این مقاله را به اشتراک بگذارید
یادداشت کوتاه زیر نوشته یک نویسنده جنوبیست درباره یک نویسندهی جنوبی دیگر. هر دو سالهاست در کار داستاننویسی بوده و اهل قلم و هنر هستند؛ با این فرق که نعمت نعمتی در همان جنوب مانده و قباد آذرآیین در تهران زندگی میکند، اما با وجود این تغییر مکانی همچنان در حال و هوای جنوب نفس میکشد و اغلب درباره جنوب مینویسد.
پیش از خواندن این یادداشت کوتاه، ذکر این نکته خالی از لطف نیست که داستان کوتاه «سایه» در مجموعه داستان «سال هزار و سیصد و هیچ» منتشر شده که در جایزه ادبی «بامداد» به عنوان اثر برگزیده مورد توجه و تقدیر قرار گرفته است. داستانهای کوتاه نعمت نعمتی پیش از این بارها در جایزههای ادبی مختلف جوایزی را به خود اختصاص دادهاند که ذکر یکی یک آنها به درازا خواهد کشید و در صورت تمایل میتوانید سیاهه انها را در وبلاگ این نویسنده پیشکسوت بخوانید. (مد و مه)
***
نفرین به جنگ و مُرغوای او
قباد آذرآیین
«سایه»، نفرین نامه جنگ است… سوگسرودی است در رثای آنچه از دست رفته و آنها که رفتهاند و بازگشتی در کارشان نیست… شهری که دیگر آباد نیست… آبادان نیست… حتا حسرت «عبادان» بودنش را میخورد. . نویسنده، با انتخاب نام «سایه» برای داستانش ایهامی آگاهانه بهکار گرفته است. . سایهای که پس ار جنگ بر سر شهر و مردمش آوار شده دلچسبی و شوق را از خورشید آتشین شهر گرفته است. نمیگذارد این «کندوی آتشین» گرمایش را درونی کند. . تنتگر میگیرد اما درونت از سرما میلرزد. . شق دیگر وجه ایهامی نام داستان به آلام درونی قهرمان درد کشیده و داغدیده داستان برمیگردد. «.سایه» دختری است که جنگ همه چیزش را از او گرفته و حالا از این میترسد که تنها پناهدهندهاش- بیپناهی مانند خودش- هم رهایش کند… همانطور که جنگ پدرش را از او گرفت و مادرش را که که از داغ همسر دق مرگ شد… سایه بیمار است. . بیمار آواری که بیهوا بر سرش فروریخته است…
نویسنده، آگاهانه، زبانی خطابی و کوبنده برای پیشبرد قصهاش برگزیده است.«دربه در شدم…» این جمله آغازین داستان است که وقتی درگیرش شدی تا پایان رهایت نمیکند .
انتشار در مد و مه: ۱۶ تیر ۱۳۹۰