این مقاله را به اشتراک بگذارید
این کتاب دارای دوازده داستان کوتاه است به نام های: بچه های گرما، بچه های شرجی – الختر – شور و شیرین – ترافیک – به خاطر آنها دعا کنید – تردید – سنگلاخ های انتظار – اسباب کشی – بختک – پیر زن – ویترین و جیغ هایی که تمام نمی شود.
نویسندهی مجموعه داستان ” شور و شیرین ” متولد و ساکن اهواز است که با توجه به علاقهی وافرش به داستاننویسی کتاب را با دوازده داستان کوتاه – با هزینهی شخصی – به چاپ رسانده است. ایوب بهرام، خود را مقید به رعایت عناصر داستانی نکرده، بلکه با استفاده از جملات ساده، بازی های رایج در خوزستان بویژه روستاهای باغملک از توابع خوزستان و آداب و رسوم گوناگون را دستمایه ای برای برخی از داستان هایش قرار داده است:
” هار هارهارونکی، هار هار هارونکی . اینها جمله هایی بودند که بچه های ده فریاد میزدند و به دنبال پیر مردی گوژ پشت در میان کوچه های ده میدویدند. پیر مرد شمایل عجیبی داشت. گوژ پشت، دو کفش پلاستیکی که شاخ او شده بود و شلوار پاره پاره و مملو از آرد.
در سال هایی که خشکسالی بود و مردم از همه چیز نا امید میشدند حتی دعا، پیر مردی دست به کار میشد. لباس مبدل میپوشید و خود را گوژ پشت کرده به در خانه ها میرفت و طلب آرد میکرد و مردم که او را نماد خشکسالی میدانستند آب و آرد بر سر او میریختند و او را تحقیر میکردند و از در خانهی خود میراندند. ولی پیر مرداز این تحقیر ها ناراحت نمی شد چون دلخوش به باران بود. معمولا بعد از هار هار هارونکی، باران میبارید”. بخشی از داستان کوتاه ” به خاطر آنها دعا کنید” از کتاب شور و شیرین.
یا در داستان ” الختر ” که جنبه های توصیفی زیبایی از طبیعت منطقهی باغملک را به تصویر میکشد، بازی ” الختر ” میشود درونمایهی داستان تا بتواند علاوه بر پرداختن به بازی های بومی، حرف های ناب و در خور اعتنایی را به خواننده منتقل نماید:
“خنکای بهار، هر جنبنده ای را به وجد میآورد. صدای گنجشکان که در بین شاخه های انار یک دیگر را دنبال میکردند و قورباغه ها که در جوی آب شیرجه میزدند نوید یک روز خوب را میداد. کوه بی کسی مانند همیشه لخت از هرگونه سبزه و درخت، بی نیازِ بی نیاز ولی زیبا”. بخشی از داستان الختر.
یا در جایی دیگر از همان داستان به باور ها و عقاید عشایر اشاره دارد که در این مورد، موفق عمل کرده است:
” چند بار اهالی ده به او گفتند بیا قطعه زمینی به تو بدهیم و تو هم مانند ما سر زمین کار کن اما او قبول نکرد، چون عشایری اعتقاد دارد زمین وابستگی میآورد، انسان را از دل کندن و بریدن وا میدارد، عشایر ماندنی نیست، شوق رفتن دارد، او گم کرده ای دارد که در پی آن است ؛ اما زنجیر است و پای بند میکند”.
ایوب بهرام نگاهش به داستان و موضوع های آن را دربخشی از مقدمهی کتابش این گونه آورده است: “شخصیت های داستان من همه سایه هایی هستند که به دنبال همه ماها میتوانند کشیده شوند. شخصیت هایی که هویت دارند و واقعیت. فقط کافی است که ما چشمانمان را باز کنیم تا این سایه های سرگردان خود را بر روی زمین، خواه اسفالت یا خاکی، خواه دیوار سنگ فرش یا کاه گلی ببینیم”.
علاوه بر پرداختن به موارد بومی و آداب و سنن، “نداشتن” های انسان را در داستان ” تردید ” نشان میدهد. جوری که خواننده با شخصیت داستان همذات پنداری میکند. یا در داستان ” شور و شیرین ” دو نوجوان میزنند به انبار انگور “کل مرتضی” تا به قول ایوب بهرام ” داد خود را از ارباب بی انصاف – کل مرتضی – بستانند ” .
” صبح صدای پچ پچ در حیاط ولوله انداخت. کل مرتضی یک هو از اتاق بیرون زد. به طرف انبار انگوری دوید. دو لنگهی در باز بود. سبد های خرد شده، انگور های له شده، . . . . “.
همان گونه که اشاره شد، ایوب بهرام جملات ساده را جایگزین بازی های لفظی و به کار بردن کلمات دهن پر کن کرده است. اما لازم است با تاکید و به جد بگویم که استفاده از جملات ساده با ” ساده نویسی ” تفاوت فاحش دارد و علی رغم تصور بعضی افراد، ساده نویسی کار چندان ساده ای نیست. بلکه مهارت میخواهد و تجربه در نوشتن . علاوه بر آن، کتاب نیازمند یک ویرایش ساختاری است. انتظار میرود برای چاپ های بعدی، آن را به یک ویراستار دلسوز و اهل فن بسپارد تا بر تنِ زبان و لحن داستان ها، لباس پیراسته ای بپوشاند و موجب رغبت بیشتر مخاطب به مطالعهی کتاب شود.
ناشر : انتشارات معتبر (وابسته به موسسه فرهنگی هنری آداب)، شمارگان : ۱۰۰۰نسخه، نوبت چاپ : اول ۱۳۹۰
۱۰۴ صفحه، قیمت ۲۰۰۰تومان
4 نظر
ایوب بهرام
با عرض سلام خدمت جناب امیدی سرور
استاد نعمتی از حسن توجه شما سپاس گذارم
ایوب بهرام
نیره نورالهدی
سلام و سپاس برای این نقد و معرفی گویا که تصاویری زیبا را از داستانهای این کتاب برای مان به تصویر کشیدید.با آرزوی موفقیت برای نویسندگان محترم.
م-پ
سلام .مفید بود .مانا باشید
مهناز پارسا
سلام . آقای ایوب بهرام نویسنده ی گرامی بسیار مایلم کتاب شما را بخوانم . کتاب شما در مشهد نیست؟ اگر هست لطفا آدرس بدهید تهیه کنم. با تشکر