این مقاله را به اشتراک بگذارید
محمد جوادی؛ مترجم جوان وپر تلاشی است که طی چند سال اخیر، با انتخاب آثاری شناخته شده از ادبیات داستانی جهان و ترجمه آنها، توانسته است خود را به عنوان یک مترجم جدی به حوزه نشر و مخاطبان داستان در کشور معرفی کند. اخیرا بخش اول از سهگانه «گذرگاه» اثر جاستین کرونین و رمان «کبوتر انگلیسی» نوشته استفن کلمان به ترتیب توسط نشر کتابسرای تندیس و افق؛ با ترجمه جوادی به بازار آمده. با محوریت این دو کتاب، گفتوگویی داشتیم با محمد جوادی که خواهید خواند:
چندی قبل ترجمه شما از قسمت اول از سهگانه «گذرگاه» نوشته جاستین کرونین توسط نشر کتابسرای تندیس به انتشار رسید. لطفا در ابتدا کمی از این رمان و تجربه ترجمه آن بگویید.
جاستین کرونین سال ۱۹۶۲ در نیواینگلَند آمریکا بهدنیا آمد. او دوره کارشناسیاش را در دانشگاه هاروارد در رشته ادبیات انگلیسی گذراند و پس از آن برای ادامه تحصیل وارد رشته نویسندگی در دانشگاه آیووا شد. او هماکنون استاد دانشگاه رایس در تگزاس است. کرونین تاکنون چهار رمان نوشته که جوایز متعددی از جمله جایزه هِمینگوی را بهدست آورده است.گذرگاه بخش اول از سهگانهای با همین عنوان است که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد و ماهها در فهرست پرفروشترین کتابهای روزنامه نیویورکتایمز قرار گرفت؛ رمانیکه تحسین بسیاری از نویسندگان مطرح جهان از جمله استیوِن کینگ را برانگیخت. داستان ترکیبی است از ژانرهای وحشت، علمی-تخیلی و فانتزی. ایده داستان در سال ۲۰۰۶ به پیشنهاد دختر نویسنده در ذهن او شکل میگیرد. در این داستان، جاستین کرونین، مکانها و فضاهایی را انتخاب کرده که در آنها زندگی کرده است. ولی با اینوجود، برای درک هرچهبهتر خواننده و ثبت جزئیات فضاهای موردنظر، نویسنده در تمامی این مکانها شخصا حضور پیدا کرده است. گفتنی است شرکت فیلمسازی فاکس ۲۰۰۰، ساخت فیلمی براساس این رمان را پیش از انتشارش به تهیهکنندگی ریدلی اسکات و کارگردانی مَت ریوز خریداری کرده است. بیشک ترجمه این رمان حجیم با چالشهایی همراه بود. اولین و شاید بهنوعی مهمترین چالش پیشرو، سبک نویسنده و استفاده او از جملههای بسیار بلند، گاه تا چهار خط بود. از این رو کوشیدهام تا ترجمه این جملههای پیچیده و بلند چنان باشد تا ضمن حفظ سبک نویسنده، جملههای فارسی نیز به همان میزان جذاب و البته روان باشد. موضوع مهم دیگر، تعدد راویهای داستان و تفاوت گونههای زبانی آنها بود. با وجود آنکه راوی اصلی داستان، دانای کُل است، در بخشهای مختلف و بهتناوب راویها تغییر میکنند که هرکدام زبان خاص خود و در نتیجه واژهها، اصطلاحها و جملهبندیهای مختلفی دارند. حتی گفتوگوها نیز از نظر میزان شکستهنویسی با هم متفاوت است. چالش دیگر در ترجمه این کتاب، تغییرهای زمانی زیاد با بازههای بسیار بلند است که همراه با فلاشبکهای متعدد و تکگوییهای راویها بر تعلیق و پیچیدگی رمان افزوده است. به بیان دیگر، همزمان که داستان روایت خطی دارد از نوعی جریان سیال ذهن نیز بهره میگیرد. بخش دوم این سهگانه با عنوان دوازده در سال ۲۰۱۲ منتشر شد که در ایران هم بهزودی در دسترس عموم قرار خواهد گرفت. بخش سوم آن نیز با نام شهر آینهها در سال ۲۰۱۴ منتشر خواهد شد.
نخستین مسالهای که مطرح است، حجم ۱۱۰۰صفحهای این رمان است که ناشر را برآن داشته که آن را در دو جلد منتشر کند. چه انگیزهای باعث شد که برای ترجمه؛ به سراغ رمانی با این حجم بالا بروید؟
اعتقاد دارم مهمترین فاکتور در ترجمه کتاب ارتباطبرقرارکردن با اثر است. کتاب را از چند سایت مرتبط در این حوزه که مشترک هستم پیدا کردم و پس از تحقیق دوماهه درباره داستان، آن را از لحاظ موضوع، پیشینه نویسنده و سبک بسیار جذاب و چالشی دیدم. و از آنجایی که شخصاً از ترجمه کتابهای حجیم لذت میبرم و ترجمههای چالشبرانگیز و دشوار را دوست دارم تصمیم گرفتم کار را شروع کنم. اما با توجه به اینکه کتاب ۷۵۰ صفحه بود و هر ناشری آن را منتشر نمیکرد با یکی از دوستانم که مسئول بررسی کتاب در انتشارات کتابسرای تندیس بود موضوع را مطرح و حدود ۵۰ صفحه از کار ترجمهشده را به همراه توضیح داستان برایش ارسال کردم. پس از مدتی با توافق آقای میرباقری مدیر انتشارات، ترجمه کار را شروع کردم.
آیا ترجمه رمانهای بلند، شرایط و مطالبات متفاوتی را نسبت به رمانها یا مجموعه داستانهای کمحجم میطلبد؟
بهطور حتم همینطور است. مهمترین شرط در ترجمه رمانهای بلند توافق اولیه با ناشر برای چاپ اثر قبل از ترجمه آن است. همانطور که میدانید با توجه به شرایط سخت چاپ کتاب و هزینههای سرسامآور، تعداد انگشتشماری از ناشران دنبال آثار بلند هستند و فکر میکنم این دسته از ناشران فوقالعاده ریسکپذیر و در عین حال شجاعاند. چون یک اثر داستانی بلند میتواند هم ناشرش را به اوج برساند و هم زمین بزند. جدا از این شرایط، آگاهی کامل از موضوع داستان تا انتها با جزئیاتش اهمیت بسیار زیادی دارد که تحقیقات گستردهای را میطلبد. چراکه ممکن است مسیر داستان در اواسط و حتی اواخر کار تغییر پیدا کند و مغایر با ضوابط ارشاد شود. بنابراین آگاهی کامل از جزئیات موضوع داستان بسیار مهم است. این اهمیت در مجموعههای سهگانه بیشتر میشود چون ممکن است همین اتفاق در بخش دوم یا سوم بیفتد. البته برنامهریزی و زمانبندی هم یکی دیگر از فاکتورهای مهم در ترجمه رمانهای بلند است. علاوه بر این داشتن تمرکز بالا و یادداشتنویسی بهمنظور هماهنگی اسمها، شخصیتها، اصطلاحها و… نیز اهمیت بالایی دارد تا کار یکدست از آب دربیاید.
با توجه به شرایط موجود در بازار نشر و بحران مخاطبی که در حوزههای مختلف مطالعه وجود دارد، به نظر میرسد انتشار رمانهایی در این حجم، چندان با اقبال مخاطبان مواجه نشود. اما گویا این رمان از پرفروشهای کتابسرای تندیس بوده. فکر میکنید چرا؟
بله؛ رمان گذرگاه جزء پرفروشترینهای غرفه کتابسرای تندیس در نمایشگاه کتاب بود. موضوع و کشش بالای داستان باعث شد مخاطبان از «گذرگاه» استقبال کنند. اعتقاد دارم ما خودمان ذائقه مخاطبان ایرانی را تغییر دادهایم؛ چراکه روند تألیف و ترجمه بنا به شرایط هزینههای چاپ به سمت کارهای کوتاه و مجموعه داستان پیش رفته است. این صحبت من به این معنی نیست که مخاطب ایرانی به آثار کمحجم و کوتاه نیازی ندارد؛ اما نهاینکه بیشتر آثار اینگونه باشد. وقتی با چند کتابفروش در این مورد صحبت کردم میگفتند برای آنها هم بهصرفهتر است که کارهای حجیم را بفروشند چون سود بیشتری نصیبشان میشود تا کتابهای کمحجم. اما درمورد انتشارات کتابسرای تندیس باید بگویم یکی از ناشران خوب کشور است که در حوزه آثار ماندگار و پرکشش بهویژه ژانر فانتزی فعالیتهای خوبی انجام داده است که بسیاری از آنها رمانهای بلند و مجموعههای چندجلدی است؛ ازجمله مجموعه هریپاتر. در بیستوششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب وقتی برای جشن امضای کتاب در غرفه بودم خریداران را از نزدیک دیدم. آنها با اطمینانی که به این نشر پیدا کرده بودند بدون توجه به قیمت و پس از کسب اطلاع از موضوع رمان، آن را میخریدند؛ حتی نوجوانان و جوانانی را دیدم که برای خرید، پول جمع کرده بودند و این جای بسی خوشحالی دارد که یک دختر و پسر شانزده و هفده ساله برای مطالعه و خواندن داستان اهمیت قائل میشود.
به نظر شما چرا میل به نگارش رمان بلند در میان نویسندگان ایرانی کمتر مشاهده میشود؟ آیا دلیلش «فرهنگ کم گوی و گزیده گوی» است یا این مساله را عامل ضعف نویسندگان قلمداد میکنید؟
متاسفانه با نگاهی به بازار تازههای نشر در حوزه ادبیات داستانی، متوجه میشویم که حجم رمانها رو به کاهش دارند، تا آنجا که بیشتر نویسندگان به نوشتن مجموعه داستان راغبترند تا رمان. همانطور که گفتم عوامل زیادی در این مساله تاثیرگذاره بوده است. ناشر اولین عامل در این زنجیره است که البته بیشتر درباره کتابهای ترجمهشده مصداق دارد؛ به این ترتیب که وقتی ناشر کمتر سراغ کار حجیم میرود مترجم هم مجبور است آثار کوتاه ترجمه کند. نویسندگان ایرانی هم (و نه البته همهشان) در چند سال اخیر به طرف کارهای سبک و کمحجم تمایل پیدا کردهاند. احساس میکنم شتاب برای چاپ اثر و بالابردن تعداد کارهای تألیفی اهمیت بیشتری پیدا کرده است. مهمترین شاخصی که نویسنده برای نوشتن رمان حجیم باید داشته باشد تمرکز است. کمحجم شدن کتابها، اولاً نشان میدهد نویسندگان ما چندان تمایلی ندارند که روی آثار بلند تمرکز کنند و کمتر دنبال چالشهای ذهنی هستند. از طرف دیگر شاید ترس از این باشد که مخاطبان حوصله دستگرفتن رمانهای بلند را نداشته باشند و همین انگیزه آنها کم کرده باشد؛ هرچند معتقدم اگر کشش داستان زیاد باشد، مخاطبان را به خواندن مجاب میکند. نویسندگان باید به ماندگاری آثارشان توجه داشته باشند. در این راستا؛ باید تمرکز ویژهای روی موضوع داستانشان داشته باشند. در این مورد مثالی میزنم؛ رمان «کلیدر» اثر آقای دولتآبادی اخیراً به عنوان دومین رمان حجیم دنیا بعد از رمان «در جستوجوی زمان از دسترفته» اثر پروست در جهان شناخته شد و خود را برای همیشه در جهان ادبیات ماندگار کرد. نکته بعدی این است که رمانهای موفق امروزی در جهان؛ رمانهایی هستند که نویسندگانشان علاوه بر تکنیک و توجهقراردادن سوژه و شخصیتها، در توصیف فضا و مکانها بسیار تسلط داشتهاند. متأسفانه نویسندگی در کشور ما در بسیاری موارد کاری تجربی و دلی شده است. نویسندگان ما کمتر نگاه درازمدتی به آثارشان دارند. انگار فقط میخواهند در طول چند سال، چند کتاب را به اسم خود ثبت و منتشر کنند. فارغ از اینکه این موضوع باعث تعدد انتشار آثار داستانی متوسط در بازار شده است؛ آنچنانکه مخاطب در مواجهه با این حجم کتاب، دچار سردرگمی میشود. تعدادی از نویسندگان ایرانی نه مطالعاتی در حوزه داستاننویسی دارند و نه سبکها و تکنیکها را آنطور که باید و شاید میشناسند. این در حالی است که بسیاری از نویسندگان مطرح جهان، تحصیلات دانشگاهی در حوزه ادبیات دارند. درست است که ما در کشورمان مدارج دانشگاهی در حوزه داستاننویسی نداریم، اما نویسندگان میتوانند با حضور در کلاسهای آموزشی که اساتید شناختهشدهای در آنها تدریس میکنند، بر دانش خود بیفزایند. البته در سالهای اخیر شرایط بهتر شده است و با برگزاری کلاسهای داستاننویسی و جلسههای نقد کتاب در جهت آکادمیکشدن نویسندگی قدمهای خوبی برداشته شده است.
همانطور که میدانید در کشور ما؛ نویسندگی حرفهای وجود ندارد. یعنی یک نویسنده نمیتواند از راه نوشتن امرار معاش کند. فکر میکنید این مساله چقدر در کم حجم شدن رمان نویسندگان ما تاثیر داشته و دارد؟
تاثیر بسزایی دارد. متأسفانه نویسندگان و مترجمان و ویراستاران حرفهای نداریم. وقتی نویسنده ایرانی حرفهای شود بدون نگرانی از دغدغهها و هزینههای زندگی، با تمرکز و آسایشخاطر بیشتر مشغول نوشتن میشوند و مطمئناً کارها حرفهایتر و بهتر میشود. این امر در مورد مترجمان و ویراستاران هم مصداق دارد.
رمان «کبوتر انگلیسی» اثر استفن کلمان، نیز از ترجمههای اخیر شماست که از سوی نشر افق به بازار آمده. این رمان را چطور دیدید و ترجمه آن چه شرایط متفاوتی را برای شما ایجاد کرد؟
استیوِن کِلمان سال ۱۹۷۶ در شهر لوتِن۱ انگلستان به دنیا آمد. فعالیت جدی ادبیاتش را از سال ۲۰۰۵ با نگارش نمایشنامه آغاز کرد. کبوتر انگلیسی اولین رمان اوست که سال ۲۰۱۱ منتشر شد و همان سال در فهرست نهایی جایزه بوکر قرار گرفت و نامزد نهایی جایزه کتاب اولِ گاردین نیز شد. این رمان همچنین نامزد دریافت جوایز ادبی دِزموند اِلیوت۲ و گَلَکسی نشنال بوک۳ سال ۲۰۱۱ و ایمپَک دابلین۴ سال ۲۰۱۳ شد.داستان کبوتر انگلیسی برگرفته از ماجرای واقعی دامیلولا تِیلور۵، مهاجر ده ساله نیجریهای است که سال ۲۰۰۰ در یکی از مناطق جنوب لندن اتفاق افتاد؛ حادثهای که نویسنده را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد و انگیزهای میشود برای نوشتن این رمان. داستان از زبان پسری یازده ساله روایت میشود که به تازگی به انگلیس مهاجرت کرده است و با اتفاقی دلخراش مواجه میشود؛ اتفاقی که برای او تجربهای جالب و در عین حال اندوهناک به بار میآورد. با وجود واقعیت تلخ داستان که بازگوکننده وضعیت قشر نوجوان در جامعه امروز انگلستان است، کِلمان داستان را بهگونهای زیبا در قالب زبان محاورهای نوشته است. او علاوه بر پرداختن به طرح اصلی داستان از زبان هریسون (با نام مخفف هَری در داستان) موضوع مهاجرت، تضاد فرهنگی دو کشور غنا و انگلستان، سازگاری با شرایط و قوانین جدید، و روبهروشدن با فضای پر از جرم و جنایت جنوب لندن را به تصویر میکشد. میتوان گفت کبوتر انگلیسی از لحاظ سبک و استفاده از ژارگون۱ یادآور رمان ناتوردشت اثر جی. دی. سلینجر۲ است؛ چرا که همچون سلینجر، کِلمان نیز در ورای لایههای بیرونی داستان که با رویکردی صریح از زبان هریسون بیان میشود، بهدنبال راهی برای بیان مشکلات نوجوانان و جوانان البته در کشور انگلستان است؛ کشوری که برای برقراری دموکراسی در دیگر کشورهای جهان باید، هم در داخل و هم در خارج، ناگزیر چهرهای بینقص و مقتدر از خود نشان دهد. در ترجمه فارسی هم سعی شده سبک نویسنده در ساختِ جملهها و جنس و رنگ واژهها حفظ شود. برای مثال استفاده از واژههایی مانند خفن، بچه ننه و راستکی یا جملههایی مانند کییو؟ به جای چه کسی را؟ و گاه جلوآوردن فعل جمله مانند «سرت رو زیاد نبر تو» در راستای همین هدف بوده است. البته سعی شده این تغییرها تا جایی صورت بگیرد که ضمن حفظ سبک و انسجام داستان، خواننده در خواندن متن با مشکل مواجه نشود. علاوه بر این، استفاده از واژههای انگلیسی ـ غنایی یا همان Pidgin English در داستان، چالش دیگری بود که بدون استفاده از فرهنگهای اصطلاحات خاصِ این واژهها امکانپذیر نبود. پیجین۳ از دو زبان متفاوت ساخته شده است که صرفا برای فهمیدن و فهماندن منظور خود به یکدیگر و برقراری ارتباط پدید میآید. از اینرو، پیجین مجموعهای است از حرکات، صداها، و واژهها و ساختهایی بسیار ساده. این زبان اصولاً هنگام دادوستد میان بومیان دو جامعه زبانی متفاوت پدید میآید. ناگفته نماند پیجینی که مثلا میان سخنگویان دو زبان انگلیسی و غنایی پدید میآید با پیجینی که میان سخنگویان دو زبان فرانسوی و الجزایری پدید میآید کاملاً متفاوت است. از این رو پیجین یک زبان واحد با ساختار و واژگان واحد نیست و هیچ سخنگوی بومی هم ندارد. در فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای این واژه، معادل نیمزبان ساخته شده و در میان زبانشناسان معادلهای زبان آمیخته و پیجین رایجتر است. از نمونههای پیجین انگلیسی و غنایی بهکاررفته در داستان میتوان به واژههایی نظیر Asweh که مخفف I swear یا Hutious که در زبان انگلیسی به معنی ترسناک Frightening است اشاره کرد. موضوع مهم دیگر در ترجمه رمان کبوتر انگلیسی، توصیف و بهکارگیری مفاهیم فرهنگی مردم غنا از جمله اعتقادات، رسوم، بازیها و غذاهای این کشور بود که تحقیق گستردهای را در این زمینه برای من به همراه داشت. همچنین، از آنجا که بسیاری از واژهها و اصطلاحات انگلیسی خاصِ به کار رفته در کتاب را در فرهنگهای عمومی انگلیسی نیافتم، برآن شدم تا با جستوجو در فرهنگهای معتبر آنلاین معادلهای دقیق و درستی انتخاب و جایگزین کنم. یکی دیگر از دشواریهای ترجمه این رمان، نشان دادن تعجب و شگفتی این نوجوان آفریقایی از تعدد مترادفهای یک واژه در زبان انگلیسی و چگونگی انتقال صحیح آن به فارسی بود. انتخاب معادلهای مناسب فارسی و مترادف آنها باید با دقت خاصی صورت میگرفت تا خواننده را از خط اصلی داستان دور نکند. چالش دیگر در ترجمه این رمان، برگردان عنوان کتاب به فارسی بود. استیون کلمان با ظرافتی خاص با دو کلمه Pigeon در عنوان کتاب Pigeon English و Pidgin در Pidgin English بازی کرده است. و به این ترتیب، نویسنده خواسته هم به موضوع (Pigeon) و هم به سبک داستان (Pidgin) اشاره کند. اما با توجه به اینکه هر زبانی ساختاری متفاوت دارد، ترجمه تحتاللفظی بسیاری از اصطلاحها و واژگان به زبان دیگر بیمعنی و نامفهوم خواهد بود. بنابراین سعی شده برای عنوان کتاب معادلی انتخاب شود که ضمن داشتن جذابیت، با عنوان انگلیسی کتاب و موضوع داستان مرتبط باشد. در مجموع میتوان گفت چالشهای فوق در برگردان این اثر به زبان فارسی، آن را از ترجمهای صرف، به فعالیتی پژوهشی و آموزنده تبدیل کرد.
شناخت شما از مخاطبهای امروز ادبیات داستانی در داخل کشور چیست؟ آیا میتوان تقسیماتی را برایشان قائل شد؟
احساس میکنم شرایط اقتصادی بیشتر از آنکه بر هزینهکردن مردم برای خرید کتاب تاثیر بگذارد ذهن و فکر آنها را مغشوش کرده و حوصله کتابخواندن ندارند. البته این موضوع دوستداران وفادار کتاب و کتابخوانی را شامل نمیشود که کتاب را در سبد کالای اساسی زندگیشان قرار دادهاند. احساس میکنم بیشتر مخاطبان ایرانی بهدنبال آثار خطی هستند که همهچیز مشخص باشد و کمتر مجبور باشند داستان را خودشان تجزیه و تحلیل کنند. عدهای هم داستانهای عامهپسند را دوست دارند که تعدادشان هم کم نیست. دستهای از مخاطبان هم به آثار تحسینشده و با درگیریهای ذهنی و جریان سیال ذهن سروکار دارند. البته اعتقاد دارم تمامی این نوع سبکها لازم است چون مخاطبان سلیقههای گوناگونی دارند. اما نباید فراموش کنیم که نویسندگان، مترجمان میتوانند در تعمیق و گسترش سطح فکر مخاطبان تاثیرگذار باشند، بنابراین سعی کنیم در جهت ارتقای آن بکوشیم.
به عنوان یک مترجم که به هر حال با نمونههایی از ادبیات داستانی غرب آشنایی داشتهاید، چه آسیبهای دیگری را متوجه عرصه داستاننویسی در کشورمان میبینید؟
فکر میکنم دوستان نویسنده باید جهانی فکر کنند؛ اگر بخواهند حرفی برای گفتن داشته باشند. موضوعهای فراوانی برای نوشتن وجود دارد که میتواند دغدغه جهانی باشد. تفکر صرفاً بومی برای داستاننویسی باعث میشود درجا بزنیم؛ البته همین داستانهای ایرانی اگر بهدرستی به آن پرداخته شود هم میتواند حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد و جهانی شود، اما همانطور که گفتم این کار نیازمند پشتکار و تمرکز و دانش علمی در این زمینه است.
بخش اعظمی از نویسندههای ما طی یکی دو دهه اخیر، بیشتر سعی کردهاند رمانهای تکنیکی بنویسند که غالبا حجم چندانی ندارند. به نظر شما خلأ توجه به قصه و روایت داستانی؛ چقدر در آثار این دسته از نویسندگان محسوس است و از این حیث، آثار ایرانی چقدر با آثار درخشان ادبیات جهان فاصله دارد؟
تکنیکی نوشتن صرفاً به این معنی نیست که کار از لحاظ روایت کمتر به آن پرداخته شده باشد. حتی یک اثر داستانی کوتاه آنقدر میتواند تکنیکی و در عین حال زیبا باشد که مخاطب را هم جذب کند. در این مورد بهترین مثال رمان ۱۵۰ صفحهای حس پایان اثر جولیان بارنز که جایزه من بوکر ۲۰۱۱ را برد. اتفاقاً مشکل در بسیاری موارد همین خلأ تکنیک است؛ پیشنهاد من این است که نویسندگان ایرانی آثار ترجمهشده ادبی مطرح جهان را بخوانند؛ چه بلند و چه کوتاه.
در پایان؛ اجازه بدهید درمورد فعالیتهای کنونیتان بپرسم. کی این سه گانه را به اتمام میرسانید؟
همچنان درگیر ترجمه بخش دوم رمان گذرگاه هستم که «دوازده» نام دارد. تا حالا چیزی حدود ۲۰۰ صفحه از آن را ترجمه کردهام و فکر میکنم این رمان در نهایت ۸۰۰ تا ۸۵۰ صفحه بشود. طبق برنامهریزیام کار باید در تابستان تمام و به ارشاد فرستاده شود. این رمان از لحاظ سبک نگارش با پیچیدگیهای بسیاری همراه شده و فضاهای گنگتری دارد. آنچنانکه در ترجمه گاه گذشته و حال کاملاً در هم میریزد و تشخیص این مرز بسیار مشکل میشود. در بخش دوم از رمان، نویسنده شخصیتهایی که در بخش اول کمرنگتر بودهاند را پررنگ کرده است. البته چند شخصیت جدید نیز اضافه شدهاند. به همین خاطر؛ پیشنهاد من این است که مخاطبان پیش از خواندن رمان «دوازده»، ابتدا رمان «گذرگاه» (بخش اول از سهگانه گذرگاه) را بخوانند تا در فضای کلی داستان قرار بگیرند. هرچند نویسنده در ابتدای بخش دوم، خلاصهای از بخش اول را آورده است. بخش سوم هم سال ۲۰۱۴ منتشر خواهد شد.