این مقاله را به اشتراک بگذارید
فیلپ مارلو مخلوق ریموند چندلر بزرگ، ازجمله شمایلهای ماندگار و فراموشناشدنی دنیای ادبیات است. کاراگاهی تلخاندیش و حاضر جواب که در زمان لازم با دیالوگهای طلایی چندلر، دیگران را متلک باران میکند، متلکهایی که اگر خنده را بر لبان خواننده مینشاند صرفا برای خندیدن و گاه و بیگاه او را به فکر فرو میبرد.
چندلر شخصیتی پیچیده داشت، همانند خالقش، حال اگر چه واکنشها و حرفهای مارلو میتواند مصالح خوبی برای کالبد شکافی این شخصیت بدست بدهد، در مورد خود چندلر هنوز این کنجکاوی ها پابرجاست.
بی خود نیست که بیلی وایلدر که تجربه چند ماه همکاری با چندلر را داشت می گفت از میان این همه آدم که با آنها کار کردهام تنها دو نفر بوده اند که اغلب درباره آنها از من میپرسند: مرلین مونرو و ریموند چندلر.
مارلو در پرده سبنما هم بارها جان گرفت اما از میان بازیگرانی که در نقش او ظاهر شدند، تنها این همفری بوگارت بود که باوجود برخی تفاوتهای فیزیکی با آنچه چندلر از مارلو در آثارش ترسیم کرده، این شمایل را زنده کرده و تمام و کمال بازتاب او بر پرده نقرهای بوده، آنگونه که وقتی آثار چندلر را میخوانیم جز او را در دهن نمیتوانیم مجسم سازیم.
نوشتهی زیر کاریست از مهدی یزدانی خرم که مدتها پیش در روزنامه اعتماد منتشر شده یود، نوشتهای خواندنی تصویر ملموس و دقیق از مارلو ترسیم میکند.
البته اسطوره مارلو آنقدر وزن و اهمیت دارد که درباره او بتوان کتابها نوشت!
***
خداحافظی با فلیپ مارلوی خسته
مهدی یزدانی خرم
قهرمان حق السکوت نوشته ریموند چندلر، آخرین رمان این پلیسی نویس بزرگ امریکایی است که احسان نوروزی آن را به فارسی برگردانده است. کسانی که با فضای داستان های این نویسنده و دغدغه ها و حرکت های کارآگاه مشهورش «فلیپ مارلو» آشنا هستند، به خوبی می دانند که این کلیت ها چندلر را به یکی از جریان های مهم ادبیات پلیسی در قرن بیستم تبدیل کرده است. رمان حق السکوت با توجه به چنین وضعیتی از آثار مهم ترجمه شده در هفته های اخیر است. این رمان که ظاهراً سال های پایانی عمر این نویسنده نوشته شده است، ماجرای جذاب و پرهیجانی است که باز هم کارآگاه پرآوازه چندلر یعنی فلیپ مارلو در مرکز آن قرار دارد.
مارلو که از قضا در این رمان، خسته و کمی کسل به نظر می رسد، برای تعقیبیک زن ناشناس استخدام می شود و در جریان همین تعقیب است که می فهمد با پرونده و آدم های پیچیدهیی روبه رو است.
او که در تمام ماجراها و قصه های کارآگاهی اش و اصولی پراتفاق را آشکار می کند، این بار هم با انواع زد و خوردها، آدم های چهره پوشیده گنددماغ، شلیک ها و جنازه های راستین و دروغین روبه رو می شود که او را به واکنش وادار می کنند. در واقع چندلر در این رمان مارلو را تنهاتر و خسته تر از همیشه تصویر می کند و شاید به همین خاطر باشد که در این رمان ما با فلیپ مارلوی خونسردی روبه رو می شویم که از یک سو باید پرونده اش را به سرانجام برساند و از سوی دیگر از نظر فردی و ذهنی بسیار تنها و متزلزل نشان می دهد.
کمتر حقه می زند، کمتر از هوشش استفاده می کند و بیشتر از تجربه هایی استفاده می کند که از تمام ماجراهای قبلی به دست آورده است. این کلیت به همراه جذابیت همیشگی روایت های ریموند چندلر، رمان «حق السکوت» را از اهمیت دو چندانی برخوردار می کند. قدرت این نویسنده در ساختن روابط تلخ و سرد انسانی، خونسردی و بی حوصلگی آدم هایش و روان پریشی شخصیت های ریز و درشت اش باعث شده این رمان مانند اکثر آثار ریموند چندلر از ابعاد روان شناختی و تاریخی قابل توجهی برخوردار باشد.
حق السکوت را باید روایتی دانست که در آن آدم های فراموش شده ریموند چندلر برای آخرین بار به صحنه می آیند، حرکت می کنند و سعی می کنند ساختاری را بسازند که در آن رئالیسم کثیف همیشگی حرف نخست را می زند. قهرمان چندلر، باز هم به مقابله این حرکت ها می رود و بدون اینکه دغدغه یی مانند اخلاق و تعهد اجتماعی داشته باشد، سعی می کند پرونده را به سرانجام برساند.
شاید برای همین باشد که رمان حق السکوت با چندلر سالخورده اش و مارلوی خسته، یک پایان باشکوه و شاید تراژیک باشد برای خوانندگانی که این روایت ها را دنبال کرده اند. چندلر در سال ۱۹۵۹م مرد و به تاریخ ادبیات پلیسی پیوست و رمان حق السکوت به همین دلیل ظاهراً آخرینرمان او به حساب می آید. شاید وصیتنامه این نابغه دنیای ادبیات باشد، رمانی پرهیجان که به گفته برخی از منتقدانش، مارلو در آن برای اولین بار عاشق می شود.
این رمان به دلیل دیالوگ ها، مونولوگ ها و ساختار پرضرباهنگ اش، اثری است که خواننده خود را اسیر می کند. اسیر روابط تلخی که مارلو باید از میان آنها بگذرد. در پایان، ذکر این نکته نیز ضروری است که کاش این رمان مهم با جلد آراسته تر و جدی تری چاپ می شد. سهل انگاری که در انتخاب جلد این رمان و اجرای اش دیده می شود شاید تنها نقطه ضعف این کتاب قابل تامل باشد.
1 Comment
کاوه
این مطلب مال چند سال پیش است و در شرق چاپ شده لطفا منبعی را که مطلب را از آن جا برداشته اید ذکر کنید!
………………………………………………………………………………………
مد و مه:
ممنون دوست عزیز از تذکری که دادید، اما… تا آنجایی که ما پیدا کردیم، منبع اصلی انتشار مطلب روزنامه اعتماد بوده نه روزنامه شرق… از طرف دیگر اگر کمی دقت کرده بودید و لااقل لید مطلب را خوانده بودید می دیدید که ما به اینکه این مطلب مربوط به چند سال پیش است و همچنین نام منبع آن اشاره کرده بودیم، تجدید چاپ مطلب به دلیل ارزش این نوشته بود و بس. در لید مطلب آمده: «نوشتهی زیر کاریست از مهدی یزدانی خرم که مدتها پیش در روزنامه اعتماد منتشر شده بود، نوشتهای خواندنی تصویر ملموس و دقیق از مارلو ترسیم میکند.»