این مقاله را به اشتراک بگذارید
گاه برخی از دوستان که علاقهای به داستاننویسی پیدا کردهاند از من میخواهند کتابی را به آنها معرفی کنم که با استفاده از آن داستاننویسی را بیاموزند. کتابهای مفید زیادی در این زمینه هست، برخی را معرفی میکنم، آنها هم میخرند و میخوانند اما هیچگاه داستانی به قلم آنها به دست من نمیرسد! تا قریب به سه دهه پیش از این کتابهای آموزش داستاننویسی یا آشنایی با عناصر و ویژگیهای داستانکوتاه و رمان، به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسید تا میانه دهه شصت مهمترین کتابها در این زمینه، یکی «هنر داستاننویسی» ابراهیم یونسی بود و دیگری عناصر داستان «جمال میرصادقی» که اولی با گذشت دو دهه از ترجمه و تالیف آن مهمترین منبع برای چند نسل از علاقهمندان این حوزه بهشمار میآمد تا اینکه عناصر داستان هم منتشر شد و در آن برهوت کتابهای آموزش داستاننویسی لااقل تا یک دهه دیگر هم پا به پای هم بهترین منابع به حساب میآمدند و از شما چه پنهان همین امروز هم اگر کسی بخواهد به عنوان مبتدی در این وادی گام بگذارد باز همین دو کتاب را به خاطر زبان ساده و همچنین محتوای کم و بیش جامع آنها، برای شروع همین دو کتاب را معرفی میکنم.
از اوایل دهه هفتاد اما به تدریج بر تعداد این کتابها افزوده شد، اغلب به صورت ترجمه و برخی هم تالیف که بیاغماض گروه اول از کیفیت به مراتب بهتری برخوردار بودهاند. این روند در دهه هشتاد چنان سیر صعودی به خود گرفت که امروز طالبان کتابهای آموزش داستاننویسی با چنان تعددی در منابع روبهرو هستند که چه بسا احساس سردرگمی هم در این زمینه بکنند.
در میان نمونههای داخلی این دست آثار، بیش از منتقدان و این داستاننویسان هستند که با وسوسه نوشتن کتابی درباره داستاننویسی پاسخ دادهاند و جالب اینکه برخی از آنها، هنگام نوشتن این آثار، هنوز در ابتدای راه داستاننویسی خود بودند! بنابراین صرف نظر از جمال میرصادقی که تجربیات سالهای طولانی تدریس خود را در قالب مجموعه کتابهایی جامع، به علاقهمندان عرضه کرده، بقیه کتابها به جز یکی دو استثنا یا تکرار مکررات مباحثی هستند که نمونههای بهتر آنها در دست است یا نویسندگانشان با اتکا به تجربیات خود در داستاننویسی گریزی زدهاند به جنبههایی چند از داستاننویسی که به تنهایی نمیتوانند جوابگوی نیاز علاقهمندان باشند اما گذشته از کم و کیف این کتابها، نکتهای که در اینجا قابل توجه به نظر میرسد میزان تاثیرگذاری و کار آمدی این کتابهای آموزشی اعم از نمونههای داخلی یا خارجی است.
شکی نیست که رویکرد به ترجمه یا تالیف این کتابها و انتشار عناوین متعددی در این حوزه، نشان دهنده نیاز و تقاضایی است که در میان علاقهمندان ادبیات داستانی دیده میشود. اما آیا این کتابها به همان نسبتی که منتشر میشوند دارای کارکرد و تأثیر هم هستند؟ یا به عبارتی دیگر میتوان انتظار داشت که کسی با خواندن این کتابها نویسنده بشود؟ هرچند نمیتوان منکر تأثیر کتابهای آموزش داستاننویسی بر مخاطبان آنها شد اما این تاثیر زمانی به نتیجه مطلوب ختم خواهد شد که همراه با پارامترهای دیگری باشد. این مسئله مرا یاد دوستی در دوران نوجوانیام میاندازد که عشق ورزش داشت، البته مدام هم از این شاخه به آن شاخه میپرید، اغلب وقتی او را میدیدیم، یک کتاب آموزش ورزشی زیر بغل داشت. یکبار به او گفتم بد نیست این بار علاوه برخواندن کتاب، پا در میدان هم بگذاری، مسابقه بدهی، تمرین کنی آنوقت خواندن این کتابها شاید افاقه کند و در کارت موفقیت بیشتری پیدا کنی. البته او به این پیشنهاد چندان توجهی نکرد، هیچوقت هم ورزشکار نشد! بههر حال فکر میکنم این مورد شباهت زیادی به شرایط برخی علاقمهمندان ادبیات داستانی دارد که مدام سرشان داخل این کتابهاست اما در نهایت هیچگاه حاصلی از مطالعات آنها بهدست نمیآید، چون هیچ وقت قدم به میدان عمل نمیگذارند. برای موفقیت در داستاننویسی مطالعه کتابهای آموزشی شرط لازم هست، اما کافی نیست. داستاننویسی هم ذوق و قریحه میخواهد و هم تمرین و پشتکار تا قلم را بهدست نگیری و سوژهای را که در ذهن داری ننویسی به نتیجه نخواهی رسید. باید نوشت و کنار گذاشت، نوشت و اصلاح کرد و آنقدر در این زمینه پافشاری نشان داد تا به آن نتیجه مطلوب رسید. در چنین حالتی است که خواندن این کتابها میتواند به انسجام فکری و آشنایی با ظرفیتهایی که یک نویسنده در اختیار دارد ختم شود. ظرفیتهایی که این با تجربه، مطالعه و تمرین خواهیم آموخت چگونه در مسیر داستاننویسی از آنها استفاده قرار دهیم.
این نوشته در روزنامه تهران امروز ، ۲۷ مهر ماه منتشر شده