور)؛ شیرو (تنگسیر)؛ جهان سلطان (سنگ صبور)؛ خدیجه (گورکنها از مجموعه روز اول قبر)؛ مادر (چشم شیشهای از مجموعه روز اول قبر)؛ زن حاجی معتمد (روز اول قبر از همان مجموعه)؛ مادر شکری (کفتر باز از مجموعه چراغ آخر)؛ زن صاحبخانه که رانده شده (آتما، سگ من از مجموعه چراغ آخر)؛ مادر جواد ( چراغ آخر از همان مجموعه)؛ پریزاد (پریزاد و پریمان از مجموعه چراغ آخر)؛ زن مسیو الیاس (از مجموعه خیمه شب بازی)؛ مادر اصغر(بعد از ظهر آخر پاییز از مجموعه خیمه شب بازی)؛ این زنان عطوفت و مهربانی و گاهی خود و هستیشان را چنان به پای خانواده میریزد که اگر مصیبتی هم وارد شود خود را تنها مسئول چنین واقعهای میبینند و در صدد رفع آن برمیآیند. این زنان صبورانه تحمل میکنند و مقابله مستقیمی با مشکلات ندارند. انگار مشکلات زندگی فقط برای آنها خلق شده، باید آن را بپذیرند؛ آن هم با جان و دل.
مشکلات و مصیبتها موازی با آنها در زندگی حرکت میکند و مانند باری بر دوش آنها همیشه میماند. اینها با صبر، در برابر روزگار سر تعظیم فرود آوردهاند و پشت سر وقایع میروند و تمام تلاششان را برای حفظ ظاهر خانواده میکنند.
زن مسیو الیاس به هر صورتی که شده با مرد دلسوزی که برایش وقعی نمیگذارد زندگی میکند و هیچ ایستادگی و مقاومتی هم در برابر او ندارد. او تسلیم است، تسلیم محض و این از او یک مادر میسازد.
مادر احمد در سنگ صبور با چنگ و دندان بچههایی را حفظ میکند که پدرشان به راحتی و بی اینکه با مادرشان مشکل قبلی داشته باشد و فقط از روی خواست شخصی و بیهیچ دغدغهای، به او خیانت کرده است. یعنی مادر احمد هم به این خیانت اعتراضی ندارد و پشت سر این خیانت میآید و آن را میپذیرد( یعنی مجبور است که بپذیرد) و همین پذیرش خیانت، از او مادری میسازد که احمد همیشه او را به یاد دارد.
شیرو، زن شیر محمد در تنگسیر، مادری است دلیر، ولی باز هم مطیع و سر به زیر. او هم ایستادگیای در برابر مردی ندارد که کمر به قتل چهار نفر بسته است و میخواهد او و فرزندانش را رها کند و برود. او هم قرار نیست هیاهویی به راه بیندازد و (مثل مارال در کلیدر دولت آبادی) تفنگ به دست بگیرد.
زن حاجی معتمد (روز اول قبر)، مادر شکری (کفتر باز)، زن صاحبخانه (آتما، سگ من)، مادر جواد (چراغ آخر)، مادر اصغر (بعد از ظهر آخر پاییز)، مادر (چشم شیشهای) اینها همه مادرهای سنتی و همیشگی ما هستند و نمیشود هیچ مشخصه بارزی به این زنها نسبت داد. آنها میآیند و میروند و فقط مادرند. مادری که فرزند را به دنیا آورده است و بزرگ کرده و غصه خورده و پیر شده و شاید هم علیل. مادری که نمیتواند ناراحتی فرزند را ببیند، مادری که شاید توانایی تمیز کردن خود را هم ندارد، مادری که شاید بمیرد و عروسش را نبیند (کفتر باز).
اما جهان سلطان در میان این همه زن، شاید بیدرنگ تسلیم نشده و شجاعتی از خود نشان داده است. او یک نوکر خانهزاد برای حاجی، شوهر گوهر است. او به حاجی میگوید که کاکل زری حرامزاده نیست و به خاطر همین از بالا پرت می شود توی حیاط و کمرش میشکند. این عاقبت ایستادگی یک زن در برابر اراده یک مرد است. جهان سلطان بعد همدم کرمها و کثافتها میشود. جهان سلطان اگر ساکت میماند و به اراده اربابش احترام میگذاشت تا سالها نوکر همان خانه میماند و چنین سرانجام کثیفی نداشت.
خدیجه در داستان گورکنها در پی بچه حرامزادهای است که در بطن خود دارد. او سنگ و فحش و تنبیه را به جان میخرد و بچهاش را برای خود حفظ میکند. با اینکه مردم ده به او فشار میآورند تا نام پدر بچه را بگوید، او نام پسر متجاوز را به احدی لو نمیدهد. این رفتار خدیجه ناشی از ابله بودن و کم خرد بودن اوست و گر نه یک زن عاقل در برابر این همه کتک و بسته شدن به خیش به جای گاو حتما همه چیز را میگفت و میشد همان زن سر به زیر همیشگی.
پریزاد در داستان پریزاد و پریمان زنی است اسطورهای که نماد تمام مادران است. پریمان با به دنیا آمدن مهرک وحشت میکند و میخواهد او را از خودشان براند، اما پریزاد مادر از برگهای درخت هئوم به او می-دهد و همین باعث رشد بالهای مهرک میشود. در نهایت داستان هم پریزاد فدای تصمیم فرزند خود میشود. مهرک ندانسته او را زن ابلیس میکند. پس پریزاد مادر هم فدای مهرک شد بدون هیچ اراده و اختیاری، یک موجود تسلیم شده در برابر بقیه.
کلثوم در داستان پیراهن زرشکی به جادو متوسل میشود؛ یعنی از هر چیزی بهره میبرد تا خانوادهاش را حفظ کند و شوهرش را برای خودش نگه دارد.
اما گروه دیگر زنان در کار چوبک:
بلقیس و گوهر و زنهای روسپی که به دست سیف القلم کشته میشوند(سنگ صبور)؛ لوسی (دوست از مجموعه چراغ آخر)؛ زیور (چرا دریا طوفانی شده بود از مجموعه انتری که لوطیاش مرده بود)؛ عذرا (نفتی از مجموعه خیمه شب بازی)؛ جیران و آفاق و دوستانشان (زیر چراغ قرمز از مجموعه خیمه شب بازی)؛ سلطنت (پیراهن زرشکی) و…
بلقیس در سنگ صبور و عذرا در نفتی شخصیتهایی مشابه دارند. زنهایی هستند که در حسرت لذت جنسی میسوزند و به شدت محتاج مردها هستند. این احتیاج به قدری است که عذرا حاضر است خود را خوار و خفیف کند و زن یک نفتی بشود که سه زن دارد و اجاقش هم کور است. بلقیس هم خود را تسلیم احمد آقا می-کند، در حالی که میداند احمد هیچ علاقهای به او ندارد.
اما عذرا و بلقیس یک تفاوت دارند، اینکه بلقیس آبلهرو و زشت است؛ اما درمورد عذرا چنین زشتیای نمی-بینیم. پس این حسرت به زشت بودن یا زیبا بودن آنها مربوط نیست.
گوهر و دیگر زنان روسپیای که به دست سیف القلم کشته میشوند (در سنگ صبور)، جیران و آفاق در زیر چراغ قرمز، سلطنت در پیراهن زرشکی، زیور در چرا دریا طوفانی شده بود و لوسی در دوست، همه این زنان یا از روی بیچارگی مثل گوهر و برای پر کردن شکم کودکی مثل کاکل زری به این خفت تن میدهند یا مثل سلطنت و جیران و آفاق و زیور این را راه خود در زندگی قرار دادهاند، حال میخواهد کودکی باشد، می-خواهد نباشد.
زنده ماندن این تیپ از زنها منوط به رضایت جنسی مردهاست و آنها تا زمانی حق حیات دارند که نیازی از مردان را برآورده میسازند.
دیگر زنان داستانهای چوبک هم همین گونه زندگی میکنند. آنها در بدبختی، آرام و در سکوت و تایید برای حفظ خانواده میکوشند؛ یا زنانی هستند که مثل رخت چرکی دور افتادهاند.
اما از زن فرانسوی داستان اسب چوبی نمیشود گذشت و او را همسطح دیگر زنان آثار چوبک آورد. او در مقابل سرنوشت خود در ایران میایستد و قصد برگشت به وطن خود میکند. او به شوهر خیانتکار و ایرانی خود پشت میکند و میخواهد به وطن آزادش برگردد. او پشت سر بدبختیهای خود راه نمیافتد تا شوهرش را هر طور شده برای خود نگه دارد مثل کلثوم (پیراهن زرشکی).
چوبک در اسب چوبی زنی را خلق کرده است که با دیگر زنان متفاوت است. او با بدبختی کنار نمیآید و دیگر نمیخواهد خانواده از هم گسیخته خود را حفظ کند و این تفکر زن اسب چوبی شاید ناشی از فرانسوی بودنش باشد.
منابع:
۱- http://binab.iricap.com/magentry.asp?id=2180
۲- http://www.sarvstory.com/
۳- مکتبهای ادبی، رضا سید حسینی، جلد اول، انتشارات نگاه، ۱۳۸۷٫
۴- مجله آدینه شماره ۱۲۸، مرداد ۱۳۷۷٫
۵- مجله آدینه شماره ۱۲۹، مرداد ۱۳۷۷٫
۶- مجله آدینه شماره ۱۳۱، شهریور ۱۳۷۷٫
۷- مجله گردون، شماره ۴۸ و ۴۹، سال ششم، اردیبهشت و خرداد ۱۳۷۴٫
۸- مجله بایا، شماره ۴ و ۵، تیر و مرداد ۱۳۷۸٫
۹- صادق چوبک، محمد رضا اصلانی، از مجموعه چهرههای قرن بیست و یکم، چاپ اول، نشر قصه، ۱۳۸۳٫
۱۰- نقد آثار صادق چوبک، عبدالعلی دستغیب، نشر ایما، ۱۳۷۸٫
۱۱- صد سال داستاننویسی در ایران، حسن میرعابدینی، نشر چشمه، ۱۳۸۰٫
۱۲- مجله دفتر هنر، زمستان ۱۳۷۳، سال دوم، شماره سوم، ویژه صادق چوبک، چاپ در آمریکا.
۱۳-مجله آدینه، دی ماه ۱۳۷۱٫
۱۴- انتری که لوطیاش مرده بود، صادق چوبک، چاپ ششم، سازمان چاپ و انتشارات جاویدان، ۱۳۵۵٫
۱۵- چراغ آخر، صادق چوبک، چاپ دوم، سازمان چاپ و انتشارات جاویدان، ۱۳۵۵٫
۱۶- خیمه شب بازی، صادق چوبک، چاپ پنجم، سازمان چاپ و انتشارات جاویدان، ۱۳۵۴٫
۱۷- سنگ صبور، صادق چوبک، چاپ سوم، سازمان چاپ و انتشارات جاویدان، ۱۳۵۵٫
۱۸- تنگسیر، صادق چوبک، نشر جامهدران، ۱۳۸۴٫
۱۹- روز اول قبر، صادق چوبک، نشر جامهدران، ۱۳۸۴٫
انتشار در مد و مه: ۷ اردی بهشت ۱۳۹۰
3 نظر
مهرنوش
درود.عالی بود/سعی میکنم اینجابیام خیلی مفیدبود
baran
عالی بود ممنون
mohammad
مطالب عالی بود…ممنون