این مقاله را به اشتراک بگذارید
آیا هنوز هم والدین، کتاب برای بچه خود انتخاب و خریداری میکنند؟ بگذارید سوال را به صورتی دیگر بپرسیم: آیا در دنیای شهرزدگی امروزِ ما، مخصوصاً در شهرهایی بزرگ مانند تهران، بچهی امروز چه جایگاهی برای خودش خلق کرده است؟ نسلهای جدید، بیپروا همهچیز (به صورتِ خاص، والدین خودشان) را نقد میکنند. آنها اعتقاد به فضای خصوصی خودشان را دارند و آنها فاصلهای گسترده از نسلهای قبلتر از خود گرفتهاند (حتا اگر این فاصله فقط سه یا چهار سال باشد). تحتِ چنین شرایطی، ادبیات کودک و نوجوان به کجا میرود؟
اگر سری به وبسایتهای ناشرهای تخصصی کودک و نوجوان یا نشرهای معتبر که شاخهی کودک و نوجوان دارند بزنید، اگر کاتالوگهای کتاب این نشرها را ورق بزنید یا اگر سری به یکی از کتابفروشیهای معبتر بزنید، اگر خریدار و خوانندهی حرفهای کتاب باشد، اولین چیزی که در بازار گسترده (و پرفروش و با رقابتی تنگاتنگ) کودک و نوجوان میبینید، هجوم همه جانبهی ترجمههاست. تالیف در دنیای چنین کتابهایی، عقب کشیده است. ادبیات بومی گام به گام، به سمتِ محو شدن پیش میرود. چرا؟
جواب ساده است: چون فاصله بین خواننده کودک و نوجوان و نویسندهی بزرگسال افتاده است و نویسندهی امروز ما، توانایی برای پل زدنِ بین این فاصله را ندارد و در واقعیت، کتابهای او باید با شاهکارها و پرفروشهای این ژانر (کتابهای ترجمه) رقابت کند: کتابهایی که توانستهاند بین این فاصله پل بزنند. برای همین است که کتابهای بومی فروش محدودی دارند و یک رمان (یا مجموعه رمان) موفقِ ترجمه در بازار ما تیراژی بین ۱۰ تا ۵۰۰ هزار نسخه پیدا میکند (این تیراژ در نشرهای مختلف پخش میشود، برای همین کمتر به چشمِ خریدار معمولی میرسد.)
در این میان، نسلهای جدید بچهها تلاش میکنند تا فاصلهی خود با جهانِ معاصر را کم کنند. آنها فنآوریهای روز را دارند. آنها دنیا را تماشا میکنند و آنها بچگیشان با رمانهایی مانند «هری پاتر» گذشته است، پس آنها فرق میکنند: هر روز دنبالِ بهترین میروند. وقتی وبسایتها، کاتالوگها یا کتابهای مطرح بازار کودک و نوجوان را نگاه کنید، یکی از اولین چیزهاییکه جذبتان میکند، مساله «وحشت» برایتان خواهد بود. بازار ما پر از کتابهای ترسناک شده. اول از همه کلیشه «نبرد خیر و شر» است که تمامی مجموعههای موفق ادبیات داستانی را شکل میدهند. این نبرد میتواند تلاش برای یافتن جایگاه درون خانواده یا دوستان یا جامعه باشد یا در شکلی گستردهتر، نبردی جهانی باشد که در آن قهرمان داستان، کلیدِ حل مشکلات را دارد. یا در شکلهایی فانتزی، گوتیگ و سادهتر، صرفِ وحشت باشد: خونآشامها، زامبیها، ارواح، اشباح، هیولاها و غیره.
جذابیتِ وحشت از کجا میآید؟ شاید به قول گیتا گرکانی، ماجرا از این مساله ناشی بشود که بچههای امروز ما، جهان را ترسناک میبینند. گرکانی نویسندهای باسابقه است. کتاب کودک هم دارد و رمان بزرگسال («فصلِ آخر»، تنها رمان برندهی جایزهی «پروین اعتصامی»، نوشتهی اوست) اما عمدهی کار او ترجمه است و این روزها، بیشتر از هر چیزی، متمرکز ترجمهی رمانهای کودک و نوجوان شده و آنتونی هوروویتس نویسندهی محبوباش است. او سالها پیش تک رمانهای او را ترجمه کرد و بعد سراغ «آلکس رایدر» رفت، نوجوانی که جوانترین مامور امآی۶ (بخش خارجی سازمان جاسوسی انگلستان) است و باید جهان را از شرِ انسانهای اهریمنی حفظ کند. «قدرت پنج نگهبان» از جدیدترین مجموعههای اوست که سه جلد (از چهار جلد) کتاب منتشر شده است («طلوع تاریکی»، جدیدترین جلد کتاب، در میانهی پاییز توسط «کتابسرای تندیس» به بازار عرضه شد.)
فاصلهای که در این سالیان بین رمانهای هوروویتس طی شده است (کتابهای نزدیک به یکصد صفحه با داستانی ساده و خطی تا مجموعههای بالای هزار صفحه با جزئیات، خشونت، تاریکی و وحشت فراوان) همان فاصلهای است که کودک و نوجوان امروزِ ما پیموده است: او دیگر کتابهای مصور را بعد از اولین سالهای دبستان نمیپسندد. در راهنمایی رمانهای مجموعهای، حجیم و خاص میخواند و در دبیرستان، یا مطالعه را کامل کنار میگذارد یا به جهان ادبیات بزرگسال وارد میشود و به جز اقلیتی، دیگر سراغ رمانهای نوجوانان نمیروند (البته مگر چیزی باشد به مانند «هری پاتر» یا «ارباب حلقهها» که فقط ناماش رمان نوجوانان است و خوانندهای اصلیاش، جوانترها و مسنترها هستند.) برای همین است که وقتی مثلاً در شهر کتابها موجود در سرتاسر کشور قدم میزنید، در بخش رمانهای نوجوان، اول از همه رمانهایی هولناک میبینید: رمانهایی از جهانی ترسناک.
بازیهای رایانهای، تخیل و نیازهای کودکِ امروز را جابهجا کرده است. تلویزیون، فیلم و موسیقی (مخصوصاً موسیقیهای تصویری) او را به نقشهای جدیدی از تفکر و خیالپردازی آشنا کردهاند. اخبار جهان امروز (جنگها، نابودیها، فقر و گرسنگی و غیره) از همان اولین لحظههای تولد، جلوی چشمانِ اوست. او جهان را متفاوت از بچگی نسلهای پیش از خود میبیند و این فاصله در هر نسل، گستردهتر میشود. «قدرت پنج نگهبان»، یک مثال از این تفاوت دیدگاه است: کتاب از واقعیتهای تاریخی استفاده میکند و روایت داستانی خودش را با اتفاقات روزِ جهان گره میزند و فاصله بین دنیای فانتزی و دنیای حقیقی را کمتر میکند و به خوانندهی خویش این اجازه را میدهد تا در جهانِ آشنایِ روزمره، داستانی جذاب را تجربه کند. او از الگوی بازیهای رایانهای برای چینش فصلهایش استفاده میکند و خشونت داستانهایش، چیزی غیرملموس نیست: همان حرص و سیاهی بشرِ امروز است.
در مجموعهی جدید او، «پیشینیان»، بعد از چندین هزار سال، به زمین بازگشتهاند. آنها هیولاهایی هستند که از رنج بشر لذت میبرند و در میان انسانها، خدمتکارهای خودشان را دارند: ثروتمندانی که طبقات و مردمان دیگر بخشهای جهان را رنج میدهند و دورِ تسلسل طی میشود: زندگی به رنج تبدیل میشود. فقر و جنگ گسترش مییابد. خوبی جلوی شر، پا پس میکشد. در این میان پنج نوجوان چهارده ساله، میتوانند جهان را نجات بدهند. آنها قبلاً همین کار را کردهاند و دوباره هم میتوانند… چهار جلد رمان جذاب و امروزی منتظر خوانندهی خود است. این رمانها، مانند کتابهای مشابه خویش، بازار و خوانندهی ثابت خود را دارند اما سوال باقی میماند: ادبیاتِ کودک و نوجوان ما به کدام سمت پیش میرود؟
قدرت پنج نگهبان: جلد سوم: طلوع تاریکی. نوشتهی آنتونی هوروویتس. ترجمهی گیتا گرکانی. تهران: کتابسرای تندیس. چاپ اول: پاییز ۱۳۹۰٫ ۱۵۰۰ نسخه. ۳۶۰ صفحه. ۸۰۰۰ تومان