این مقاله را به اشتراک بگذارید
«اینجا؛ نرسیده به پل» نام اولین رمان آنیتا یارمحمدی است که توسط انتشارات ققنوس در بهار ۹۲ به بازار کتاب راه یافته است. رمان با استفاده از دیدگاه اول شخص و با رعایت توالی خط زمانی، به برههای از زندگی سه دختر دانشجو در کلانشهری چون تهران میپردازد. سه دختر دهه شصتی که هریک دارای دغدغههای ذهنی جداگانه به خود هستند. یکی درگیر مشکلات اقتصادی – مالی برای ادامه تحصیل است و دیگری با کنکاش در روابط عاطفی از دست رفتهاش روزگارش را به ملال گره میزند و سومی درگیر کشمکشهای خانوادگی – دانشجویی است.نویسنده گرچه با انتخاب روایان اول شخص متعدد و با تمرکز روی سه زبان و سه نثر جداگانه از سه راوی در لحن موفق عمل کرده و با ایجاد تمایز لحنی توانسته از پس خلق و تمایز شخصیتها برآید ولی به چند زبانی لازم که دلیل وعلت استفاده از این نوع تکنیک(راویان متعدد) است، بر نیامده. در این مقوله قصد دارم بنابر عقاید باختین و دیدگاه جامعه شناسانه لوئی آلتوسر کتاب را مورد بررسی قرار دهم. به گفته باختین زبان رمان، گفت و شنودی و چند زبانی است و به همین دلیل به معنای دقیق کلمه عرصه مبارزه است تا گفتههای تک معنا و تک گویانهای را که مشخصه زبان رسمی و تمرکز یافته است را شکست دهد و یا دست کم تقلید نقیضهای آن باشد.
در رمان مذکور آنچه که به چشم نمیآید عرصه مبارزه شخصیتها در برابر صدای تک گو به عنوان گفتمان غالب فرهنگی- اجتماعی است. شخصیتهای رمان آنچنان منفعلانه رفتار میکنند و در انتهای کتاب تن به ماهیت گفتمان غالب فرهنگی- اقتصادی- خانوادگی میدهند و چنان بدون پیش زمینه لازم زمانی و سببی در برابر تمامی ایدئولوژی غالب سر فرود میآورند که متن را به جای چند زبانی به یک زبان و یک صدا رهنمون میکنند.
اینجاست که باید باز به عقاید باختین توجه کنیم که در برابر چند زبانی توضیح میدهد «متن تکگویانه طوری عمل میکند که انگار کلیتی نفوذناپذیر و خود بسنده است.» (مری کلیگز، ۱۳۸۸: ۱۹۱). حال این سوال پیش میآید آیا استفاده از تکنیک چند زبانی- چند لحن و چند راوی بدون ایجاد تمایز ایدئولوژیهای متفاوت و عملکردهای متفاوت -در متن جایز است یا خیر؟ آیا نویسنده تنها به بهانه ایجاد چند زبان متفاوت و چند راوی میتواند به چند صدایی برسد یا اینکه بهتر است وقتی نویسنده از این تکنیک سود میجوید، به ایجاد دیدگاهها و تفکرات فکری متفاوت و حتی عملکرد مجزا در شخصیتها توجه داشته باشد. سه شخصیت اصلی رمان «اینجا نرسیده به پل» عملکردی یکسان دارند! در انتهای کتاب مذکور، این سه دخترهر یک به نوعی تن به گفتمان غالب داده و بیدلیل و خوشبینانه متحول و دگرگون میشوند. «ناراضی بودن از عالم وآدم را گردن چی میاندازم؟… یا… چرا حق میدهم به خودم که طلبکار باشم؟ چرا یک عمر قدر بیست سال…، همیشه ازش طلب داشتم؟…انگار همهشان آنقدری که باید خوب هستند. یا همیشه بودن. فقط من دائم عزا گرفته شاکی بودهام و هستم و غر میزنم….» (۱۹۹ص). واقعا به راستی دیدگاه اول شخص قابل اطمینانی که تا صفحه ۱۹۸ نظرگاهش را نسبت به جامعه- خانواده به گفته خودش غرغرانه است، بر اساس چه اتفاق بیرونی – درونی- ذهنی به تشرف و بلوغ فکری رسیده است که خواننده بخواهد یا بتواند که از پذیرش این کنش و عکسالعمل برآید و آن را باور کند؟ اینجاست که باید گفت متن به لحاظ پرداخت فنی و پیرنگ مناسب (علی و معلولی) لنگ میزند.
حال جای آن دارد که متن را از دیدگاه جامعه شناسانه بررسی کرد تا متوجه شویم چرا شخصیتها دست به چنین رفتار و کنشیهای غیرمنطقی و معقولانهای میزنند و آیا از این دید گاه، کتاب متنی چند صدایی است که الزامند به روایت، راویان متعدد باشد یا اینکه این روایان تنها به جهت استفاده از یک تکنیک در متن گنجانده شدهاند. باختین در ادامه سخنانش یادآور میشود «زبان هم به لحاظ ساختاری و هم از نظر محتوا، همیشه ماهیت ایدئولوژیک دارد.» (همان، ۱۸۵ص) و این دقیقا تفکری است که لویی آلتوسر ساختارگرا به آن اشاره میکند. همه ما تابع ایدئولوژی هستیم، ما همیشه درون ایدئولوژی هستیم، ایدئولوژی نظامی است که ما در آن به سر میبریم.چراکه تکیه گاه ما بر زبان واقعیت ما را شکل میدهد. «ایدئولوژی تجسم رابطه خیالی افراد با شرایط واقعی است که در آن زندگی میکنند.» (همان، ۱۸۰ص).
در رمان «اینجا نرسیده به پل» آنچه که ماهیت و فردیت شخصیتها را میسازد، جایگاه اقتصادی- مالی- خانوادگی شخصیتهاست. این جامعه است که شخصیت و جایگاه هویتی تک تک دخترهای رمان را شکل میدهد. رویا و آیدا با گذشته خانوادگی خود به شکل عاطفی درگیرند. این درگیری در مهتاب به شکل دیگری به لحاظ مالی نیز نمود مییابد. این جامعه و گفتمان غالب فرهنگی- فکری است که برای مهتاب زیبایی را تعریف و مشخص میکند. این صنعت است که میگوید کدام بینی زیبا است. چه کسی خوشبخت است و در رفاه کامل به سر میبرد. جامعه و جایگاه زیستی مهتاب فکر پولدار شدن را در سر او رشد و نمو میدهد تا مثل پدر نباشد که مجبور است «صبح تا شب بنشیند توی آن دخمه و دلش به امید سر ظهر باشد که بچهها تعطیل میشوند… که بچه دماغوهای مدرسهای بیایند و ازش عکس برگردان بخرند و هی استرس…» (ص۳۹).
اینجاست که باید گفت، چگونه ارزشها، تمایلات و آرزوهای افراد را گفتمان غالب شکل میدهد و چگونه جامعه حدود متعلقاتی را که میتواند داشته باشند را مشخص میکند. جامعه دهه شصت از این سه دختر افرادی منفعل میسازد تا روحیه پرسشگری خود را به نابودی کشانده و تصویری از خود ارائه دهند که جامعه آن دوران خواستارش است.
بنابر استدلال آلتوسر متن و شخصیتهای درون متنی نیز در این دوره چون ابزاری برای فراخوانده شدن ایدئولوژی عمل میکند. افراد منفعلی که نمیتوانند علیه گفتمان غالب عکس العملی نشان دهند، فقط و فقط دست به سازش با محیط میزنند و سعی میکنند با آن کنار بیایند. «چراغهای روشن هم بیشتر شدهاند. نگاه میکنم به دود سیگار. به دود خاکستریاش و بویی که آزارم داده همیشه، اما حالا حسی ندارم بهش. هیچ» (ص۲۰۹). در انتها تنها باید گفت «اینجا نرسیده به پل» اولین رمان آنیتا یار محمدی بیانگر نویسندهای جوان است که نثر راحت و روانش بانی خوشخوانی اثرش شده و برای اولین کار از یک نویسنده جوان و معاصر کاری در خور توجه و تعمقبر انگیز است.
1 Comment
Jasmine Everett
نگارش این رمان که زندگی سه دختر دهه شصتی را روایت میکند، بهمن ماه ۸۹ به پایان رسیده و کتاب در روزهای پایانی سال ۹۱ به چاپ رسیده است.