این مقاله را به اشتراک بگذارید
هر بار که نویسنده تازهای را کشف میکنی، انگار جهان را دوباره کشف کردهای؛ این لااقل احساسی بوده که همواره من در چنین شرایطی داشتهام. نمیدانم شاید دیگران با توجه به تجربهها و ذهنیت خویش، دریافت و احساس دیگری نسبت به آن داشته باشند. این که میگویم کشف نویسنده، مرادم آشنایی با نام و آثار او نیست، چه بسا که ما با نام و آثار نویسندگان بسیاری آشنا هستیم، اما هنوز دریافت درستی منطبق با تجربیات، دانستهها و تلقیهایمان از ادبیات و زندگی، نسبت به آثارشان پیدا نکردهایم و در واقع هنوز کلید ورود به دنیای آثارشان را نیافتهایم (امیدوارم تصویر روشنی از آنچه مد نظر دارم ارائه کرده باشم). میپندارم، هرگاه به چنین کشفی نائل میشویم، شوقی انسان را در بر میگیرد که میتواند روزها، هفتهها و حتی ماهها را با این احساس سرکرده و سرخوش باشد.
از دوران نوجوانی که به ادبیات (و ایضا سینما) مبتلا شدم، بارها و بارها با این احساسروبهرو شدهام، گاه یک حرف، یک جمله یا یک ایده (برخی از درون خودم جوشیده و برخی حاصل راهنمایی دیگران بوده) باعث شده به عقب بازگردم و دوباره به آن سوژه نگاه کنم و به خود بگویم: «آهان این است! چقدر تا بهحال سربه هوا، سهل انگار و کم توجه بودهام» و از این سبب لذت خواندن برخی آثار را از دست داده بودم.
اینها را نوشتم تا بگویم این روزها با خواندن «ذن در هنر نویسندگی» اثر ری برادبری، سرخوشم و در چنین احوالی بهسر میبرم. و این کشف و سرخوشی بعد از آن را مدیون پرویز دوایی (منتقد محبوب سینمایی سالهای دور و نزدیک) هستم که باب آشنایی با او را با ترجمهای شایسته و درخور، پیش روی من قرار داده؛ فرصت ورود به دنیایی سرشار از عطر نوستالژی با زنده شدن خاطرات رنگین دوران بچگی و چشم دوختن به کودک درون که هنوز میتواند بازیگوشانه به هر سوی سرک بکشد… با کتاب «ذن در هنر نویسندگی» میتوان به روشنی دریافت که چطور آدمهایی که هر یک در گوشهای از دنیا، دور از دیگری زندگی میکنند، میتوانند از تجربیاتی چنین نزدیک در زندگی و خاصه در بده بستانی ذهنی و درونی با ادبیات و سینما، برخوردار باشند. درباره «ذن در هنر نویسندگی» به شکل جداگانه و مختصر نوشتهام، کتابی که سرشار است از سخنان نغز درباره ادبیات و نوشتن که هریک میتوانند افقی پیش روی خواننده بگشایند،. این نه فقط برای نویسندگان که برای مخاطبان ادبیات نیز آموزنده است که چطور میتوان بیمحابا از تعامل با آن لذت ببرند؛ لذت آنچه به روی کاغذ میآید و آنچه خوانده میشود. بدون احساس سرشکستگی از چیزی که دوست داریم و آن را مینویسیم و میخوانیم!
در طول سالهای دور و نزدیک به ندرت پیش آمده کتابی را برای خواندن به کسی پیشنهاد کنم، نخست از آن رو که باور دارم جوینده یابنده است و اگر کسی دغدغه کشف و شهود در ادبیات داشته باشد، خودش آثار ارزشمند را دیر یا زود خواهد یافت و دیگر اینکه از کجا معلوم آن اثری که من نوعی، با لذت سطر سطرش را میخوانم، برای آدمی دیگر با تجربیات و ذهنیتی دیگر، همین قدر جذاب باشد؟ پذیرفتن پیشنهاد خواندن یک کتاب از کسی دیگر (برای اینکه در نهایت سرخورده نشویم و احساس مغبونیت نکنیم)، مستلزم شناختی دقیق از روحیات و دغدغههای اوست، باید به چنان شناختی از طرف مقابل رسیده باشی که بدانی وقتی از فلان کتاب حرف میزند، بر چه اساس و عقیدهای سخن میگوید. از همین روست که بسیار اتفاق میافتاد کتابی که برای برخی بسیار جذاب بوده، برای ما چنگی به دل نمیزده.
اما اینبار قصد کردهام ناپرهیزی کرده و نویسنده کتابی که مرا به وجد آورده توصیه کنم، و برای این منظور هم پای کسی را به میان میکشم با نوشتههای سینمایی و هم داستانهایی که در این چند دهه به چاپ سپرده چهرهای آشناست.
پس اگر آثار و نوشتههای پرویز دوایی را خوانده و با دنیای آثار او ارتباط برقرار کردهاید یا آدمی هستید اهل نوستالژی، نه تنها کتاب «ذن در هنر نویسندگی» که کتاب «ماشین کلیمانجارو» (گزیده داستان) هر دو اثر ری برادبری را بخوانید که سرشار از نوستالژی و طراوت بازسازی لحظههای فراموش ناشدنی کودکیاند. البته ری برادبری داستانهایی فانتزی و علمی تخیلی هم دارد که شاید چندان دلچسب نباشند، اما دوایی در ماشین کلیمانجارو به خوبی داستانهای خواندنی او را دستچین کرده است.