این مقاله را به اشتراک بگذارید
نوشته زیر نگاهی دارد گذرا به زندگی و آثار چهار نویسنده مهم که در دهه شصا میلادی توجه زیادی را به خود جلب کرده بودند. این نوشته ترجمه و نگارشی ست از محمد علی پ÷انلو شاعر نامدار این سالها که در ایام جوانی و در همکاری با مجله آرش دستی هم در ترجمه و نقد و نظر داشت. این نوشته با گذر نزدیک به چهار دهه از زمان انتشار آن هنوز خواندنی و جذاب به نظر می رسد . (مد و مه)
***
دربارهی چهار نویسندهی معاصر
م. ع. سپانلو
آرتور کوستلر، از راپاند، کلودسیمون، مارتین والر، چهار مرداب، چهار شاهد روزگار ما هستند. دادرسی اعمال توتالیتاریسم، تحلیل هذیانهای غنائی، جاذبه گذشته تشریح کسالت زندگی، همه و همه موضوعات زمان معاصرند. این راز آثاری است که ماندگار میشوند.
آرتور کوستلر
آرتور کوستلر نویسنده مجاری الاصل و تبعهی فعلی انگلیس که در خانه کاخ مانندش در بریتانیای کبیر مقیم است بیش از سی سال از عمر خود را در کشور خویش و در بسیاری از نقاط دنیا بجستجوی عناصر اصلی زمان ما و ارزیابی آنها گذرانده است. در این نویسندهی حادثهجو، این گزارشگر فطری، ایمان و عقاید سیاسی چپ است که جهت انتخابها و ابتکارها را تعیین میکند.
او بسال ۱۹۰۵ در بوداپست متولد شد در دانشگاه وین ریاضیات تحصیل کرد به فلسطین سفر کرد و سپس در برلن مقیم شد. نخستین فعالیتش در روزنامهنگاری با سفری در یک هواپیما از فراز قطب شمال شکل گرفت و گزارشهایش از قطب او را به گونه یک مطبوعاتچی پخته معرفی کرد.
در همان ایام مخفیانه در حزب کمونیست آلمان ثبتنام کرد و در آلمان بود که اسپارتاکوس را چاپ داد و کار نویسندگی را آغازی نهاد. سپس بدنبال عروج هیتلریسم به اتاد شوروی مهاجرت کرد و چند سالی در آنجا روزگار گذراند بعد که در پاریس مقیم شد بخاطر همکاری با مبارزان ضد فاشیست سنگر مبارزهاش را تغییر نداد لیکن تجاربی را که از شوروی اندوخته بود از یاد نبرد. و این تجربه بصورت کنار گذاشتن تقلید از شوروی شکل گرفت.
گزارشهای او برای نیوزکرونیکل در مدت جنگ اسپانیا چنان حدت و شدت داشت که دارودسته فرانکو او را به سلول محکومین به مرگ بردند یک اعتراض جهانی که پاپ نیز در آن شرکت داشت باعث آزادیاش شد بپاریس برگشت تا به سرانجام غمناک دوستش ویلیموزنبرگ عضو مهم کمیسیون آگاه شود. و این تاریخ قطع رابطه کامل او با سیاست شوروی و طرحریزی یک کتاب اساسی در کارنامه ادبیش بود: صفر و بینهایت.
با آنچه که در آن زمان از محاکمات مسکو میدانست و آنچه که از روسیه در ذهن سپرده بود. آرتورکوستلر تصویری دقیق از تصفیه بزرگ استالینی بدست میدهد در خود سال ۱۹۴۵ این کتاب (صفر و بینهایت) بعنوان یک نوشته هجائی سیاسی مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت، ولی پس از آنکه گزارش خروشچف درباره تصیههای استالینی زبانزد گردید. این اثر بعنوان تحلیل کنندهی سرنوشت انسان در برابر سیستمی که اهمیتی به فر نمیدهد شناخته شده.
حالیه کوستلر فعالیت سیاسی زندگیاش را پایان یافته میداند ولی این نویسنده روزنامهنگار که بتازگی دربارهی انگلستان امروز تحت عنوان (خودکشی یک ملت) تحقیق کرده و زندگی در هند و ژاپن را le Lotus et le sobot در رساله (علوفه و آدم مصنوعی مورد مطالعه قرار داده همواره به تحولات تودهها علاقهمند است. آخرین اثر او رساله فلسفی (فریاد ارشمیدس) که بسال ۱۹۶۵ چاپ شده با کنجکاوی خستگیناپذیری سرنوشت دنیا را بررسی کرده است.
کلودسیمون
کلودسیمون با آلن ربگریه، ناتالی سارو، و میشل بوتور بزرگترین مؤلفین “رمان نو” هستند. او نویسندهی است جستجوگر که با رمانهای، نتیجهدار و روانی مخالف است.
از نظر او هنر میبایستی اکتشاف یک حقیقت عمیق باشد نه مشاهدهی مظاهر و نقابهایی که ما را احاطه کردهاند.
او در سال ۱۹۱۳ در تاناناریو از در و مادر فرانسوی متولد شد، در پاریس زندگی میکند و نیز در پرپینیان در تاکستانی که خود آبیاریش کرده. جنگ بر زندگی او نیز اثر گذاشت وی که جزو سوار نظام بود اسیر شد و برای مدت محدودی تبعید گردید. “جاده فلاندر” مشهورترین رمان او که در سال ۱۹۶۰ منتشر شده انعکاسی از این مشاجره است. با اینحال کتاب مذکور یک داستان جنگی را دربر ندارد و اینجا مردی شاهد بهم ریختن خانواده و رفقای خویش بر اثر مصائب جنگ است.
همه چیز درهم میریزد و در یک ادامه منطقی یا غیرمنطقی به نتیجه میرسد اما آن مرد میکوشد واقعیت را از نو خلق کند. این مطلب براستی یکی از موضوعات بزرگ کلودسیمون است از نظر کسی که خواستار “مکملها” است، “صداهایی” که درهم میپیچند، روی هم میافتند. او نوشته است “تالمود تفسیر جادوانی یک اپیزود بوسیله اپیزودهای مشابه است یعنی معرفت باینکه چه چیزی آن اپیزود را تکمیل میکند یا با او مخالف است یا چشماندازی شبیه موضوع آن بوجود میآورد. من تحتتأثیر دو چیز هستم: تقطیع، و منظره منفصل هیجاناتی که هرگز بهم پیوند نیافتهاند و در عین حال دنباله همدیگر هستند. ”
این اهتمام از کلودسیمون مؤلفی مغلقنویس میسازد. او از “پرکردن خلاءها” ابا میکند و میخواهد جذابیت تقطیع عوامل و صداهای مضاعفی را که بهم پاسخ میدهند حفظ کند او بوسیلهی یک جملهی سرشار و پیچیده که بوسیله اسم فاعل سنگین شده و از خط زمان قراردادی نیز خارج میشود خواننده را به هرجومرج آشکار میکشد.
وقتی گفته شده: او بفلان محل میرود، عملی را متصور میکنند که اشمل یک آغاز و پایان است. ولی نه آغاز و نه پایانی در خاطره وجود دارد.
به جز کتاب “حقهباز” -۱۹۴۶ که به وضوح “بیگانه” کامورا بیاد میآورد، این موضوعات در تمام نوشتههای سیمون یافت میشود. گالیور (۱۹۵۲) و تقدیس بهاری (۱۹۵۴) نتایج نخستین پژوهشهای واقعی او هستند که دنباله آن:
Le Vent,ou la tananareve de restitution d un retable baroque
(۱۹۵۷) و علف (۱۹۵۸) میرسد. پس از “جاده فلاندر” سیمون پالاس (۱۹۶۲) را منتشر کرد در پالاس که داستان جنگ اسپانیا پس از سرمای شمال بود، آن سوختگی جنوبی را که با نوشتهاش سازگار است باز یافت.
ازراپاند
او که مدتهای دراز مورد توجه ناشران نبود بسال ۱۹۵۸ پس از انتشار عقاید موفق چند تن از منتقدین دوباره سرشناس شد. ازراپاند امروزه یک شاعر بزرگ امریکائی در اذهان شناخته شده، شاعری در میان دیگران، اما شاعری که مبتکر زبان شاعرانهی جدیدی است مردی که قادر است چارچوب مرزها را بشکند و فرهنگی جهانی را متصور نماید.
ارزاپاند که اصلا امریکائی است (بسال ۱۸۸۵ در هایلی در ایالت ایداهو متولد شده) از عنفوان جوانی شیفتهی زبان رومی و تمدن (اندیشه رومی) شد و سرانجام این شیفتگی نگارش رسالهای بود بسال ۱۹۰۶ هنگامیکه سمت استادی زبانهای فرانسه و اسپانیائی را در دانشگاه کرافوردویل داشت بخاطر پیچیدگی نظامات تصمیم به ترک امریکا گرفت، امریکائی که تعصب و مذهب پول به عصیانش کشیده بود.
بسال ۱۹۰۶ در جبل الطارق پیاده شد سراسر اسپانیا را پیاده پیمود و در جنوب فرانسه نخستین کتابش را بنام Alume Speuto نوشت که در ونیز چاپ شد. بدینسان جستجوئی را در لابلای زبانها آغاز کرد و این جستجو شاعر را از فرهنگی به فرهنگ دیگر کشاند و حاصل آن اثری بود شبیه به “کمدی انسانی” درباره تمدن ما.
او سپس در انگلستان سکنی گزید و تا سال ۱۹۲۱ در آنجا ماند. در انگلیس بود که با تیس و تی اس الیوت آشنا شد، زمانی که آن دو با دشواری تمام علیه جو ادبی بعد از ویکتوریا جدال میکردند. پاند به جیمز جویس نیز در طبع اولیس کمک کرد. اما مخصوصا بعد از آشنایی با شعر و تئاتر ژاپن پاند به خلق مکتب “ایماژیسم” پرداخت.
این شیوه، از اشعار کوتاه ژاپنی معروف به هایکو (اشعار سه مصرعی) ملهم شده بود تا شعر را به سوی نوعی “عکاسی” رهنمون باشد.
استقرار پاند بسال ۱۹۲۵ در ایتالیا نمایشگر یک دوره فعالیت سیاسی اوست (بخاطر نفرتش از سرمایهداری امریکا وی حاضر شد از رادیوی فاشیستها به روز ولت رئیس جمهوری وقت حمله کند) . در سال ۱۹۴۳ آنگاه که مقامات امریکایی شاعر را اسیر کردند در قفسی آهنی بهعنوان خائن به تماشا گذاشتند.
پاند در معرکه محنت و بلا اثر برجستهاش بنام کانتوس پیزان cantos Pisans را نوشت. این اثر که آمیختهای از زبانها و مزایای فراوان بود آدمی را به یاد “تکه چسبانی” نقاشان نو جو میاندازد. ولی این اثر تنها بازی با لفظ نبود. زیرا “رقص روحی” این کتاب از لابلای کلمات میخواهد شعر را از ملاحظات ملی آزاد کند و مفهوم و ملموس و قابلترجمه برای همه خوانندگان دنیا گرداند. پاند سیزده سال در آسایشگاه روانی واشنگتن بسر برد (در این مدت موراویا، سیلونه و اون گارتتی مقالاتی در ستایش او نوشتند. ) سپس برای ادامه زندگی به ایتالیا برگشت.
مارتین والسر
هرچند که مارتین والسر تاکنون چند جایزه مهم ادبی گرفته است لکن هنوز که هنوز است در ادبیات آلمان غربی مقام و منسب دو پهلو و متناقضی دارد. خوانندگانش او را یکی از مهمترین نویسندگان بعد از جنگ آلمان میدانند ولی والسر هنوز چنین توفیقی را در اذهان منتقدان ندارد. ده سال از انتشار نخستین رمانش (ازدواج کنندگان در فیلیپس بورگ) گذشته است و هنوز والسر به هیأت یک نویسنده مبتدی ملاحظه میشود.
او در ۲۴ مارس ۱۹۲۷ در واسر بورگ بالای دریاچه کنستانس متولد شد و بزودی دست بکار ادبیات گشت مقارن با هنگامی که در دانشگاه توبینگن تحصیل فلسفه و تاریخ میکرد نخستین مقالاتش را برای روزنامهها و مجلات نوشت پس از دریافت درجه دکتری مدتی کارگردانی تلویزیون کرد. بسال ۱۹۵۵ یک مجموعه قصه بنام “هواپیمایی بر فراز بام” جایزه (گروه ۴۷) را برای او ربود و انظار را بسویش جلب کرد.
والسر پس از آنکه اطمینان یافت که فروش کتابهایش قادر به تأمین معاش اوست مشاغل دیگر را کنار گذاشت در کنار دریاچه کنستانس اقامت کرد و حالبه از نویسندگی روزگار میگذراند دومین کتابش (نیمهوقت) که بسال ۱۹۶۰ چاپ شد از طرف خوانندگان آثار موج نو با اشتیاق بسیار استقبال گردید.
لکن از جانبی منتقدین او را نویسندهای فاقد ایجاز، نفسی حماسی و مهارت کافی دانستند.
پس از این دو کتاب مارتین والسر بجانب تئاتر گرائید و باز همین اسلوب را بکار بست، تشریح موشکافانهای که به تماشاگر نیز مانند خواننده، امکان میدهد هم شاهد و هم قاضی محکمه باشد، این نمایش از قیود و مقاصد دراماتیک آزاد بود.
از نظر والسر هیچکس از مسائل جاری زندگی امروز قادر به تجهیز درامهای واقعی نیست.
بدینگونه، دو نمایشنامه (بلوط و خرگوش)، یک مقاله آلمانی و نیز (آقای کروت. نماز میت بر یک غیراخلاقی) برای جماعت، انعکاس کسالتی هستند که والسر در زمان ما مشاهده میکند.
ولی والسر تنها به تشریح سادهی جامعه معاصر چنانکه هست اکتفاء نمیکند. هدف او متهم کردن این اجتماع است به امید تغییر دادن آن. این گرایش قبلا در تحقیق رمانهای او نیز بیان شده بود او ساکنان یک شهر بزرگ آلمان را نمونه قرار داده و معایب آلمان مترقی را آشکار میکند آلمانی که در آن قوانین مشترک فرد را مجبور میکنند در جامعهی خود حل شود و از اختیار خود چشم بپوشد.
آخرین رمان مارتین والسر لیکورن مناقشات پرهیجانی براه انداخته ولی یکبار دیگر نیز منتقدان را علیه او شورانده است.
ترجمه محمد علی سپانلو
آرش شماره ۱۷ – انتشار در مد و مه ۱۲ اسفند ۱۳۹۱