این مقاله را به اشتراک بگذارید
۱
با نگاهی به گروه های کمدی در طول تاریخ سرگرمی و نمایش خواهیم دید که هیچ گروهی از نظر رفتارها و شوخیهای دیوانه وار و غریب نتوانسته است با خویشاوندان محبوب سینما، برادران مارکس، رقابت کند. زیرا از نظر آنها هیچ موضوعی ممنوع و غیر مجاز و هیچ شخصیتی مقدس به شمار نمی آمد و آنها همه چیز و همه کس از شخصیتهای تاریخی مانند ناپلئون گرفته تا خوانندگان اپرا، ورزشکاران، نظام آموزشی و طبقات مختلف اجتماع را به مسخره میگرفتند.
با وجود اینکه تماشاگران امروز همچنان از تماشای فیلمهای برادران مارکس میخندند، اما بسیاری از آنان در تعجب هستند که این همه هیاهو برای چیست و چه چیز این گروه کمدین انقدر جذاب بوده است، درست مانند جوانانی که با وجود علاقه به ترانه های قدیمی، نمیدانند که در ترانه های سرخوشانه گروه بیتلز از جمله She Loves You چه چیز خاصی وجود داشته که شایسته چنان جنجالهایی شود.
این خاصیت وجودی هر نوآوری است که با گذشت زمان و تغییراتی که ناگزیر درمیزان آگاهی مردم و جامعه رخ میدهد، یک موفقیت یا کار خلاقانه که در زمان قدیم اتفاق افتاده، امروز دیگر چیز خارق العاده ای به نظر نمیرسد.
در هر حال، برادران مارکس در سالهای دهه ۱۹۳۰ بسیار شگفت آور بودند، به گفته راجر ابرت (Roger Ebert) منتقد سینما، آنها “وسیلهای بودند که توانست آنچه را که در ابتدا به عنوان سبک کمدی یهودی شناخته میشد به شیوه غالب کمدی آمریکایی تبدیل کند. هرچند که آنها به عنوان هنرمندانی جدی شناخته نشدند اما به اندازه دالی (Salvador Dali ۱۹۰۴ ۱۹۸۹، نقاش سوررآل اسپانیایی) مافوق طبیعی، مانند استراوینسکی (Igor Stravinsky ۱۸۸۲ ۱۹۷۱ آهنگساز روس) غافلگیر کننده، مانند گرترود اشتاین (Gertrude Stein ۱۸۷۴ ۱۹۴۶ نویسنده و شاعر فمینیست آمریکایی) بد زبان و لجام گسیخته و به اندازه کافکا Kafka (۱۸۸۳ ۱۹۲۴ نویسنده چک آلمانی زبان) ناشناختنی و غریب بودند.”
برادران مارکس، متولد نیویورک و پسران والدین مهاجر از نقاط مختلف آلمان هستند. مادر آنها مینی شونبرگ (Minnie Schönberg) و پدرشان سایمون فرنچی ماریکس (Simon “Frenchie” Marrix که بعدها به مارکس تبدیل شد) نام داشتند. این خانواده پس از مهاجرت به آمریکا در نیویورک و در منطقه مهاجرینی که از ایرلند، ایتالیا و آلمان آمده بودند ساکن شدند. برادران مارکس با نامهای هنری جالب خود از این قرارند:
چیکو Chico (لئونارد Leonard ۱۹۶۱ ۱۸۸۵)
هارپو Harpo (آدولف Adolph ۱۹۶۴ ۱۸۸۸)
گروچو Groucho (جولیوس هنری Julius Henry ۱۹۷۷ ۱۸۹۰)
گامو Gummo (میلتون Milton ۱۹۷۷ ۱۸۹۲)
زیپو Zeppo (هربرت Herbert ۱۹۷۹ ۱۹۰۱)
آغاز فعالیت نمایشی برادران مارکس که در خانواده ای اهل موسیقی متولد شده بودند، از سنین کودکی به سوی موسیقی گرایش یافتند. به خصوص هارپو که تقریبا در نواخن هر سازی، به خصوص هارپ (چنگ) توانا بود و نام مستعارش نیز بر همین قابلیت او که بارها در فیلمهایش دیده ایم اشاره میکند، چیکو پیانیستی عالی و گروچو نوازنده گیتار بود.
آنها در دوران نوجوانی کار خود را در نمایش های وودویل (vaudeville) آغاز کردند. (نمایش وودویل مانند جنگ، مجموعه ای از ۱۰ تا ۱۵ نمایش کوتاه، قطعات رقص و آوازی و فکاهی مجزا بود که در قالب یک مجموعه سرگرم کننده اجرا میشد و در قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ در آمریکا بسیار محبوب بود.) گروچو و گامو در سال ۱۹۰۷ به همراهی میبل اودانل (Mabel O&#۰۳۹;Donnell) گروهی به نام Three Nightingales (سه بلبل) تشکیل داده، به کار خوانندگی پرداختند و در سال بعد، هارپو نیز به عنوان بلبل چهارم به آنها پیوست. در سال ۱۹۱۰، گروه با پیوستن مادر خانواده و خواهرش هانا، گسترش یافته و به Six Mascots (شش طلسم شانس) تغییرنام داد.
یک شب برنامه گروه در تماشاخانه ناکودوچز (Nacogdoches) واقع در تگزاس، با سر و صدای ناشی از فریادهایی که به دنبال یک قاطر فراری بلند شده بود، بر هم ریخت و تماشاگران برای آگاهی از ماوقع به بیرون از سالن دویدند، هنگام بازگشت تماشاگران، گروچوی خشمگین با جملاتی نظیر Nacogdoches is full of roaches (ناکودوچز پر از سوسک است) از تماشاگران استقبال کرد وم برخلاف تصور آنها، تماشاگران نه تنها ناراحت نشدند، بلکه به قدری خندیدند که خانواده مارکس به فکر آزمودن خود در عرصه کمدی افتادند.
به تدریج برنامه آنها از موسیقی با چاشنی کمدی به کمدی با چاشنی موسیقی تغییر یافت. در طی جنگ جهانی اول و با شدت گرفتن احساسات ضد آلمانی در جهان، خانواده مارکس دست به پنهان ساختن اصل آلمانی خود شدند، هارپو نام خود را از آدولف به آرتور تغییر داد و گروچو از اجرای نمایش موفق معلم آلمانی خود دست کشید.
در این بین، برادران که به نام چهار برادر مارکس شهرت یافته بودند، سبک خاص و بی بدیل کمدی خود را در نمایشهای خود وارد کرده و هر یک شخصیت ثابت خود را به وجود آوردند. گروچو سبیل روغن زده مشهور و روش راه رفتن خمیده خود را ابداع کرد، هارپو یک کلاه گیس قرمز وزوزی برای خود انتخاب کرد، شخصیت او هرگز صحبت نمیکرد و همیشه یک بوق مخصوص راننده تاکسیهای آن زمان در جیب داشت.
چیکو لحجه تصنعی ایتالیایی را برگزید و همیشه از برخوردهای خود با “بر و بچه های قلدر محل” تعریف میکرد. زیپو نیز نقش جوان اول ساده لوحی را برگزید که معمولا با سخنان ظاهرا بی آزار خود، مقدمه یک شوخی را آماده میکرد. زیپو، در زندگی واقعی بانمک ترین برادر به شمار میرفت و با توجه به اینکه جوانترین آنان نیز بود، در طی سالها با تماشای برادران خود، به قدر خوب با نقشها و رفتارهای آنان آشنا بود که میتوانست در هنگام ضرورت، نقش هر یک از آنها را بازی کند(که این اتفاق بارها رخ داد).
در طی دهه ۱۹۲۰، برادران مارکس با شوخ طبعی هوشمندانه و عجیب و غریب و داستانهای بداهه پردازی شده خود محبوبترین برنامه نمایشی را اجرا میکردند. آنها تحت برنامه ریزی چیکو و کارگردانی خلاقانه گروچو توانستند به اجرای برنامه در برادوی Broadway بپردازند.
برادران مارکس درست در زمانی به موفقیت فراوان صحنه دست یافتند که هالیوود گرایش بیشتری به سمت فیلمهای ناطق پیدا کرده بود. هالیوود برادران مارکس درست در زمانی به موفقیت فراوان صحنه دست یافتند که هالیوود گرایش بیشتری به سمت فیلمهای ناطق پیدا کرده بود. آنها قراردادی با شرکت پارامونت امضا کرده و کار خود را در فیلمهای سینمایی آغاز کردند.
دو فیلم اول آنها “نارگیلها” (The Cocoanuts) و “بیسکوییتهای باغ وحش” (Animal Crackers) نوشته جورج کافمن (George S. Kaufman) و موری ریسکایند (Morrie Ryskind نویسندگان آمریکایی که به خاطر نمایشنامه ها و آثار کمدی خود بسیار شهرت دارند) اقتباسی از آثار برادوی آنها بود و فیلم “میمون بازی” (Monkey Business) محصول سال ۱۹۳۱، اولین فیلم غیر اقتباسی آنها محسوب میشود.
فیلم “دروغهای شاخدار” (Horse Feathers) که برادران در آن به تمسخر سیستم و قوانین آمریکایی کالجها پرداخته اند، هنوز هم محبوبترین فیلم آنهاست و در آن زمان موجب شد تا تصویر آنها بر روی جلد مجله تایم Time قرار بگیرد. این فیلم شوخی محبوبی را دنبال میکرد که در آن هارپو هر شی ممکن را از درون کتش خارج میکرد، از جمله یک پتک چوبی، یک ماهی، یک حلقه طناب، کراوات، پوستر یک زن، یک فنجان قهوه داغ، شمشیر و شمعی که از هر دو سمت روشن بود!
آخرین فیلم آنها با پارامونت، “سوپ اردک (کار راحت)” (Duck Soup) نام داشت که توسط لئو مک کری (Leo McCarey کارگردان، فیلمنامه نویس و تهیه کننده برجسته هالیوود) کارگردانی شده بود، مک کری قابل توجه ترین کارگردانی بود که تا کنون با برادران مارکس کار کرده بود و اکنون این فیلم بنا به اعتقاد بسیاری، بهترین فیلم آنها محسوب میشود.این فیلم، تنها فیلم برگزیده برادران مارکس در فهرست “۱۰۰ سال، ۱۰۰ فیلم” انستیتوی فیلم آمریکا است. در سال ۱۹۳۳، برادران مارکس با وجود موفقیت این فیلم به دلیل اختلافات مالی و عدم تفاهم در تصمیمهای خلاقه، پارامونت را ترک کردند.
پس از اینکه زیپو گروه را به قصد کارگزار شدن ترک کرد (او تا آخرین روزهای فعالیت برادرانش، کارگزار آنها باقی ماند)، برادران به کمپانی مترو گلدوین مایر Metro Goldwyn Mayer پیوستند و بنا به توصیه تهیه کننده بسیار موفق آن زمان، اروینگ تالبرگ Irving Thalberg، فرمول کلی کار خود را تغییر دادند و داستان فیلمهای خود را با ماجرایی عاشقانه و چند قطعه موزیکال غیر کمدی همراه کردند و در اکثر موارد شوخیها و موذیگریهایشان را به سمت افراد شرور داستان معطوف کردند.
به این ترتیب، نبوغ آنها در ناب ترین شکل خود، تنها در فیلمهای پارامونت دیده میشود. فیلمهای دوران مترو، به تهیه کنندگی تالبرگ شامل “یک شب در اپرا” (A Night at the Opera)، “یک روز در مسابقات اسب دوانی” (A Day at the Races)، “در سیرک” (At the Circus)، “به غرب برو” (Go West) و “فروشگاه بزرگ” (The Big Store) بودند.
پس از چند فیلم برای کمپانی RKO و یک فیلم تلویزیونی به نام “سرقت باور نکردنی جواهر” (The Incredible Jewel Robbery) در سال ۱۹۵۹، برادران تقریبا در اثر مشترک دیگری ظاهر نشدند. چیکو و هارپو به اجرای برنامه در کلوبهای شبانه و کازینوها پرداختند و گروچو به اجرای برنامه های رادیویی و تلویزیونی مشغول شد.
شاید یک قسمت از برنامه تلویزیونی در سال ۱۹۵۷، به نام Tonight! America After Dark، یکی از تنها موارد ثبت شده ای باشد که هر پنج برادر با هم در مقابل دوربین حضور دارند.
در سال ۱۹۷۰، چهار تن از برادران در یک گردهمایی کوتاه در یک اثر نقاشی متحرک به نام “کمدینهای دیوانه دیوانه دیوانه” (The Mad, Mad, Mad Comedians)، صداگذاری نقش خود را بر عهده گرفتند. در روز ۱۶ ژانویه سال ۱۹۷۷، برادران مارکس رسما در تالار شهرت سینما Motion Picture Hall of Fame پذیرفته شدند.
۲
برادران مارکس (گروچو ، هارپو ، چیکو و زیپو ) اولین کمدین های بدجنس تاریخ سینما بودند. اگر کمدی چاپلین در فضای سانتی مانتالیسم عصر ویکتوریایی محبوب بود و باستر کیتون و هارولد لوید با خلق شخصیت هایی که در مواجهه با زندگی مدرنیزه شده دچار مشکل بودند ، تماشاگران را به خنده می انداختند ، در کمدی برادران مارکس عملا مرزبندی زمانی – مکانی برای شوخی وجود ندارد. در فیلم های قابل توجهی که آن ها در فاصله سه دهه ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰ می سازند ، سیاست ، موسیقی اپرایی قرن نوزدهمی ، فضای آکادمیک آموزشی و یا به تعبیر کلی تر کلیه مظاهر بورژوازی ابتدای قرن بیستمی به بازی گرفته می شود. طنزی که در عمق خود به تلخی نیهیلیستی نویسندگان طنزپرداز اروپایی مثل ” براتیسلاوا نوشیچ ” پهلو می زند.
شاید یکی از دلایل موفقیت بسیار آن ها خصوصا در فاصله ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۰ شرایط خاص اقتصادی و فرهنگی امریکا باشد. سقوط ارزش سهام و متعاقب آن بحران اقتصادی شدید در دهه ۱۹۳۰ که فقر و بیکاری و تبهکاری را در سرزمین رویاها به دنبال داشت تاثیرات گسترده ای را بر هنر و ادبیات این دهه گذاشت. شکل گیری سینمای گنگستری – مثل صورت زخمی یا سزار کوچک ، به عنوان بهترین نمونه های آن – یکی از جلوه های آن در سینما بود که در آن ضد قهرمان بیکس و تنها در پایان فیلم به شکل بی رحمانه ای در برابر زندگی نابود می شد. از طرف دیگر و از آن جایی که هر سویه تراژیکی در بطن خود سویه ای کمیک را نیز به همراه دارد ، پس آن سوی سکه کمدی نیز جلوه ای دیگر از واکنش هنری در این سالها به شمار می رفت. شکل گیری کمدی ” اسکروبال ” – Screwball- که در آن خلق شخصیت های فقیر و شاد در تقابل شخصیت های مرفه غمگین و در نهایت ترجیح عشق در دوگانه عشق / ثروت مولفه اصلی بود (مثل فیلم های این دهه فرانک کاپرا ، به عنوان نمونه : در یک شب اتفاق افتاد / ۱۹۳۴) از این رو کاملا تامین کننده مصرف فرهنگی طبقه ای است که سینما را مفری برای دردهای روزمره زندگی واقعی می دانند.
در این میان کمدی برادران مارکس به شکل زیرکانه ای با پر رنگ کردن سویه های آنارشیستی سینمای گنگستری (شکستن قانون ، عدم رعایت مرزبندی اخلاقی مثل بد دهنی و….) و ارائه این سویه ها در بطن فضای کاملا کمیک به شکلی به هر دو میل شکستن قانون (سویه گنگستری) و تسکین (کمدی اسکروبال) همزمان پاسخ می دهد. گروچو با آن سبیل و ابروهای نقاشی شده عملا جایگاه عنصر قانون / عنصر شکستن قانون – یا به تعبیر ژیژک معادل جایگاه سوپراگو در تقسیم بندی روانکاوانه – را پر می کند. در بسیاری از فیلم ها او را در نقش شخصیت هایی مثل رئیس جمهور (سوپ اردک) ، مدیر هتل ، پرفسور و… می بینیم که علیرغم آن با دیالوگ های سریع و بعضا بی ادبانه اش در برابر شخصیت هایی که با این جایگاه نمادین تعریف می شوند و همواره نقابی از ادب و شخصیت کاذب را به همراه دارند ، قرار می گیرد. آن دیگر – هارپو – که لال است یک کودک – آنارشیست به تمام معناست. هر زنی را که می بیند به دنبالش راه می افتد و در مواقع ضروری – و غیر ضروری – هر چیزی را که می بیند قیچی می کند !. هارپو تجسم فیزیکی میل گروچو برای تخریب است. او عملا از جایگاه نمادین حذف شده است ( نامی ندارد ، شغلی ندارد ، خانه و آشنایی ندارد و از همه مهم تر حرف نمی زند) و به همین علت هنوز در ساحت خیالی – پرخاشگری / خود شیفتگی – باقی مانده است. او در این میان به راحتی جایگاه لیبیدویی را از آن خود می کند و سومی چیکو با آن ته لهجه ایتالیایی ، تبحر در موسیقی ، عاشق پیشگی و … چیزی نزدیک به یک آدم معمولی است.
کمدی برادران مارکس را نمی توان به یک نوع خاص کمدی مرتبط دانست. در واقع آن ها آنارشیسم در مظمون را به آنارشیسم در شکل و فرم آثارشان نیز تسری دادند. کمدی آن ها در طول یک فیلم ترکیبی از انواع سبک های کمدی را شامل می شود :کمدی اسکروبال (صحنه های عاشق پیشگی که معمولا بین یک زن و مرد جوان – کاراکترهایی غیر از چهار برادر – و عموتا فقیر در بستر تشریفات خانه های مجلل ، در فیلم رخ می دهند ) ، کمدی اسلپ استیک (در صحنه هایی که به خصوص هارپو زمین و زمان را به هم می ریزد) ، کمدی فارس – Farce- مثل تمام موقعیت های دراماتیکی که شدیدا تئاتری و اغراق شده به نظر می رسد و حتی کمدی سیاه مثل فیلم سوپ اردک.
در یکی از سکانس های سوپ اردک ، گروچو که رئیس جمهور است قرار است برای ماموریتی عازم شود و هارپو راننده است. وسیله نقلیه آن ها موتورسیکلتی است که یک کابین همراه کنار خود دارد. بار اول پس از اینکه گروچو دستور حرکت می دهد موتور هارپو به تنهایی راه می افتد و گروچو و کابین جا می مانند. بار دیگر گروچو به هارپو می گوید که دست او را خوانده است و این بار خودش روی موتور می نشیند و هارپوی راننده روی کابین . این بار – به طرز مضحکی – کابین راه می افتد و باز گروچو جا می ماند. در این بین به دوربین نگاه کرده و می گوید : ” من از صبح همش ماموریت رفتم اما هنوز از جام تکون هم نخوردم ! ” و این کمدی برادران مارکس است.
1 Comment
امید
برادران ماکس کمدینهای بی نظیر و دوست داشتنی هستند ودر دهه پنجاه که بیشتر مردم حتی یک تلویزیون سیاه و سفید نیز نداشتند همیشه در حسرت دیدن این کمدینها بودند