وصال روحانی: بین جری لوییس کنونی و جری لوییس در اوج تفاوتهای زیادی وجود دارد و این دو موجود به هیچ روی قابل انطباق با یکدیگر نیستند.
با این حال فیلم جدید این کمدین معروف آمریکایی که حالا بسیار پیر شده و کمتر نشانی از گذشته دارد به نام «مکس رز» که کارگردان آن دانیل نوا است، در جشنواره امسال کن فرانسه پخش و با استقبال عظیمی مواجه شد و به واقع این بهانهای بود که در دل مهمترین فستیوال سینمای دنیا از این هنرمند تجلیل شود.
خط و ربط اختصاصی
شاید بخشی از استقبال از اولین فیلم لوییس طی ۱۸ سال اخیر را به این نکته ربط بدهیم که وی در فرانسه به شدت و حتی از کشور زادگاهش محبوبتر و مطرحتر است و فرانسویها همیشه او را بسیار دوست میداشتهاند اما قسمت دیگر ماجرا به این نکته برمیگردد که لوییس به عنوان یکی از ۱۰ کمدین اول تاریخ خط و ربط ویژه و اختصاصی خود را دارد و حتی اینک که ۸۷ ساله شده این خط و روال را چندان رها نکرده و ایدهها و گرایشهای او همیشه به شکلی در کارهای وی نمود دارند و این که او در اواسط سال ۲۰۱۳ اصلاً جایگاه و نفوذ چشمگیر خود در دهههای ۱۹۵۰ و ۶۰ به هیچ روی را ندارد، نیز از عمده شدن وی در فیلم جدیدش نکاسته است.
تفاوتهای موجود
و لوییس در سال ۲۰۱۳ نیز از پر حرفی و شلوغ کردن به شیوه خاص خودش ابایی ندارد و دائماً جوک تعریف یا مسایلی را در ارتباط با فیلمش مطرح میکند که البته گاهی میگیرد و بر شنوندهها اثر مثبت میگذارد و گاهی هم خیر و اثری از آن را روی چهره مردم نمییابید زیرا لوییس نتوانسته است میزان اهمیت سوژه را برای شنونده کلامش درک کند. لوییس در یکی از مصاحبههایش در کن، شاید از سر بیحوصلگی و شاید هم به سببهای دیگر گفت فرق چندانی بین نوع شوخیپردازی در فیلمهای آمریکایی و آثار سینمای اروپا نیست اما حقیقت امر این است که تفاوت، هست و زیاد هم هست. تفاوت دیگری که میتوان و باید به آن اشاره کرد، بین توقعات همیشگی مردم فرانسه از لوییس با کارهای وی و سوژه اتفاقات فیلم جدید او است و وقتی این دو عامل در نشست خبری لوییس و سایر عوامل تولید فیلم «مکس رز» با یکدیگر انطباق نیافتند. لوییس مجبور شد به صراحت به خبرنگاران بگوید نمیتواند جواب برخی سؤالات را بدهد.
از دوران مارتین تا عصر تک نمایشی
آنچه ما باید به جای لوییس درباره خودش و فیلم جدیدش بگوییم این است که برای تجلیل از او لزوماً نباید به او مجسمه و یادبود و جایزهای داد زیرا وی از اواخر دهه ۱۹۴۰ که فیلمهای کمدیاش ابتدا در معیت زوج آن زمانش دین مارتین و سپس از ۱۹۵۶ در فیلمهایی به تنهایی و بدون حضور مارتین و با تمرکز بر خود او عرضه شد، همواره در پیشاپیش جامعه و همگنانش حرکت کرده و به نسلهای متعدد و متفاوت روحیه داده و شادی بخشیده و هنرمندان نسلهای بعدی را نیز به تأثیرپذیری از خویش واداشته که بارزترین آن جیم کری است که بازی و حرکاتش الگوهای آشکار بصری لوییس را همواره با خود داشتهاند.
لوییس و مارتین در ۱۷ فیلم کوتاه، متوسط و عمدتاً بلند با هم شرکت کردند که شامل «دوست من ایرما» و «هالیوود یا نابودی» هم میشد و به قدری موفق بودند که به پر فروشترین کمدینهای آن عصر تبدیل شدند و هر چند کار آنها از قدمای سینمای کمدی مثل لورل و هاردی، برادران مارکس و البته چاپلین و کیتون و لوید عقبتر بود اما ناب و زیبا و برای زمان خود عالی نشان میداد. در سال ۱۹۵۰ باسلی کراوتر منتقد فیلم وقت روزنامه نیویورک تایمز شگفتی خود را از کارهای لوییس با نوشتن جملاتی از این دست بیان داشت: حماقتهای این مرد جوان شیرین است و طوری از رویدادهای اطرافش میترسد که انگار در عمرش هیچ چیز ندیده است. صدا و نوع گویش او هم چیزی است که در سالهای اخیر در رفتار هیج سینماگر کمدیساز دیگری ندیدهام.
پادشاه کمدی
لوییس بعد از جداییاش از مارتین یکهتازتر و موفقتر شد و قراردادهای کلانی با پارامونت و سپس شرکت کلمبیا بست و فیلمهایش در این عصر شامل «دربان»، «پروفسور دیوانه» و «سه نفر روی نیمکت» هم میشد. او از ۱۹۷۲ به بعد تقریباً بازنشسته و کم کار و در فیلمهای کمشمارتر و سطح پایینتر خود بیشتر عهدهدار رلهای دوم و جنبی شد و در میان این گونه فیلمها البته باید «پادشاه کمدی» را هم مثال زد که در سال ۱۹۸۲ با بازی رابرت دونیرو در رل اصلی و کارگردانی مارتین اسکورسیزی عرضه شد و فیلم عالی بود و لوییس در آن رل یک هنرمند مشهور آثار کمدی را بازی میکرد که یک مرد میانسال ایتالیایی تبار ساکن نیویورک (دونیرو) میکوشد با دزدیدن و گروگان گرفتن وی، جای او را در تلویزیون و برنامههای نمایشی آن بگیرد.
بیماری شدید
مسئله دیگری که سبب شد لوییس در دو دهه اخیر بسیار کم کار باشد و حتی یک برنامه تلویزیونی سالی یک بار او با نیت جمعآوری کمک و اعانات برای بیماران خاص هم چند بار تعطیل شود و به اجرا در نیاید، بیماری شدید کلیوی و هورمونی او بر اثر استفاده بیرویه از برخی قرصها بود و وی بر اثر این عارضه چنان باد کرد و چاق شد که قابل باور نشان نمیداد. او هنوز به طور کامل از آن عارضه رهایی نیافته ولی دیگر به اندازه سابق چاق و دفرمه نیست و قیافهاش قابل تحملتر و قدری شبیهتر به گذشته درخشان او شده است. البته فیلمهای لوییس در آمریکا طی حدود ۷۰ سال اخیر زیاد فروختهاند اما فرضیههای پر تعدادی راجع به ستایش پرستشوار او توسط فرانسویها طی همین مدت ارائه شده و یکی این است که نوع حرکات و جنس کمدی لوییس شبیه به مدلها و الگوهای برخی آثار صامت سینمای فرانسه است و لاجرم آنها را به عصری باز میگرداند که برایشان خاطرهساز و دوست داشتنی است.
هیستری شیرین
اهالی آمریکای شمالی تشابهی بین لوییس و چهرههای افسانهای و قدیمی سینمای فرانسه ندیدهاند و امروز هم قایل به چنین امری نیستند اما از منظر فرانسویها لوییس کم و بیش در راهی گام برداشته که چندان متفاوت با مسیر ژرژ ملیس فرانسوی نبوده و خصایل مشترک آنها، نوعی هیستری شیرین، ویژگیهای چند شخصیتی بودن و بیرون رفتن دائمی و پر دردسر از جلد و قالبی بوده که تصور میرفته برای آنها ساخته شده است. هر دوی این هنرمندان در حضور همزمان در دو نقش یا بیشتر از آن در آثار هنری هم مهارت داشتهاند و در مورد لوییس این را میشد در فیلمهای «The Nutty Professor»، «جواهرات خانوادگی» و «سه نفر روی نیکمت» مشاهده کرد.
حیرتهای یک انسان ساده
شین دانیلسن که یک سناریست سینمای استرالیا است میگوید روش کار لوییس در تمامی این سالهای طولانی نوعی گروتسک اغراق شده و حالات حیرتآسای یک انسان ساده در قبال وقایع عادی، اما غیر قابل فهم برای او بوده است و وی مثل باستر کیتون کمدین چهره سنگی دهه ۱۹۲۰ این ویژگی ارزشمند را دارد که از مرزهای فرهنگی بگذرد و متعلق و منحصر به یک کشور خاص و فرهنگ انحصاری نباشد حال آن که مثلاً لویی دوفونس به شدت فرانسوی و خارج از حیطه فرهنگ کشورش موجودی به وضوح ناقص بود. آنچه بسیار عجیب مینماید عجز آمریکاییها از فهم این نکته ساده است که لوییس برای اروپاییها نشانگر مستقیمترین و صریحتر شکل کمدی آمریکایی و نماد آن است که در آن پیچیدگیهای چندانی نمیتوان یافت. لوییس به چشم آنها یک دلقک خوشسیما و کودکی است که هر چند جسماش بزرگ و سنش زیاد شده اما ندانمکاریهای بچهها را همچنان در رفتارش دارد.
از صفر تا ۱۰۰
در میان سینماگران آمریکایی، جاناتان ناسیتر از معدود افرادی است که لوییس را به درستی لمس و توصیف میکند و میگوید: «جری هم موجود بچه مانندی است که بهانه میگیرد و شکلک در میآورد و هم در عین حال هنرمند مولفی که میتواند یک دنیای ویژه را برای خود از نقطه صفر تا ۱۰۰ به دقت ترسیم کند. او مرد مثبت خوشچهرهای است که پیوسته میکوشد این سیما را به انحای مختلف پنهان کند و به تماشاگران کارهایش بگوید دست و پا چلفتی بودن عارضهای پایان نیافتنی برای اوست و این از هنر و توانایی وی است که میتواند این خصلت منفی را هم برای ما دوست داشتنی کند.»
آرزوی تحقق نیافته
تیهری فرهمو مدیر سالهای اخیر فستیوال کن هم که امسال در جشنوارهاش از لوییس تجلیل و پیرامون فیلم جدید وی بحث و تبادلنظر شد، میگوید: آمریکاییها هیچگاه به اندازه کافی قدر لوییس و کمدی فیزیکی و مفهومی وی را درک نکردند ولی برای فرانسویها لوییس همیشه هنرمندی بوده که انسانیت را فریاد کرده و کاراکتر پخمه و سادهدل و تلاشگر او مثل کاراکتری که در فیلم فراموش نشدنی «پتسی» ارائه میدهد، به شدت بر دلها مینشیند. از نظر ما فرانسویها لوییس از مشاهیر درجه اول تاریخ سینما و مردی شیرین و استثنایی است که همیشه آرزو کردهایم هموطن ما باشد و متأسفانه او نبوده است.»
شمایلی از خودش
اما لوییس در فیلم جدیدش یعنی «مکس رز» ایفاگر رل یک پیانیست بسیار مسن و تقریباً بازنشسته موسیقی جز و تصویرگر مشکلات زندگی شغلی و اجتماعی چنین فردی است و اگر او و کاراکترش را در این فیلم از نگاهی کلی و به چشم یک هنرمند پیر دچار رنج ولی همچنان خوشبین ببینیم، لوییس در این فیلم شمایلی از خودش است. این فیلم فرصت همکاری با کلر بلوم هنرپیشه زن پیر بریتانیایی را هم به لوییس بخشیده و قصه آن، کاراکتر لوییس را در شرایطی روبهروی ما قرار میدهد که همسر سالهای طولانی عمرش را به تازگی از دست داده و حالا هم باید با غم این رویداد کنار بیاید و هم با رنجهای پیری و بازنشستگی اجباری در راه. لوییس میگوید دلیل اصلی که پذیرفت در این فیلم بازی کند، این است که این بهترین سناریویی است که او در ۳۰ سال اخیر مطالعه کرده و درباره مردمانی است که فقط به سبب پیر بودن از سوی همگان دور انداخته شدهاند. حقیقت امر هر چه باشد، کن امسال یک بار دیگر به همگان ثابت و به لوییس تفهیم کرد که او را هرگز دور نمیاندازند و جای شایسته و همیشگی او، قلب تقریباً تمامی فرانسویهاست.