این مقاله را به اشتراک بگذارید
تقریبا از آغاز ۱۸۷۴ رمانی در مجله «کرنهیل» در لندن به چاپ میرسد با عنوان «دور از اجتماع خشمگین». نویسنده این رمان هنوز آنقدر اعتمادبهنفس ندارد که از نام حقیقی خود استفاده کند اما بعد از سه شماره، در حالی که رمان هنوز در صفحات آغازین خود است توجه خوانندگان باعث میشود «توماس هاردی» (۱۸۴۰-۱۹۲۸) نامهای مستعار خود را کنار بگذارد (و همینطور شغل معماری را نیز) و نویسندگی را به طور حرفهای ادامه دهد. در «دور از اجتماع خشمگین» مناسبات زندگی شهری به چالش کشیده میشود و همانطور که رسم اغلب نویسندگان ناتورالیستی زمانه بود فرار از شهر برای آرامش نهایی و بازگشت به ریشههای انسانی توصیه میشود. در آثاری که پس از این رمان موفق از هاردی به چاپ رسید گونهای از طغیان علیه الگوهای در حال بالندگی شهرنشینی دیده میشود. هر زمان که هاردی سراغ روستا و ییلاق میرود توصیفات شاعرانهاش (او شاعر خوبی هم بود) سر بیرون میآورد و وقتی قهرمانان خود را به شهرها بازمیگرداند اعتقادش به جبر و تقدیر آشکار میشود. در اغلب آثار هاردی شخصیتهای اصلی در برابر احساسات تند و شرایط اطراف خود به مبارزه میپردازند و هرگاه مجالی مییابند که در دامن طبیعت آرام گیرند به ذات انسانی و ظریف خود بازمیگردند. هاردی که خود در روستایی از توابع «دورچستر» به دنیا آمده بود شهرستانی نیمهافسانهای را محل وقوع داستان رمانهای خود ساخته بود به نام «وسکس» که به سبب جمعیت کم و دوری از شهرهای بزرگ هنوز آلوده مناسبات بیرحم شهری نشده بود. «وسکس» هاردی شاید اتوپیای جنگلی «روسو» (۱۷۷۸-۱۷۱۷) را در ذهنمان زنده کند؛ جایی که انسان در آن فارغ از بیحوصلگیها و شتابهایی که شهر به او تحمیل میکند میتواند در کلبهای کوچک به زندگی آرام خود بپردازد و حتی با گذشت حدود یک قرن از این خیالبافی هنوز هم طرفدارانی میان متفکران اروپایی داشت. البته هاردی انزوای روسو را پیشنهاد نمیدهد و همچنان به زندگی اجتماعی انسان معتقد است. همین باور او به زندگی جمعی و از طرفی دلزدگیاش از شهر، نوعی «شهرستانیگرایی» را در رمانهای او پدید میآورد که در فاصلهای میان شهر و روستا قرار میگیرد. چیزی شبیه به یک حد فاصل که تلاش میکند تناسبی را رعایت کند. «شهرستان» هاردی مانند «زیرزمین» داستایوفسکی (۱۸۸۱-۱۸۲۱) که تنها روزنه قابل اطمینان حیات انسان در نظر گرفته میشود عمل نمیکند. او تا این حد مردمگریز نیست و راه برونرفت از این شهرستانش همیشه مهیا است. «شهرستان» هاردی حتی منطقیتر از «عمارتهای فئودالهای میانمایه» تورگنیف (۱۸۸۳-۱۸۲۳) به نظر میرسد. مکانی که برای ورود به آن باید از تیره و طایفهای خاص بود، گرچه میشد چندان ثروتمند نبود؛ جایی که با وجود اختلافنظرهای گسترده پدرها و پسرها و غیبت میهمانیهای مجلل گذشته بازهم بسیار امنتر از شهرهای بزرگ و روستاهای تاریک بود. «شهرستان» هاردی به نوعی از امیدهای سادهدلانه دیکنز (۱۸۷۰-۱۸۱۲) دست میشوید.
دیکنز با تمام توان خود اختلاف طبقاتی جاری در شهرها را نقد میکرد، علیه بیعدالتی و بینظمی شهرها میشورید اما در انتها رستگاری قهرمانانش را در همان شهرهای نابسامان میدید. آنها یا از کُنیهای پاک بودند و خودشان خبر نداشتند یا سلسلهای از وقایع سبب دگرگونیهایی در آنها میشد که نهایتا از شهروندی گرفتار در بخش تیره شهر به سوی روشن آن پا میگذاشتند. «شهرستان» هاردی روستای تولستوی (۱۹۱۰-۱۸۲۸) را ستایش نمیکند. تولستوی یک عمر تلاش کرد آدمهای روستایی را برتر از آدمهای شهریشدهای بداند که به ظاهر از امکانات بیشتری برای یک زندگی آسودهتر برخوردار بودند. او آنقدر به زندگی روستایی دلباخته بود که در چند سال آخر عمر تماموقت در روستا ساکن شد و حاضر نبود حتی روزی به شهر بازگردد.
وقتی سراغ کتابهای قابل اطمینان تاریخ ادبیات میرویم اغلب نام «هاردی» را زیر طبقهبندی «رمانهای روستایی» میبینیم؛ رمانهایی که ویژگیهای هر سه مکتب جاری در قرن نوزدهم یعنی «رمانتیسیسم»، «رئالیسم» و «ناتورالیسم» را یک جا در خود دارند. خداناباور نیستند اما معمولا سنگ مذهب خاصی را هم به سینه نمیزنند. (نوعی از تجاهلگرایی یا اگنوستیسیسم که منتقدان همعصر هاردی معتقد بودند در رمانهای او بسیار یافت میشود) اغلب این رمانها شکلی از وابستگی به آرای روسو را در زمانی که در ییلاق «مون مورانسی» زندگی میکرد آشکار میکنند. رمان روستایی همانطور که بارها تعاریف آن را در کتابهای تاریخ ادبیات خواندهایم به رمانهایی گفته میشود که شخصیتها، مکانها و پیرنگهای داستانیشان همگی در چرخه مناسبات روستایی بالنده شده باشند. اما هاردی نمیتواند به راحتی در این مجموعه قرار گیرد. این ناهمسانی هاردی با مکتب رمانهای روستایی البته قبلا هم مورد توجه منتقدان ادبی بوده. توجهی که به خلق اصطلاح little community یا جماعه کوچک منتهی شده. نخستین تفاوت این ژانر ادبی کوچک با مکتب رمانهای روستایی برخوردار بودن از فضاهای حومهای است؛ قهرمانانی که از توابع شهرها سر بیرون میآورند و به دل رمانها راه پیدا میکنند. میدانیم که در توابع شهرهای بزرگ در قرن نوزدهم شکلی از زندگی در جریان بوده که مختصات زندگی شهری و روستایی را با هم درآمیخته بوده اما وقتی آثار هاردی را میخوانیم شاید قانع نشویم که او را زیرمجموعهای از ژانر «اجتماع کوچک» بدانیم. «وسکس» او که نیمی خیالی و نیمی واقعی است، نه یک شهر بزرگ است و نه یک روستا شهری حومهای یا ییلاقی هم به نظر نمیرسد. «وسکس» یک شهرستان است؛ شهر کوچکی که خود میتواند مرکز یک استان باشد. جایی که نیازهای قانونی روستاییان به شهر مثل ثبتنام در پروژههای دولتی را برطرف میکند (مثل روستاییان رمانهای هاردی که برای رساندن نامه به لندن یا ثبتنام یک نوزاد به شهرستان میآیند). اما مردم «شهرستان» هاردی نه مانند ساکنان شهرها، کارگران کارخانهها هستند و نه مثل روستاییان کشاورز و دامپرور. آنها اکثرا صاحب نهادهای خُرد اقتصادیاند. خواربارفروش، آهنگر، اصطبلدار یا نجارند. برای کار به شهر نمیروند و زمینی در روستا ندارند. شیوه زندگیای که هاردی سودای آن را دارد زندگی شهرستانی است. یعنی جایی که نه جداماندگی و بیخبری روستا را دارد و نه به اختلاف طبقاتی شهرها تن داده است. گونهای که در جدال میان رمانهای روستایی و شهری در سراسر سده نوزدهم میتوانیم توجه بیشتری به آن داشته باشیم چراکه رمانهای هاردی حدفاصلی هستند برای پیدا کردن یک راه فرار از نزاع میان شهر و روستا. همین تلاش هاردی نشان میدهد که در زمان فعالیت او نویسندگان اروپایی دیگر به محل زندگی قهرمانانشان اهمیتی مضاعف میدادند. شهر به عنوان مکانی که بخش عمدهای از هویت قهرمانان داستانها را تبیین میکند و در سرنوشت آنها تاثیر مستقیم دارد از قرن نوزدهم است که جایگاه ثابتی در رمان پیدا میکند و درست در همین سده است که روستا، به دنبال شهر دستخوش مفهومپردازیهای بیشتری قرار میگیرد تا نقطه مقابلی باشد، آسوده و بردبار در برابر تحولات پرشتاب زندگی شهری. در این میان، توماس هاردی پل شکننده میان دو الگوی زندگی است.