این مقاله را به اشتراک بگذارید
«بوالو- ناسژاک» یا پییر بوالو و توماس نارسژاک دو نویسنده فرانسوی ادبیات جنایی هستند که در طول چهاردهه همکاری مشترک و البته موفق سیمای نویسندگانی صاحب سبک را از خود به نمایش گذاردند، سبکی که بر پایه ویژگیهای مضمونی رمانهایشان و شکل پرورش حوادث غیرمنتظره در موقعیتهای داستانی بنا شده است. از این منظر داستانهای آنها تفاوتهایی محسوس با آن ادبیات جنایی –پلیسی که اغلب در ذهنم داریم برخوردارند.
اگر با بدون شناخت از سبک و سیاق کار «بوالو- ناسژاک» و یا با پیش زمینه ذهنی رایج از ادبیات جنایی – پلیسی، به سراغ رمان «چشم زخم» بروید، تا اندازه زیادی سرخورده خواهید شد و چه بسا که در همان یک سوم ابتدایی رمان آن را رها کنید و بعد هم این سوأل در ذهن شما بهوجود آید که شأن نزول این رمان در میان مجموعهای که عنوان ادبیات جنایی – پلیسی (با نام «نقاب») را یدک میکشد چیست؟
آیا همین که یک رمان، امضای نویسندگانی که به جنایینویسی شناخته میشوند، داشته باشد برای گنجانده شدن در مجموعهای از ادبیات پلیسی جنایی کفایت میکند؟
هنگام خواندن «چشم زخم» باید قدری خوددار بود، چون آنچه خوانندگان ادبیات جنایی در انتظارش هستند، در یک سوم پایانی این رمان اتفاق میافتد! البته به سبک سیاق خاص نویسندگان این کتاب که آمیختهاست با مقداری هیجان، اتمسفری با رنگ و لعابی پر رمز و راز و البته طرح داستانی حساب شدهای که تا لحظه آخر راوی یا شخصیت اصلی رمان را پابه پای خوانندگان بازی میدهد و سرانجام با روشن شدن حقیقت مخاطب درمییابد که چقدر در برداشت از خیر و شر و یا تلقی مثبت منفی بودن شخصیتها دچار اشتباه شده است.
در واقع این دو نویسنده همانند اغلب آثارشان در آخر رمان کتاب برگ آس خود را رو میکنند و پرده از رازی برمی دارند که همه رمان را تحت تاثیر خود قرار داده و آن رابطه علی و معلولی را که خواننده درطول داستان برای اتفاقات در نظر گرفته، برهم میریزند و در مییابد که برخی شخصیتها برای فریب شخصیت یا شخصیتهایی دیگر، یک بازی پیجیده را ترتیب دادهاند. البته این بازی و قواعد سبکی کار «بوالو- ناسژاک» در چشم زخم، برخلاف اغلب آثار آنها بسیار دیر شروع میشوند، آنهم زمانی که مخاطب از دنبال کردن داستانی کم روق خسته به نظر میرسد!
در سبک کار«بوالو- ناسژاک» خبری از کاراگاهان خبره، تحقیقات پلیسی برای شناسایی قاتل و… نیست. آنها اغلب به سراغ آدمهایی معمولی میروند، شخصیتهایی که در آغاز رمان زندگی عادی خود را دنبال میکنند، اندکی بعد درگیر ماجرا مسیر زندگی خواسته و ناخواسته آلوده به جنایت میشوند و از این منظر به دلیل حذف شخصیتهایی چون پلیس، کاراگاه و یا گنگسترهایی که جنایتکارانی باسابقه هستند، از شکل آشنای ادبیات پلیسی دور شده و داستانهایی را ارائه میکنند که دارای بار واقعگرایی بیشتری هستند.
«چشم زخم» داستان دامپزشکیست که با همسر خود در کناره موتیه -منطقهای ساحلی و خاص که با جزر و مد دریا بخشی از راه عبور و مرور را هر روز زیر آب میرود) ساکن بوده و زندگی آرام و یکنواختی دارد، آشنایی او با زنی نقاش که یوزپلنگی را در خانه خود نگهداری میکند و زندگی پرماجرایی را در افریقا پشت سر گذاشته، به رابطهای عاشقانه میان او و زن نقاش میانجامد و…. شکی نیست که چشم زخم را نمیتوان از جمله رمانهای شاخص «بوالو- ناسژاک» به حساب آورد، به چند دلیل روشن: جذابیت دستمایه اصلی رمان، طرح کلی قصه فاقد پیچیدگی و ظرایف دیگر داستانهای این دو نویسنده است، اتمسفر داستان عملا در عمده طول رمان، به جای فضایی پر رمز و راز و دلهرهآور یک داستان جنایی به ملودرامی عشقی پهلو میزند، کندی رمان به ویژه در نیمه نخست آن برخورداری از روایتی ساده که در پارهای بخشها سهلانگارانه نیز به نظر میرسد…
به این ترتیب، «چشم زخم» به عنوان یکی از رمانهای میانمایه این دو نویسنده، لااقل تا نیمه رمان از کشش و جذابیت چندانی برخوردار نیست، فضای رمان شخصیتها و مناسباتشان به گونهایست که –به عنوان اثری جنایی- رفته رفته ملالانگیز میشود و آن ته مایه عشق و خیانتی هم که در این مثلث عشقی وجود دارد، نمیتواند کمک چندان زیادی به آن بکند. چرا که نویسندگان رمان همانند بسیاری از نویسندگان رمانهای جنایی یا حادثهای، تبحر چندانی در پرداخت مضمون عاشقانه رمان که لااقل در نیمه نخست آن بیشترین تمرکز روی آن صورت گرفته، از خود نشان نمیدهند.
از سوی دیگر استفاده نویسندگان از یکسری عناصر ماورایئ و باورهای خرافی که ریشه در فرهنگ افریقایی دارد، در متن رمانی که بر بستر رخدادها و فضایی رئال پیش میرود همانند راوی (شخصیت اصلی) رمان، بر مخاطب نیز چندان تاثیر نمیگذارد.
اما با این حال «چشم زخم» یک نقطه قوت مهم دارد و آن اینکه نمونه خوبیست برای استفاده از ظرفیتها و المانهای محل وقوع داستان، هم در فضاسازی برخی فصول رمان و هم در شکلگیری رخدادها و موقعیتهای داستانی؛ به گونهای که بازتاب آن را از جنبههای مختلف میتوان در رمان احساس کرد.
چشم زخم همانند بیشتر رمانهای پلیسی جنایی، به خصوص آثاری که «بوالو- ناسژاک» نوشتهاند و بخش عمده جذابیت آنها متکی بر جنبههای مضمونی و ایجاد کشش با طراحی الگویی مبتنی بر ترتیب رخدادها و به خصوص اصل غافلگیری مخاطب در آخر رمان هستند، اغلب با این مشکل مواجهاند که پس از رو شدن داستان و پیچ و خمهای آن عملا رغبتی برای دوبارهخوانی بر نمیانگیزند.
در عین حال اما برخلاف پارهای از آثار «بوالو- ناسژاک» رمان چشم زخم، فاقد تمهیداتیست که بتواند جای خالی این جذابیت از دست رفته را پر کنند. در واقع رمانی که برای یکبار خواندن نیز خیلی چنگی به دل نمیزند، بعبد بهنظر میرسد برای بار دوم کسی سراغ آن برود. نهایتا اینکه در مجموعهای مثل «نقاب» که آثار به مراتب بهتری چه از نویسندگان چشم زخم و چه از نویسندگان دیگر منتشر شده، این رمان نامناسبترین انتخاب برای شروع مجموعهای محسوب میشود که آثار خواندنی در آن کم نیست.
چشم زخم
اثر پییر بوالو – توماس نارسژاک
ترجمه: عباس آگاهی
ناشر: جهان کتاب
۲۱۱ صفحه، ۳۵۰۰ تومان
خلاصه این نوشته در روزنامه تهران امروز – ۲۸ شهریور ماه منتشر شده