این مقاله را به اشتراک بگذارید
«خانم نزهتالدوله قد بلندی دارد و این خودش کم چیزی نیست. دماغش گرچه خیلی باریک است ولی … ای … بفهمی نفهمی میلی به سمت راست دارد. البته نه خیال کنید کج است. ابدا … فقط یک کمی نمیشود گفت عیب بلکه همان کمی میل به سمت راست دارد.۱»
داستانهای آلاحمد با آیرونی همراه است، آیرونی را با اندکی تسامح میتوان معادل ریشخند در نظر گرفت. آلاحمد موقعیتها را گاه آیرونیک میبیند اما در کلام غالبا از آیرونیک استفاده میکند. مجموعه داستان زن زیادی مملو از آیرونی است. مثلا در داستان کوتاه «بیمه» آلاحمد در توصیف معلمهای مدرسه آنها را همراه با مطایبه و ریشخند توصیف میکند: «پیش از همه معلم فرانسه وارد شد که پیرمرد کوتاهقد مرتبی بود و چوب کبریتی به تهسیگار خود فرو کرده بود؛ و آن را با سر انگشت دور از خود گرفته بود. مثل اینکه سیگار و دود آن نجس است یا میکروب دارد و باید از آن پرهیز کرد و بعد معلم تاریخ وارد شد که کوتاه و خپله بود. گیوه به پا داشت و یخهاش چرک و نامرتب بود و کراواتش مثل بند زیر جامه لوله شده بود و زیر یخه کتش فرو رفته بود. بعد معلم جبر آمد که باریک و دراز بود و راه که میرفت لقلق میخورد و عینک داشت و سیگار گوشه لبش دود میکرد و از بس زرد بود آدم خیال میکرد سل دارد … و دست آخر معلم نقاشی وارد شد که عبوس بود و انگار تازه از یک دعوا خلاص شده بود.۲» گذشته از کلام آیرونیکی که به هر حال در ادبیات وجود دارد سوال اساسی آن است که اساسا یک نویسنده چگونه در موقعیتی قرار میگیرد که دنیا را آیرونیک میبیند؟
«توماس مان در جاهای بسیاری از خدایان، هنرمندان، آیرونیستها بر حسب یکدیگر صحبت میکند. برای مثال در لوته در و ایمار مینویسد که: روش خدایان یک آیرونی جهانشمول است، نگاهشان از زاویه هنر مطلق است.۳» توماس مان، خدایان، هنرمندان و آیرونیستها را در کنار هم قرار میدهد و بر حسب یکدیگر از آنان صحبت میکند، او در این میانه روش آنان را آیرونی جهانشمولی میبیند که از زاویه مطلق به جهان مینگرند. شاید بهتر آن است که توماس مان علاوه بر خدایان، هنرمندان و آیرونیستها روشنفکران را هم بهعنوان پدیدهای متاخرتر در موقعیتی آیرونیک در کنار آنها قرار میداد؛ روشنفکرانی مانند سارتر، کامو، مالرو و … که برای خود رسالتی جهانشمول قایل بودند. آلاحمد در مدیر مدرسه روشنفکری است که مدیر مدرسه شده است این داستان فاقد فانتزی است زیرا که آلاحمد در مقام روشنفکری که نویسنده شد یک نیمه زندگینامه از خود ارایه میدهد. آلاحمد در این کتاب از موقعیتی همچون خدایان به آدمها و محیط اطراف خود مینگرد و همچون یک روشنفکر موقعیت خود و همینطور موقعیت اطراف را نقد میکند. «مدرسه آب نداشت. نه آب خوراکی نه آب جاری – با هرز آب بهاره آبانبار زیر حوض را میانباشتند که تلمبهای سرش بود و حوض را با همان پر میکردند… زنگ که میخورد هجوم میبردند به طرف آب عجب عطشی داشتند! صدبرابر آنچه برای علم و فرهنگ داشتند… پرونده برق و تلفن مدرسه را هم از بایگانی بسیار محقر مدرسه بیرون کشیده بودم و خوانده بودم. اگر یک خرده میدویدی تا دو، سه سال دیگر هم برق مدرسه درست میشد هم تلفنش.۴» آلاحمد در این کتاب از دریچه مدرسه کوچک اما از منظر روشنفکری جهانشمول نگاهی آیرونیک به روی دیوانسالاری، فنسالاری و شبهفرهنگ آن دوران میافکند.
«آلن تامپسون در کتاب خنده خشک ادعا میکند که تضاد آیرونیک برای اینکه آیزونیک باشد باید هم دردناک و هم خندهآور باشد:در آیرونی، احساسها با هم برخورد میکنند… و آیرونی هم احساسی و هم عقلی است. لااقل در جلوههای ادبیاش… برای حسکردنش باید هم درد کشید و هم غصه آرمان ازکفرفته را خورد. خنده آغاز میشود اما روی لب میخشکد. کسی یا چیزی که برای ما گرامی است سنگدلانه قربانی میشود ما مزاح را میبینیم ولی دردمان میآید. ۵» آنچه آلاحمد را به درد میآورد آرمان ازکفرفته است، این آرمان ازکفرفته همانا «رها کردن زمین» است. رمان نفرین زمین که ۱۰سال بعد از مدیر مدرسه نوشته شده فرق چندانی با مدیر مدرسه ندارد زیرا مدیر و معلم در هر دو داستان در موقعیتی آیرونیک قرار دارند. داستان نفرین زمین ماجرای اقامت ۹ماه معلم در روستاست. در هر دو داستان، مدیر و معلم فیالواقع خود نویسنده است که در مقام روشنفکر در جایگاه خدایان قرار گرفته و موقعیتها را نقد میکند. مساله مهم در آلاحمد آن است که همواره این قهرمان داستان نیست که نویسنده را بهدنبال خود میکشاند بلکه بالعکس این نویسنده است که قهرمان را بهدنبال خود میکشاند. «خنده آغاز میشود اما روی لب میخشکد.» شهر با سینما، بلیت بختآزمایی، نور و نئون و البته با وعدههایش روستاییان را به طرف خود میکشاند. جوانان در روستا زمین را رها میکنند و به سوی شهر میروند اما بزرگان روستا این وضع را برنمیتابند و غرغر میکنند. در اینجا وضع آیرونیک میشود و احساسها با هم برخورد میکنند و روستا در تنش میان وضع جدید و قدیم دستوپا میزند. اصالت و صفای روستا از بین میرود و دیگری جای آن چیزی نیست که پر شود. آلاحمد با حسرت فراوان از رها کردن زمین میگوید، زمین برایش آرمان ازکفرفتهای است که جایگزین ندارد، اهمیتی که آلاحمد در «غربزدگی» به زمین میدهد در «نفرین زمین» به پرستش زمین منتهی میشود. بسیاری بر این باورند که آیرونی بیشتر از ویژگیهای مقاله – بهعنوان فرم دیگر ادبی- است و داستان آن فرمی است که در پیوند با تاریخ اجتماعی شکل میگیرد در این صورت و با فرض قبول آن میتوان برای نظر عبدالعلی دستغیب صحه گذارد که «نفرین زمین بیشتر از آنچه داستان باشد مجموعه اندیشه است.۶»
پینوشتها:
۱و ۲. زن زیادی از آلاحمد بهترتیب صفحات ۴۸ و ۶۹
۳) آیرونی موکه ترجمه حسن افشار، ص۵۵
۴) مدیر مدرسه آلاحمد، ص۳۷ ـ۸
۵) آیرونی موکه حسن افشار، ص۴۷
۶) نقد آثار جلال آلاحمد عبدالعلی دستغیب، ص۱۹۶
شرق / مد و مه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲