این مقاله را به اشتراک بگذارید
مقدمه
از جمله شاخصهای ارزیابی پیشرفتگی یا عقبماندگی فرهنگیِ هر جامعهای، شمار کتابهایی است که در آن جامعه منتشر میشوند. هرچقدر تعداد کتابهای جدید و نیز تعداد خوانندگان آن کتابها بیشتر باشد، افق فکری آحاد جامعه میتواند بازتر و شاملشوندهتر باشد. متقابلاً هرچقدر شمار کتاب و خوانندگان کتاب در جامعهای کمتر باشد، میتوان احتمال داد که فضای فکریِ آحاد آن جامعه به همان میزان بسته و نامنعطف است. از این رو، افزایش چشمگیر آمار کتابهای تازهمنتشرشده را باید به فال نیک گرفت و امید داشت که پیامدهای فرهنگیِ رونق کتاب و رواج فرهنگ کتابخوانی، به آرامی در نگرشها و رفتارهای اجتماعیِ مردم ما متبلور شود. در وضعیتی که انبوهی از کتابهای جدید با روندی پُرشتاب انتشار مییابند، نیاز به مقالاتی که این کتابها را به خوانندگان علاقهمند معرفی کنند نیز به مراتب بیشتر از پیش میشود. مشغلههای وقتگیرِ زندگی معاصر ایجاب میکند که کتابهای جدید را بر حسب اولویت بخوانیم، یا برخی از آنها را که درخور خواندن نیستند اصلاً نخوانیم. مقالات موسوم به «نقد کتاب» میتوانند با آگاهی دادن از محتوای کتابهای جدید و نیز سنجش و ارزیابی هر یک از آنها، نقش بسزایی در راهنمایی خواننده به انتخاب درخورترین کتابها ایفا کنند.
این نوشته کوششی است برای پاسخ به این پرسش که «نقد کتاب چه کاری است و چگونه انجام میشود؟». هدف من این است که روال و موازین نقد کتاب را از دید خودم تبیین کنم و مشکلات فرهنگیای را که مانع از نضج گرفتن آن در جامعهی ما شدهاند توضیح دهم. به این منظور لازم میبینم همین ابتدا تأکید کنم که در سرتاسر این نوشتار عبارت «نقد کتاب» را به معنای مصطلح به کار میبرم، هرچند که خود با آن معنا مخالفم و معتقدم در این نامگذاری خلطی هم صورت گرفته است. برای اینکه منظورم از «نقد کتاب» را مشخص کنم، در ادامهی این نوشتار ابتدا بین «نقد» و «ریویو» تمایز خواهم گذاشت، سپس تعریفی از «نقد کتاب» به دست خواهم داد و در پایان برخی موانع فرهنگی «نقد کتاب» در ایران را برخواهم شمرد.
تفاوت «نقد» با «ریویو»
واژهی «نقد» (معادل criticism) در علوم انسانی (بهطور خاص در هنر و ادبیات) برای اشاره به تبیین معانی تلویحی متون به کار میرود («متون» به معنای اعم کلمه که از جمله، اما نه صرفاً، شامل آثار ادبی میشود). نقد کاری بهغایت نظاممند و متکی به نظریه است. منتقد کسی است که از نظریه یا نظریههای معیّنی بهره میگیرد تا آنچه را در متن تصریح نشده اما با روالی صناعی (با استفاده از شگردهای هنری و ادبی) به ذهن خواننده القا میشود، تقریر کند. به عبارتی، نقد تلاشی است برای قرائت فضای سفیدِ بین سطرها. قرائتهای معمولی یا غیرمتخصصانه از متون ادبی که با قصد التذاذ از آنها صورت میگیرد، معطوف به امر بیانشده (سطرهای مکتوب) است، حال آنکه قرائتهای نقادانه از این متون اساساً معطوف به امر بیانناشده است و التذاذ از نوعی دیگر و در سطحی دیگر را امکانپذیر میسازد که اصطلاحاً «التذاذ زیباییشناختی» مینامیمش.
شاید ذکر یک مثال بتواند جنبههایی از این بحث را روشنتر کند. اگر خوانندهای بدون اطلاعات تخصصی دربارهی نظریههای ادبی رمان چراغها را من خاموش میکنم (نوشتهی زویا پیرزاد) را بخواند، قرائت آن خواننده نقادانه نیست زیرا او، در مقام خوانندهی معمولی یا ناوارد به نقد ادبی، صرفاً مجذوب روایت پُرکشش راوی میشود و با دنبال کردن وقایع پُرتعلیق این رمان میخواهد پاسخ پرسشهایی را بیابد که بیشتر معطوف به فرجام رخدادها هستند، مثلاً این پرسش که سرنوشت کلاریس (راوی و شخصیت اصلی این رمان) نهایتاً چه میشود. رمان چراغها را من خاموش میکنم زندگی ملالزدهی زن خانهداری را روایت میکند که با آمدن یک تازهوارد دچار برخی خلجانهای عاطفی میشود اما در پایان درمییابد که احساسات یکطرفهی او بیشتر تصوراتی بیپایه بودهاند تا احساساتی متقابل. دنبال کردن رمان از زبان خودِ این زن، خواننده را در توهّمات او شریک میکند و از راه همین همدلی، تعلیق داستان هم بیشتر میشود. پس میتوان گفت خواندن این رمان در سطح رواییِ صِرف، برای خوانندهی معمولیْ جذاب و التذاذآور است و البته به نَفْسِ این نوع قرائت هیچ حَرَجی نیست. آثار ادبی در درجهی نخست به همین منظور نوشته میشوند (لذت بردن خواننده)، نه برای تدریس در دانشگاه. اما وقتی همین رمان از منظری نقادانه (یعنی با استناد به نظریهای ادبی) قرائت میشود، هدف دیگری نیز، علاوه بر التذاذ، در کار میآید. در این قرائت اخیر، منتقد نظریهای را مبنای قرائت خود قرار میدهد و معانی حاصل از این روایت را میکاود. برای مثال، میتوان این رمان را از منظر مطالعات فرهنگی قرائت کرد و در آن صورت نحوهی گذراندن اوقات فراغت، چرخهی تکراری و ملالزدهی امور روزمره، کارکرد فرهنگ عامّه در زندگی روزمرهی شخصیتها، و خلاصه موضوعاتی از این دست در کانون توجه منتقد قرار میگیرند. همچنین میتوان این رمان را از منظر نظریهی روانکاوی قرائت کرد و در آن صورت موضوعات دیگری در آن کاویده خواهند شد، موضوعاتی از قبیل نقش امیال ناخودآگاهانه در رفتارها و نگرشهای شخصیت اصلی، معنای نمادین خوابها (یا به قول روانکاوان «محتوای نهفتهی رؤیا»)، و غیره.
«نقد» کنشی متکی به نظریه است و هر نظریهای، هم روششناسیِ خاص خود را دارد و هم مجموعه اصطلاحات تخصصیِ خود را. «منتقد» کسی است که با بهکارگیریِ اصطلاحات تخصصی و با اِعمال کردن روشهای برآمده از یک یا چند نظریه، متنی را بررسی میکند. اما آنچه در کشور ما به غلط «نقد کتاب» نامیده میشود، مطلقاً ربطی به این کار ندارد. مقصود از «نقد کتاب» در فرهنگ ما، معرفی و ارزیابی کتابهای تازهمنتشرشده است. کتاب جدیدی (مثلاً یک رمان، یا کتابی نظری دربارهی عناصر داستان، و غیره) منتشر شده است و کسی مطالب آن کتاب را به اجمال برای خوانندگانِ بالقوه علاقهمندی که هنوز آن را نخواندهاند شرح میدهد. انگلیسیزبانان این کار را review مینامند و اهدافی کاملاً مجزا از «نقد» برای آن قائل هستند. در زبان ما، به دلیلی نامعلوم، واژهی «نقد» (criticism) اولاً هممعنای review و ثانیاً مترادف «انتقاد» قلمداد شده است. به اعتقاد من، این خلط زبانی نه فقط تصور یا توقع نادرستی از «ریویو» را رواج داده، بلکه همچنین مشکلات زیادی را در تمایزگذاری بین دو حوزهی متفاوت از فعالیتهای فرهنگی ایجاد کرده است. برای مثال، وقتی فلان انجمن ادبی یا بهمان مرکز فرهنگی اطلاعیهای در رسانهها منتشر میکند با این مضمون که «رمان … در جلسهای با حضور مؤلف و نیز یک منتقد نقد خواهد شد»، آیا منظور این است که رمان یادشده از منظر نظریههای نقد ادبی بررسی (نقد) خواهد شد، یا اینکه کسی (نه یک منتقد به معنای درست کلمه) آن رمان را به حاضران معرفی خواهد کرد؟ تجربهی شرکت در این جلسات ثابت میکند که منظور از «نقد کتاب» بیشتر این کار دوم است و نه نقد به مفهوم دقیق و علمی آن. در این قبیل جلسات، عموماً کسی دربارهی مؤلف سخن میگوید، اشارههایی به سایر آثار او میکند و شمایی کلی از محتوای اثر جدیدش به دست میدهد. با توجه به اینکه در انجام دادن این کار هیچ نظریهی ادبیای مبنا قرار داده نمیشود و روشها و مصطلحات این نظریهها به طرزی نظاممند برای کاویدن معانی تلویحی متن به کار گرفته نمیشوند، کنش معمول در این جلسات مصداق «نقد» نیست، بلکه در بهترین حالت نمونهای از «ریویو» است، کنشی که میتوان معادل رسای «مرور و معرفی» را برایش به کار برد تا ضمناً بدین وسیله از خلط معنایی با «نقد» هم اجتناب کنیم.
ویژگیهای «مرور و معرفی»
«مرور و معرفی» (یا تسامحاً «نقد کتاب») نوشتاری است توصیفی و اطلاعاتدهنده، همراه با برخی اظهارنظرهای ارزشگذارانه. هدف از نگارش این نوع مقاله، در درجهی اول معرفی آثار ادبی یا کتابهای تازهمنتشرشده است. این نوع نوشتار در فرهنگ ما مسبوق به سابقهای بسیار زیاد نیست و در واقع سنتی غربی است که بویژه در دو دههی اخیر در مطبوعات ما رواج پیدا کرده است. در سالهای اخیر، همزمان با گسترش آموزش عالی، شمار کتابهای جدیدالانتشار در همهی زمینههای علمی و دانشگاهی، بویژه علوم انسانی، به نحوی بیسابقه رو به فزونی گذاشته است و مبالغه نیست اگر بگویم که حتی آگاهی از انتشار این کتابها مستلزم صَرفِ وقت زیادی است. بازدید از غرفههای ناشران داخلی در نمایشگاه سالانهی کتاب مؤیِدِ این مدعاست که هر سال انبوهی از کتابهای تألیفی و ترجمهای عرضه میشوند و پیداست که در این میان صرفاً برخی از این کتابها به دلایل مختلف واجد شاخصههایی برتر و ممتازند. در چنین وضعیتی، اکثر نشریات جدی ستون یا صفحهای را به معرفی این کتابهای جدید اختصاص دادهاند تا خوانندگان علاقهمند بتوانند شمایی کلی از محتوای آنها به دست آورند. باید افزود که کارکرد مقالهی «مرور و معرفی» به شناساندن آثار ادبیِ تازهمنتشرشده منحصر نمیشود، بلکه فیلمهای تازهاکرانشده یا نمایشهایی که به تازگی بر صحنهی تئاتر اجرا شدهاند نیز میتوانند موضوع مقالات موسوم به «ریویو» باشند. در زمانهی پُرمشغلهای که هر انسان اندیشمند یا روشنفکری احساس میکند که نه فقط چندین کتاب مفید و درخور مطالعه را در نوبت انتظار برای خواندن قرار داده است، بلکه همچنین میخواهد چندین فیلم جدید را در سینما ببیند، مراجعه به مقالات «مرور و معرفی» و اطلاع یافتن از تازههای هنر و ادبیات میتواند کمک بزرگی برای اولویتبندی یا تصمیم به خواندن کتابها و دیدن فیلم (یا شاید هم نخواندن و ندیدن برخی از آنها) باشد.
مقالهی «ریویو» («نقد کتاب») لزوماً با اطلاعات کتابشناختی دربارهی کتاب مورد نظر آغاز میشود: عنوان کتاب، نام نویسنده، نام ناشر، نوبت چاپ، تعداد صفحات، قیمت کتاب. مقالهنویس سپس شناختی از محتوای کتاب به دست میدهد. برای مثال، اگر کتاب مورد نظر مجموعهای از چند داستان کوتاه است، مقالهنویس تعداد این داستانها و موضوع برخی از آنها را ذکر میکند و پیرنگ یک یا دو داستان شاخص آن مجموعه را به اجمال شرح میدهد. این کار به خوانندهای که هنوز کتاب را نخریده و نخوانده است، امکان میدهد تا حالوهوای کلی حاکم بر داستانهای کتاب را بشناسد. بخش دیگری از چنین مقالهای، شامل اطلاعات باز هم کلی دربارهی مؤلف کتاب میشود: پیشتر چه آثار دیگری از همین نویسنده منتشر شده بودهاند، آن آثار در چه ژانری بودهاند (داستان کوتاه، رمان، …)، سبک نگارش نویسنده چیست، اقبال عمومی به آثار این نویسنده چه بوده است، و غیره.
آنچه در بند قبلی توضیح دادیم، بیشتر به جنبهی توصیفی و اطلاعاتدهندهی مقالات ریویو مربوط میشد. اما همانگونه که متذکر شدیم، نویسندهی این نوع مقالات همچنین نظرهایی را دربارهی جایگاه کتاب مورد بررسی اظهار میکند و با این کار در واقع دست به ارزشداوری هم میزند. به این منظور، نویسندهی «مرور و معرفی» باید دستکم پانزده پرسش مهم را پاسخ دهد که جواب هر کدامشان در واقع گزارهای است که اهمیت و ارزش آن کتاب را مشخص میکند. این پرسشهای پانزدهگانه به شرح زیرند:
۱. جایگاه این کتاب تازهمنتشرشده در میان کتابهای مشابهِ دیگری که پیش از آن انتشار یافته بودند چیست؟
۲. آیا از حیث درونمایه، نوع شخصیتپردازی، شیوهی روایت و غیره، بین این اثر و آثار نویسندگانِ همعصرِ این داستاننویس میتوان مشابهتی دید؟
۳. این کتاب در مجموعه آثار خودِ نویسنده چه جایگاهی دارد؟
۴. آیا این نویسنده توانسته است سبک داستاننویسیِ خود را متحول کند و به سیاقی نو داستان بنویسد؟
۵. سبک نویسنده تا چه حد با موضوع داستانهایش همخوانی دارد؟
۶. آیا او همچنان به موضوعاتی میپردازد که در مجموعه داستانهای قبلیاش در کانون توجه او قرار داشتند، یا به تأسی از تحولات فرهنگیِ جامعه و ظهور مسائل اجتماعیِ جدید، توجه خود را به موضوعات معاصر و مرتبط با زندگی متأخر معطوف کرده است؟
۷. آیا داستانهای کتاب از کشش و تعلیق لازم برای علاقهمند کردن خواننده برخوردارند یا نه؟
۸. آیا میتوان شخصیتهای این مجموعه داستان را با شخصیتهای سایر آثار نویسنده مقایسه کرد؟
۹. آیا میتوان گفت یک اثر ادبی دیگر (از نویسندهای دیگر) منبع کار این داستاننویس بوده است؟
۱۰. شخصیتهای داستانهای او بیشتر از کدام گروه اجتماعی یا از چه سنخی هستند؟
۱۱. چه تیپ خوانندهای با چه ذائقهی ادبیای احتمالاً از این داستانها لذت خواهد برد؟
۱۲. آیا انتشار این کتاب جدید، در کارنامهی ادبی نویسنده نشاندهندهی حرکتی به جلو (یک دستاورد) است یا بیشتر حکایت از درجا زدنِ او دارد؟
۱۳. آیا طرح روی جلد کتاب، مضامین اصلی آن را بازمیتاباند یا نه؟
۱۴. آیا گروه سنیِ خاصی مخاطب داستانهای این مجموعه هستند؟
۱۵. در یک جمعبندی کلی، مزیتها و ضعفهای این کتاب چه هستند؟
پرسشهایی که ذکر کردیم، با این فرض مطرح شدهاند که کتاب تازهانتشاریافته و مورد بررسیِ مقالهنویس، یک مجموعه داستان است. طبیعتاً اگر کتاب مورد نظر مجموعهای از شعر، یا یک رمان و غیره باشد، پرسشهای دیگری را که بیشتر به ویژگیهای شعر، رمان و غیره مربوط میشوند باید جایگزین برخی از این سؤالات کرد. اما در هر حال، همهی پرسشهایی که ریویونویس مطرح میکند میبایست در سه حوزهی «اطلاعات، توصیف و ارزیابی» بگنجند تا اهداف مقالهی «مرور و معرفی» به تمامی تحقق یابند.
الزامات مقالهی «مرور و معرفی»
از تمایزی که در بخشهای قبلیِ این نوشتار بین «نقد» و «مرور و معرفی» گذاشتیم باید مشخص شده باشد که برخلاف «نقد» که با زبانی تخصصی نوشته میشود و لذا اصطلاحات برگرفته از نظریههای ادبی به وفور در آن به کار میروند، «مرور و معرفی» (یا آنچه در فرهنگ ما به «نقد کتاب» مصطلح شده) اصولاً نوشتهای غیرتخصصی و ژورنالیستی است که با زبانی همهفهم و عاری از پیچیدگیهای مقالات نقادانه به رشتهی تحریر درمیآید. نقد مستلزم استنادهای متعدد به متون تخصصی (مقالات و کتابهای مربوط به نظریهی ادبی) است و معمولاً یا در نشریات دانشگاهی و کتابهای تخصصی منتشر میشود و یا در نشریات غیردانشگاهی اما نخبهگرا. ریویو طیف وسیعتری از مخاطبان را هدف قرار میدهد و از این رو در مطبوعات و نشریاتی انتشار مییابد که خوانندگانی عام دارند. با این همه، بهغایت اشتباه است اگر گمان کنیم که هر کسی صلاحیت نوشتن «نقد کتاب» را دارد. سطح دانش و اطلاعات نگارندهی چنین مقالاتی به مراتب بیشتر از دانستههای خوانندهی علاقهمند است. در واقع، او در جایگاهی قرار دارد که میبایست به عنوان راهنمای خوانندگان علاقهمند به حوزهای معیّن از ادبیات و هنر، آنان را به خریدن و خواندن (یا نخریدن و نخواندن) یک کتاب ترغیب کند. قرار داشتن در چنین جایگاهی ایجاب میکند که ریویونویس خود اهل مطالعه باشد و با حوزهی کتابی که میخواهد بررسیاش کند، به خوبی آشنا باشد. این آشنایی مستلزم اطلاع از کتابهای مشابهی است که پیشتر منتشر شدهاند. بدون این آشنایی مقالهنویس قادر نخواهد بود توصیف دقیقی از محتوای کتاب به دست دهد، یا ارزیابی متوازن و درستی از جایگاه آن به عمل آورد.
به رغم اینکه شمار کتابهای جدید در کشور ما کم نیست، به نظر میرسد کیفیت مقالات موسوم به «نقد کتاب» در نشریات ما هنوز به سطح مطلوب و شایستهای نرسیده است. نقصانها و کاستیهای متعدد باعث شدهاند که آنچه تحت عنوان «نقد کتاب» نوشته میشود، نقش بسزایی در راهنمایی خوانندگان برای آگاهی از کتابهای درخور و ممتاز نداشته باشد و از نظر بسیاری از دستاندرکاران فعالیتهای فرهنگی، اکثر این مقالات صبغهای آگاهیدهنده و روشنگر ندارند. اینجا و آنجا به معدود مقالاتی برمیخوریم که گاه با رعایت معیارها و موازین «مرور و معرفی» نوشته شدهاند و تصویر نسبتاً روشنی از محتوای این یا آن کتاب تازهانتشاریافته به دست میدهند. اما صَرفِنظر از این استثناهای پراکنده، جریان جدی و قابل اعتنای ریویونویسی در نشریات ما نضج نگرفته است و علاقهمندان کتاب هنوز هم از راه آزمایشوخطا و با صَرفِ وقت و هزینه به مزیت یا ضعف کتابی که میخرند پی میبرند، نه از راه مطالعهی مقالات «نقد کتاب». در زیر، برخی از دلایل ناکام ماندن این مقالات را، آنطور که به نظر من میرسد، فهرست کردهام.
۱. نامطلع بودن مقالهنویس از حوزهی کتاب مورد بررسی. اگر کسی که «نقد کتاب» مینویسد خود به موضوع کتاب ورودی نداشته باشد، تصویر مخدوش و غیرقابل اتکایی از محتوای کتاب به دست خواهد داد و نمیتوان نظراتی را که در مقالهاش ابراز کرده است صائب دانست. گاه دیده میشود کسی دست به «نقد کتاب» در حوزهی مثلاً رمان زده است که نه رشتهی تحصیلیاش به ادبیات مربوط میشود و نه حتی مطالعهی شخصی یا حوزهی کار و فعالیتش. ژورنالیستی که کار خود در یک روزنامه یا مجله را با گزارشگری از جلسات فرهنگی آغاز کرده بود، وقتی بدون پشتوانهی لازم «نقد کتاب» مینویسد و بیمحابا دربارهی «ارزشمند نبودنِ» فلان کتاب یا «درخشان بودنِ» بهمان اثر سخن میگوید، داوریهای نادقیق و سستی را ابراز میکند که میتوانند بی هیچ دلیل موجهی منجر به تصوری نادرست در خوانندگان شوند. به یاد دارم، کسی در بررسی یکی از کتابهایم که ترجمهای دربارهی یونگ است، در خصوص واژهنامهی اصطلاحات روانشناسی که من به کتاب افزوده بودم نظر داده بود که هجی واژهی extrovert (به معنای «برونگرا») غلط است و این اصطلاح میبایست به صورت extroverted ضبط میشد. ظاهراً نویسندهی مقاله آنقدر با روانشناسی تحلیلی (مکتب یونگ) و نیز زبان انگلیسی آشنایی نداشت که بداند این واژه به هر دو شکل (بدون ed و با ed) به کار میرود (اولی در هویت دستوری اسم و دومی در هویت دستوری صفت).
۲. نازل بودن سطح دانش مقالهنویس. گاه رشتهی تحصیلی یا علاقه و مطالعهی شخصیِ نویسندگان مقالات موسوم به «نقد کتاب» با موضوع کتابی که بررسی میکنند سنخیت دارد، اما کتاب مورد نظر چنان بحثهای جدید یا پیچیدهای دارد که مقالهنویس در جایگاه مناسبی برای معرفی و ارزیابی آن نیست. این وضعیت بویژه در خصوص کتابهایی پیش میآید که محتوا یا موضوعشان بیشتر صبغهای نظری دارد، یا نظریههای حوزهای معیّنی از علوم انسانی را در پژوهشی عملی به کار میبرند. اگر اشراف نویسندهی مقاله به موضوع در سطحی متناسب با سطح مطالب کتاب نباشد، او در بهترین حالت حکم دانشجویی را خواهد داشت که میبایست با مباحث کتاب آشنا شود، نه حکم کسی را که قادر به نظر دادن دربارهی آن کتاب است. این قبیل کتابهای ممتاز را باید اقران مؤلف کتاب (کسانی در سطح خودِ پدیدآورندهی کتاب) مرور و معرفی کنند تا خوانندهی مقاله بتواند شناخت درستی از محتوایشان به دست آورد.
۳. شتابزده و نادقیق بودن مقاله. نوشتن مقالهی «مرور و معرفی» دربارهی هر کتابی مستلزم خواندن تمام آن کتاب است. اغلب حتی لازم است که مقالهنویس چند کتاب مرتبطِ دیگر را هم بخواند تا در مقام مقایسه برآید. در سالهای اخیر، بسیاری از ناشران شناختهشده در حوزهی کتابهای علوم انسانی به تبعیت از روشی که در کشورهای پیشرفته رعایت میشود، پاراگراف کوتاهی را در معرفی محتوا یا مباحث کتاب در پشت جلد آن چاپ میکنند. این متن کوتاه البته اطلاعات مجملی به دست میدهد که همراه با فهرست مطالب کتاب، میتواند در تصمیمگیری خواننده به خریدن آن کتاب تأثیر بگذارد. متأسفانه گاه دیده میشود کسانی که «نقد کتاب» مینویسند حتی زحمت خواندن این پاراگراف کوتاه، یا مرور کردن فهرست مطالب و دستکم خواندن مقدمهی کتاب را هم به خود نمیدهند. خود من بارها مخاطب روزنامهنگاران شتابزدهای بودهام که با تماس تلفنی از من میخواهند که دربارهی این یا آن کتابم «توضیحی مختصر در حد دو یا سه دقیقه» به آنها بدهم، یا میپرسند که این کتاب دربارهی چیست و در آن به چه موضوعاتی پرداختهام. هنگامی که آنها را به معرفی پشت جلد یا فهرست مطالب و مقدمهی کتابم ارجاع میدهم، از من میخواهند که حتی همین متنهای مختصر را برایشان بهطور خلاصه بازگو کنم. عجیب اینجاست که آنان سپس گفتههای من را ــ اغلب با حذف هر آنچه خود میخواهند و به شکلی بسیار نادقیق ــ به عنوان «نقدی» نوشتهی خودشان در سایت فلان خبرگزاری یا ستون «نقد کتاب» در بهمان نشریه منتشر میکنند. پیداست که گفتههایی چنین فشرده و چنددقیقهای، آن هم در مکالمهی تلفنی و نه به صورت حضوری و ضبطشده، نمیتواند حکم «نقد کتاب» را داشته باشد. نویسندهی مقالات «مرور و معرفی» میبایست با شکیبایی و دقت، متن کامل کتاب را بخواند تا بتواند جوانب مختلف آن را به طرزی شایسته به خواننده معرفی کند.
۴. ستایش اغراقآمیز نویسنده به جای بررسی کتاب. یکی دیگر از بزرگترین موانع بر سر راه شکلگیری جریان جدی «مرور و معرفی» کتاب در فرهنگ ما، تحسین و تمجید از شخص نویسنده به جای بررسی دقیق و موشکافانهی کتاب اوست. اینکه مثلاً داستانهای قبلیِ نویسندهی کتاب فلان تعداد جایزه را به خود اختصاص داده است، در این مقالات دلیلی میشود برای چشمپوشی بر ضعفهای احتمالی کتاب جدیدِ آن نویسنده. این وضعیت بویژه در خصوص آن کتابهایی مصداق میکند که صبغهی تحقیقی دارند. گاه «ارادتِ» مقالهنویس به استادی که فلان کتاب را نوشته یا ترجمه کرده است، راه را بر هر گونه ارزیابی متوازن و واقعبینانه از آن کتاب میبندد. یا وقتی ریویوکننده دانشجوی استادی باشد که کتاب را نوشته است، گویا خود را «موظف» میبیند که حتماً از کتاب استادش تمجید کند و آن را دستاوردی بزرگ بنامد. از یاد نباید برد که هدف از «نقد کتاب» این نیست که مقالهنویس شرحی از «بزرگیِ» کسی به دست دهد. والامرتبگی یا فرومرتبگیِ مقامِ هر مؤلفی با کتابی که آن مؤلف مینویسد به روشنی معلوم میشود و نیازی به تصریح یا تأکید بر آن در مقالهای که قرار است خودِ کتاب را به خواننده بشناساند نیست.
۵. توهین به نویسنده به جای بررسی کتاب. در فرهنگ ما، توهین روی دیگر سکهی تمجید است. مدحت، وقتی شالودهی محکمی نداشته باشد، میتواند به سهولت به ضد خود (مذمت) تبدیل شود. متأسفانه لحن حاکم بر بسیاری از مقالات موسوم به «نقد کتاب» بهغایت موهن و دور از ملاکها و شیوههای پسندیده است. بارها مقالاتی را خواندهام که نگارندهاش به جای به دست دادن تصویری دقیق و منصفانه از جنبههای مختلف کتابی جدید، بیشتر کوشیده است تا شخص نویسندهی کتاب را تحقیر کند. گاه کل یک مقاله در این گزاره خلاصه میشود که «کتاب فلانی بیارزش است». در مقالهی «مرور و معرفی»، نویسنده البته ارزیابی هم میکند و اگر ضعف یا کمبودی در کتاب مورد بررسی دیده باشد، محق است که آن را بیان کند. اما هیچ مقالهنویسی حق ندارد بدون اقامهی دلیل و بدون آوردن شاهد مثال از کتاب، صرفاً رأی شخصی خودش را اعلام کند. خوانندگان نشریاتْ این مقالات را نمیخوانند تا با خصومتهای اشخاص آشنا شوند؛ آنها میخواهند از محتوای کتاب اطلاع پیدا کنند.
نتیجهگیری
مطالبی که با عنوان «نقد کتاب» در نشریات ما نوشته میشوند، غالباً فاقد ویژگیهایی هستند که از این نوع مقالات انتظار میرود. اکثر این نوشتهها، به جای اطلاعرسانی و توصیف و ارزیابی (سه هدف اصلی ریویونویسی)، یا بدون ادلهی متقاعدکننده از کتاب «انتقاد» میکنند و یا، برعکس، بدون دلایل متقن از آن «تعریف» میکنند. گاه تعلق مقالهنویس به گروه یا محفلی معیّن باعث انتقادهای ناموجّه از کتابی میشود که به قلم کسی خارج از آن گروه و محفل نوشته شده است. گاه نیز این تعلق منجر به تملق و مجامله میشود. وقتی هم که حُبوبغض خاصی در میان نیست، گاه نازل بودن دانش مقالهنویس باعث داوریهای نادرست و بیاساس میشود. اگر مقالهای که قرار است کتاب تازهمنتشرشدهای را به خوانندگان معرفی کند، از ملاکهای عمومی ادب و عفت زبان دور شود و به شخص نویسنده توهین کند، آنگاه آن مقاله بهکلی بیاعتبار است و هرگز نمیتواند ملاکی برای شناخت کتاب مورد نظر باشد. ریویو به معنای واقعی آن، میبایست از هر گونه جانبداری یا خصومتورزیِ شخصی عاری باشد و با نگاهی کاملاً عینیتگرا نوشته شود.
شاید یکی از دلایل نگارش و انتشار نوشتههای غرضآلود و بعضاً موهن با پوشش «نقد کتاب» همین عنوان («نقد کتاب») باشد. در فرهنگ ما، «نقد» و «انتقاد» از دیرباز مترادف تلقی شدهاند، حال آنکه «نقد» کنشی نظاممند برای تبیین معانی متون بر پایهی مصطلحات و روششناسیهای نظریات ادبی است و ربطی به ایراد گرفتن یا یافتن نقاط ضعف یک کتاب ندارد. «انتقاد» را هم نباید با غرضورزی یکسان پنداشت. مقصود از «نقد کتاب» در نشریات ما، در واقع ریویو کردن کتابهای جدیدالانتشار است، حال آنکه این خلط زبانی هدف دیگری (پیدا کردن ضعفهای کتاب) را به ذهن متبادر میکند. یک راه برطرف کردن این اشتباه زبانی و پنداشت غلط ناشی از آن، استفاده از عنوان «مرور و معرفی» به منزلهی معادل «ریویو» است. این اصلاح، با تمایزگذاری بین حوزهی کار منتقد ادبی و ریویونویس، انتظارات خوانندگان ریویو را نیز انتظام میدهد.
اصلاح زبانی و تدقیق مفهوم «نقد کتاب» صرفاً زمانی ثمربخش خواهد بود که فرهنگ عمومی جامعهی ما و بویژه فضای فکریِ اهل کتاب و اندیشه نیز با نگارش آزادانهی آراء، همسو و سازگار باشد. فرهنگی که کتابهای فلان استاد را «اجل از بررسی» بداند، یا به طریق اولی فرهنگی که «نقد کتاب» را محملی برای اساعهی ادب به شخص نویسندهی کتاب قرار دهد، البته نمیتواند زمینهای برای نضج گرفتن مقالات مرور و معرفی کتاب باشد. این مقالات میبایست محل تضارب آراء و مطرح شدن دیدگاههای متکثر اما متقن باشند، نه عرصهی ابراز نظرات غیرکارشناسانه، غیرمنصفانه یا جانبدارانه. تولید مقالات روشنگر دربارهی کتابهای جدید، مقالاتی که حقیقتاً به خواننده کمک کنند تا شناخت درستی از محتوای تولیدات فکری به دست آورد، در گرو تلاش برای ایجاد فضایی آزاداندیشانه و مبتنی بر مساوات (فضایی به مفهوم واقعی کلمه دموکراتیک) است. بار ایجاد این فضای فرهنگی بویژه بر دوش آن مقالهنویسان دانشوری سنگینی میکند که به رغم اندک بودن تعداشان در مطبوعات ما، همین امروز نیز دستاندرکار نوشتن مقالات تأملانگیز در مرور و معرفی کتابهای تازهانتشاریافتهاند. بیتردید دبیران و سردبیران کاردان و فرهیختهای که تصمیم نهایی برای انتشار مقالات مرور و معرفی را میگیرند، مسئولیتی به همین میزان خطیر دارند.
از وب سایت دکتر حسین پاینده- انتشار در مد و مه فروردین ۱۳۹۲
2 نظر
آرش آذیش
دید و نگرشی ژرف بر آنچه شوربختانه تا امروز نقد نامیده ایم… دست مریزاد !
امیریان
این چهلمین شاید هم پنجاهمین مطلبی است که ایشان در این باره نوشته اند. کاش به جای تکرار این مطالب بی مجتوا وقت شان را صرف نقد می کردند تا ما دانشجویان چند تا نقد از ایشان می خواندیم و خودشان هم به عنوان منتقد شناخته می شدند نه ایرادگیر.
……………………..
مد و مه
دوست عزیز توضیه می کنیم به جند جلد کتابی که در نقد و تحلیل داستان کوتاه ایران نوشته و انتشارات نیلوفر منتشر کرده مراجعه کنید
قدری کم لطقی کرده اید!