این مقاله را به اشتراک بگذارید
سال ۲۰۱۲ بر خلاف سال پیشینش از نظر سینمایی غنی و پربار بود و تعداد فیلمهای خوب و بحثبرانگیز بیش از تعداد انگشتان دو دست بود. به همین دلیل در این نوشته علاوه بر انتخاب ده فیلم برتر سال، ۱۴ فیلم دیگر هم فهرست شدهاند که جزو فیلمهای خوب سال قرار میگیرند. در این فهرست دهتایی بجز سه فیلم اول، باقی فیلمها بنا بر ترتیب الفبایی قرار گرفتهاند. مبنای قرار گرفتن یک فیلم در سال ۲۰۱۲ هم نه سال تولید یا نمایش فیلم، که سال وارد شدن نسخهای قابلتماشا از آن به ایران است. شاید تنها فیلم مهم سال ۲۰۱۲ که نگارنده آن را ندیده ماد ساختهی جف نیکولز باشد که حتی پس از گذشت یک سال از نمایش آن در کن ۲۰۱۲ هیچ نسخهای از آن هنوز به اینجا نرسیده است.
یک. عشق (میشاییل هانکه): چکیدهی یک عمر فیلمسازی و یک عمر زندگی. هانکه فیلمی ساخته که در اوج سادگی ظاهری، عمیق و ویرانگر است؛ از آن فیلمها که آن قدر چندوجهی، حسی و تأثیرگذار است که در چند جملهی کوتاه نمیشود، توصیفش کرد و از ارزشهایش گفت.
دو. کتابچهی راهنمای خوشبینی (دیوید او. راسل): یک کمدیرمانتیک و هوشمندانه، دیالوگهای چندلایه و تروتازه، شخصیتپردازیهای درجهیک، درآمدن درست حسها در اوجهای احساسی، از همه بهتر شیمی گرم و کارآمد رابطهی دو شخصیت اصلی.
سه. جنگوی زنجیرگسسته (کوئنتین تارانتینو): در درجهی اولسرگرمکننده و لذتبخش، در مرحلهی بعد پر از بازیگوشی و ارجاعهای بیشمار به تاریخ سینما، در مرحلهی بعد لذت روایت تاریخ از یک دیدگاه شخصی و شوخ. ادامهی منطقی و درخشان شاهکار قبلی تارانتینو حرامزادههای بیآبرو.
چهار. پرواز (رابرت زمکیس): یک فیلم داستانگوی عالی. بازگشت رابرت زمکیس به روزهای خوش گذشته. فیلمی که همچون زندگی همه چیز در خود دارد: غم، عشق، شیرینی، تلخی، وصال، فراغ، اخلاق، بیاخلاقی، و شاید مهمتر از همه، مرگ.
پنج. پیتا (کیم کی-دوک): فیلمی در رثای مادر و به تصویر کشیدن نهایتهایی که برای محبت و فداکاری او قابلتصور است. تصویری که از میان آهن و زباله و خون جان میگیرد و تا فراموشنشدنیترین و دستنیافتنیترین اوجهای احساسی به پیش میرود.
شش. جلسههای رواندرمانی (بن لِوین): سوژهای مناسب فیلمهای کسالتبار و فلسفهبافانهی اروپایی، در کمال تعجب، به فیلمی مفرح و پر از موقعیتها و دیالوگهای بامزه تبدیل شده است. البته فیلم در به نمایش درآوردن لحظههای جدی و تفکربرانگیز نیز به همان اندازه موفق است.
هفت. رالف داغونکن (ریچ مور): بهترین انیمیشن سال با یک فیلمنامهی غنی و دقیق که از راهی سهل و ممتنع اما هوشمندانه دنیای سراسر خیالیاش را به مخاطبش میباوراند و موفق میشود احساسات او را برای همدلی با شخصیتهای اصلی دوست داشتنیاش برانگیزد.
هشت. شکار (توماس وینتربرگ): نمونهای مثالزدنی از وارد کردن جزییات هوشمندانه و دقیق به قصهای ساده که پلهپله و ذرهذره، فاجعهای درونی و انسانی را به تصویر میکشد. نقشآفرینی درخشان مدس میکلسن در نقش اصلی و آنیکا ودرکوپ در نقش دخترک خردسال به این زودیها فراموش نخواهد شد.
نه. شوالیهی سیاه برمیخیزد (کریستوفر نولان): شخصیتها و خردهداستانهای ناتمام و نیمهکاره دارد و به قدرت دو قسمت پیشین نیست، اما همچنان درگیرکننده و جذاب است؛ با یک شخصیت منفی عالی و یک ابرقهرمان که آن قدر بلاها و مصایب مختلف بر سرش میآید و آن قدر ضعیف به تصویر کشیده شده که در سینمای جریان اصلی هالیوود بینظیر است. نولان با این قسمت و این تصویر آخرالزمانی جذابش، به شکلی آبرومندانه سهگانهی بتمنیاش را به پایان رساند.
ده. لوپر (رایان جانسن): یکی از آن علمیخیالیهایی که هر چند سال یک بار ساخته میشوند. بهتر قسمت فیلم اینجاست که زیر ایدهی سنگین و درخشانش کمر خم نمیکند و از ابتدا تا انتها قوانینش را یکییکی وضع میکند و به آنها وفادار میماند.
و چند فیلم دیگر: استاد (پل تامس اندرسن)، اسکایفال (سام مندز)، ایمنی تضمین نمیشود (کالین تروارو)، این والس از آن تو (سارا پولی)، پلیس (می ون)، خاکستری (جو کارناهان)، درهمشکسته (جیمز پانسولت)، روبی اسپارکس (جاناتان دیتن، والری فاریس)، زندگی پای (آنگ لی)، سی دقیقه پس از نیمهشب (کاترین بیگلو)، فرانکنوینی (تیم برتن)، کارچاقکنها (مورتن تیلدوم)، مزایای جلوی چشم نبودن (استیون چباسکی)، وحشیها (الیور استون).
سایت ماهنامه فیلم / مد و مه اردی بهشت ۱۳۹۲