این مقاله را به اشتراک بگذارید
جهان داستانی آگوتا کریستف، نویسنده سوییسی مجاریتبار، سرشار از صفات انسانی است. اگر به انسان از تمام ابعادش بنگریم؛ انسانی که خشونت و کشتار و بیرحمی در کنار عواطف نوعدوستانه و مهرورزانهاش قرار دارد و کم و بیش از آن سود میجوید، دو وجه متضاد بشری که فروید آنها را تحتتاثیر دو نیروی زندگی و مرگ (اروس و تاناتوس) میداند، کریستف به انسان و تمام ابعادش نظر دارد. انسان قرن بیستم در اروپایی سرشار از جنگ و ویرانی، اروپای جنگ جهانی دوم و بهویژه آنچه ساکنان اروپای شرقی تجربه میکنند از آوارگی و تنهایی و نابودی تا اشغال کشور به دست فاتحان آلمانی یا روس. کریستف، راوی جهان دیدهها و شنیدهها و تجربههایش است. گاه او چنان زخمخورده مینویسد که فراموش میکند راوی او پسر نوجوانی است که برای آنچه به او بدان نسبت میدهد، بسیار خام و ناتوان است یا پسربچه هفت سالهای که چنان حرف میزند که گویی ۱۷ساله است. بچهها در داستانهای کریستف بالغتر و پختهتر از سن و سالشان حرف میزنند و تجربه میکنند. بچهها گویی در داستانهای او آدمهای بالغ و کاملی هستند در قامتی کوتاه. نویسنده با کودکان و نوجوانان یا شاید بهتر باشد بگوییم با کودکی و نوجوانی همدلی بیشتری دارد؛ دلیل این ادعا را میتوان در کارهای او جستوجو کرد، در: رمانهای «دفتر بزرگ» و «مدرک» با ترجمه اصغر نوری؛ در مجموعه داستان «فرقی نمیکند» با ترجمه فرزانه شهفر و در کتاب «زبان مادری» و «بیسواد» با ترجمه چنگیز پهلوان.
دو رمان «دفتر بزرگ» و «مدرک» به همراه رمان «دروغ سوم»، تریلوژی کریستف را تشکیل میدهد و ما در این سه اثر، شاهد نگاه جامعهشناسانه و روانکاوانه نویسنده و روایتی از تحولات اجتماعی هستیم. نویسنده سعی میکند تمام عواطف، خشونتها و زخمها را از همان کودکی به ما نشان دهد. گویی میخواهد با انتخاب این قالب سنی برای شخصیتهای اصلی آثارش، اثرگذاری بیشتری بجوید؛ شخصیتهایی که یادآور دوران زیست او در وطن (مجارستان) در کنار خانواده و پیش از فرارش به کشوری دیگر و زبانی دیگر بوده است زیرا نویسنده پس از فرارش، دیگر نه به وطن بازمیگردد و نه آثار مهم خود را به زبان مادری مینویسد. اقامتش در آن زبان با همه دشواریهایش اقامتی بیبازگشت است. نویسنده از خاطرات دوران کودکی خود بهره میجوید و تعامل و روابط انسانی را میان کودکان و نوجوانان، قویتر و موثرتر نشان میدهد، در قیاس با افراد بزرگسال و مسن در داستانهای او که بریده از جهان و آدمهای دیگر نشان داده میشوند. وقتی از کودکی حرف میزند، گویی به کودکی خود در وطن توجه دارد و زمان به تصویر کشیدن افراد بزرگسال داستانهایش، به دوران بزرگسالی خود در غربت رجوع میکند و از تجربههای این دوران بهره میجوید: شخصیت مادربزرگ، پتر، مرد بیخواب، خواهر ویکتور در تریلوژی دوقلوها، نماینده تجربههای نویسنده در بزرگسالی است و حتی زن پیر و خوشبختی که صاحبخانه میشود در «خانه خودم» از مجموعه داستان، فرقی نمیکند.
با اینهمه نویسنده با تخیل خود از تجربههایش عبور میکند و چنان تراژدی شناوری میآفریند که مخاطب، چیزی بیشتر از آنچه میخواند میبیند و در ذهن خود میسازد زیرا نویسنده با عناصر بهگونهای سمبلیک مواجه میشود و گویی جهان داستانی او نمادی از جهان ماست: شهری کوچک، میدانی بزرگ، افسری غریبه، زبانی بیگانه و مرز، کتابفروشی، مرد بیخواب، پارک، ایستگاه راهآهن و زندان. در دفتر بزرگ مادری دو پسربچه ۹ساله را که دوقلو هستند، به روستا میآورد تا در جنگ کشته نشوند. آنها در آخرین خانه پیش از مرز، در خانه مادربزرگ میمانند. در اتاق زیر شیروانی دوقلوها با هم انشاهایی در قالب راوی اولشخص جمع مینویسند و انشای یکدیگر را تصحیح و به دفتری بزرگ وارد میکنند. ولی در هر حال تنها به یک قاعده پایبند هستند، اینکه انشا باید واقعی باشد؛ ما باید آنچه را که هست، شنیدهها و کارهای خودمان را بنویسیم. مخاطب از خلال نوشتههایشان، آن همه خشونت را باور میکند و ناممکن را ممکن. در آثار او بنمایههای جنگ، غربت، فقر و تنهایی به بروز حوادث پیدرپی منجر میشود. آثار او مواجهه تمامعیار با این بنمایههاست اما راوی توقف نمیکند و برای رسیدن به تزکیه، تمام بحرانها را پشتسر میگذارد. چنانکه تراژدی در نهایت به کاتارسیس میانجامد. در عصری که پیامدهای جنگ جهانی دوم، اشغال کشور به دست نیروهای کمونیسم و ناامنی و فرار و شرایط دشوار دوام آوردن در فرهنگ و کشوری دیگر، نویسنده را به فرار، تحمل شرایط دشوار و صبوری برای شروعی دیرهنگام مجبور میکند. ۱۷سال برای آموختن زبانی دوم و خداحافظی طولانی با وطن و زبان مادری! طی آن سالها او با سکوت و عمق بخشیدن به ایدههای خود از زبان دوم کمک گرفت تا با کمترین واژهها، بیشترین کلمات را ادا کند. رنج هستی و اضطراب بودن را که از کودکی شناخته بود، در کارهایش بروز داد. به تراژدی اشاره رفت. شوپنهاور تراژدی را نمایش شوربختی عظیم میداند و نیز آن درد ناگفتنی، آن مویه انسانی، پیروزی شر و از پا درافتادن پاکان و نیکان. اگر باز به گذشتهتر نقبی بزنیم در نگاه ارسطو تراژدی به احساس ترس و ترحم در مخاطب منجر میشود و رسیدن به کاتارسیس از آرامش حاصل از دیدن سرنوشت غمانگیز دیگران به دست میآید. کریستف در جهان داستانی خود بحرانها را به اوج میرساند و در آن وضعیت، اجرای هر تصمیمی برای قهرمان داستان او شدنی است. کریستف، نوشتن به زبان دوم (فرانسه) را با نمایشنامهنویسی آغاز میکند و آثار او در تئاترهای محلی اجرا میشود و همین، گویی تجربهای است تا او را به نمایش تقابلها، ساختن شخصیتهای متنوع و نشان دادن سرنوشت محتومی سوق دهد که جوامع ابتدایی را به دامان سقوط میکشاند؛ سقوط مادی و اخلاقی. در آثار او بدی در هر حال چیره میشود اما این چیرگی از ستایش نیکی نمیکاهد. تراژدی او اینگونه شکل میگیرد، نوعی تراژدی مدرن که قالب مابهازای آن میتواند هر جامعه کوچک و بزرگی باشد.
با این حال نویسنده نمیتواند از موقعیت خود، تجربههایش و جدال مداومش برای بودن و گریز از نابود شدن فاصله بگیرد و از عنصر طنز و شوخی برای سبک ساختن فضای سنگین حاکم بر آثارش وام جوید. تلخکامی او حدی ندارد اما با این همه مثل عطرهای گرانقیمت تلخ، روی ذهن خواننده تاثیر دیرپا دارد و خواننده نمیتواند از کنار موج سنگین روایت تلخ او به سبکی عبور کند. در آثار او از عشق هم نشانی نیست و اگر اندک نشانی باشد یا به گذشته بازمیگردد یا یکسویه و بیرمق است. زبان کریستف موجز است و این امر، باعث میشود در کمترین کلمات بیشترین بار رویدادها منتقل شود. ایجاز او از خست در کلام نیست که بهنظر میرسد از تنگدستی او در زبان دوم پدید آمده باشد و همین خصیصه به مینیمالیسم در آثار او میانجامد و درعینحال خطوط سفید روایتش را غنایی بیشتر میبخشد. او توصیف نمیکند و جز در مواردی اندک، ما تصویری نمیبینیم. روایت بیشتر برپایه دیالوگ پیش میرود و افعال. در رمان دفتر بزرگ راوی دوبرادر دوقلو هستند و تمام داستان از زبان آنها با استفاده از ضمیر اولشخص جمع روایت میشود اما در مدرک راوی سومشخص مفرد است و قهرمان یکی از دو برادر دوقلوست که اکنون به سن جوانی رسیده است. جهان داستانی او برپایه واقعگرایی شکل میگیرد اما واقعگرایی او با عناصری از فضاهای سوررئال همراه میشود بهخصوص در داستانهای کوتاه مجموعه «فرقی نمیکند» مثل: خانه، کانال، قطاری به مقصد شمال و نمونههای دیگر.
وقوع مصیبت در آثار کریستف به امری معمول تنزل پیدا میکند و شاید زیستن در جوامع بحرانزده، فرد را در مقابل حوادث و رنجهای بشری بیحس و بیعمل میکند اما شخصیتهای داستانی کریستف در مقابل این بیحسی و نداشتن واکنشهای انسانی قیام میکنند و سراپا فعل میشوند. این امر حتی در داستانهای کوتاه او به چشم میخورد. بهطور مثال راه رفتنهای طولانی شخصیتهای داستانی او، واکنشی است به خشک شدن و انفعال شخصیتهای دیگر در حوزه کوچک زندگیشان. کتابفروش، مادربزرگ، کشیش، کفاش، کلارا، دخترک لبشکری، مرد بیخواب همه در انفعال بهسر میبرند و حرکتهایشان در محیط محدود خانه یا محل کار انجماد مییابد. در داستانهای کریستف، خانه اهمیت دارد، به عنوان مکانی خوشایند در گذشتههای دور و دستنیافتنی یا سکونتگاه جبری نادلچسبی که بهراحتی میتوان از آن دل کند. او برخلاف گاستون باشلار که خانه را پناهگاه رویاپردازی میدانست، در آثارش نه خانه امن و محبوبی وجود دارد و نه امکانی برای رویاپردازی. حتی اگر گاه کسی در خانه میماند یا رویایی در سر دارد بیانگر رابطه امن خانه با نیاز فرد رویاپردازی نیست، زیرا جنگ و ویرانی و حوادث پیدرپی تمامی رویاها را نابود میکند. رویایی در کار نیست برای کسی که خانواده و مال و آرامشش نابود شده است و حتی برای کودک یا نوجوانی که مادر رهایش کرده و جامعه او را به سادگی با تلخترین تجربهها روبهرو میسازد.
او با کمترین و سادهترین واژگان مینویسد و با روایت درد انسان در بحران زیسته، از هر نمایش ادبی و صفآرایی تکنیک به دور میماند تا چنانکه نیچه باور داشت راوی عمیقترین دردها و سخنان انسانی در سادهترین کلام باشد.
اردیبهشت امسال رمان «مدرک» دومین رمان از تریلوژی دوقلوها به عنوان تازهترین ترجمه از آثار کریستف از سوی نشر مروارید و با ترجمه اصغر نوری منتشر شد؛ ترجمهای روان و همسو با نثر ساده و فاقد پیچیدگیهای زبانی نویسنده در زبان فرانسه. پیشتر نوری رمان دفتر بزرگ را از این تریلوژی ترجمه کرده بود و چنانکه گفته شده رمان سوم این مجموعه هم در دست ترجمه است. مقدمه مترجم و شرح دیدارش با نویسنده در سوییس و نیز گفتوگوی او با کریستف از ویژگیهای کار این مترجم است.
دو رمان «دفتر بزرگ» و «مدرک» به همراه رمان «دروغ سوم»، تریلوژی کریستف را تشکیل میدهد و ما در این سه اثر، شاهد نگاه جامعهشناسانه و روانکاوانه نویسنده و روایتی از تحولات اجتماعی هستیم. نویسنده سعی میکند تمام عواطف، خشونتها و زخمها را از همان کودکی به ما نشان دهد. گویی میخواهد با انتخاب این قالب سنی برای شخصیتهای اصلی آثارش، اثرگذاری بیشتری بجوید؛ شخصیتهایی که یادآور دوران زیست او در وطن (مجارستان) در کنار خانواده و پیش از فرارش به کشوری دیگر و زبانی دیگر بوده است زیرا نویسنده پس از فرارش، دیگر نه به وطن بازمیگردد و نه آثار مهم خود را به زبان مادری مینویسد. اقامتش در آن زبان با همه دشواریهایش اقامتی بیبازگشت است. نویسنده از خاطرات دوران کودکی خود بهره میجوید و تعامل و روابط انسانی را میان کودکان و نوجوانان، قویتر و موثرتر نشان میدهد، در قیاس با افراد بزرگسال و مسن در داستانهای او که بریده از جهان و آدمهای دیگر نشان داده میشوند. وقتی از کودکی حرف میزند، گویی به کودکی خود در وطن توجه دارد و زمان به تصویر کشیدن افراد بزرگسال داستانهایش، به دوران بزرگسالی خود در غربت رجوع میکند و از تجربههای این دوران بهره میجوید: شخصیت مادربزرگ، پتر، مرد بیخواب، خواهر ویکتور در تریلوژی دوقلوها، نماینده تجربههای نویسنده در بزرگسالی است و حتی زن پیر و خوشبختی که صاحبخانه میشود در «خانه خودم» از مجموعه داستان، فرقی نمیکند.
با اینهمه نویسنده با تخیل خود از تجربههایش عبور میکند و چنان تراژدی شناوری میآفریند که مخاطب، چیزی بیشتر از آنچه میخواند میبیند و در ذهن خود میسازد زیرا نویسنده با عناصر بهگونهای سمبلیک مواجه میشود و گویی جهان داستانی او نمادی از جهان ماست: شهری کوچک، میدانی بزرگ، افسری غریبه، زبانی بیگانه و مرز، کتابفروشی، مرد بیخواب، پارک، ایستگاه راهآهن و زندان. در دفتر بزرگ مادری دو پسربچه ۹ساله را که دوقلو هستند، به روستا میآورد تا در جنگ کشته نشوند. آنها در آخرین خانه پیش از مرز، در خانه مادربزرگ میمانند. در اتاق زیر شیروانی دوقلوها با هم انشاهایی در قالب راوی اولشخص جمع مینویسند و انشای یکدیگر را تصحیح و به دفتری بزرگ وارد میکنند. ولی در هر حال تنها به یک قاعده پایبند هستند، اینکه انشا باید واقعی باشد؛ ما باید آنچه را که هست، شنیدهها و کارهای خودمان را بنویسیم. مخاطب از خلال نوشتههایشان، آن همه خشونت را باور میکند و ناممکن را ممکن. در آثار او بنمایههای جنگ، غربت، فقر و تنهایی به بروز حوادث پیدرپی منجر میشود. آثار او مواجهه تمامعیار با این بنمایههاست اما راوی توقف نمیکند و برای رسیدن به تزکیه، تمام بحرانها را پشتسر میگذارد. چنانکه تراژدی در نهایت به کاتارسیس میانجامد. در عصری که پیامدهای جنگ جهانی دوم، اشغال کشور به دست نیروهای کمونیسم و ناامنی و فرار و شرایط دشوار دوام آوردن در فرهنگ و کشوری دیگر، نویسنده را به فرار، تحمل شرایط دشوار و صبوری برای شروعی دیرهنگام مجبور میکند. ۱۷سال برای آموختن زبانی دوم و خداحافظی طولانی با وطن و زبان مادری! طی آن سالها او با سکوت و عمق بخشیدن به ایدههای خود از زبان دوم کمک گرفت تا با کمترین واژهها، بیشترین کلمات را ادا کند. رنج هستی و اضطراب بودن را که از کودکی شناخته بود، در کارهایش بروز داد. به تراژدی اشاره رفت. شوپنهاور تراژدی را نمایش شوربختی عظیم میداند و نیز آن درد ناگفتنی، آن مویه انسانی، پیروزی شر و از پا درافتادن پاکان و نیکان. اگر باز به گذشتهتر نقبی بزنیم در نگاه ارسطو تراژدی به احساس ترس و ترحم در مخاطب منجر میشود و رسیدن به کاتارسیس از آرامش حاصل از دیدن سرنوشت غمانگیز دیگران به دست میآید. کریستف در جهان داستانی خود بحرانها را به اوج میرساند و در آن وضعیت، اجرای هر تصمیمی برای قهرمان داستان او شدنی است. کریستف، نوشتن به زبان دوم (فرانسه) را با نمایشنامهنویسی آغاز میکند و آثار او در تئاترهای محلی اجرا میشود و همین، گویی تجربهای است تا او را به نمایش تقابلها، ساختن شخصیتهای متنوع و نشان دادن سرنوشت محتومی سوق دهد که جوامع ابتدایی را به دامان سقوط میکشاند؛ سقوط مادی و اخلاقی. در آثار او بدی در هر حال چیره میشود اما این چیرگی از ستایش نیکی نمیکاهد. تراژدی او اینگونه شکل میگیرد، نوعی تراژدی مدرن که قالب مابهازای آن میتواند هر جامعه کوچک و بزرگی باشد.
با این حال نویسنده نمیتواند از موقعیت خود، تجربههایش و جدال مداومش برای بودن و گریز از نابود شدن فاصله بگیرد و از عنصر طنز و شوخی برای سبک ساختن فضای سنگین حاکم بر آثارش وام جوید. تلخکامی او حدی ندارد اما با این همه مثل عطرهای گرانقیمت تلخ، روی ذهن خواننده تاثیر دیرپا دارد و خواننده نمیتواند از کنار موج سنگین روایت تلخ او به سبکی عبور کند. در آثار او از عشق هم نشانی نیست و اگر اندک نشانی باشد یا به گذشته بازمیگردد یا یکسویه و بیرمق است. زبان کریستف موجز است و این امر، باعث میشود در کمترین کلمات بیشترین بار رویدادها منتقل شود. ایجاز او از خست در کلام نیست که بهنظر میرسد از تنگدستی او در زبان دوم پدید آمده باشد و همین خصیصه به مینیمالیسم در آثار او میانجامد و درعینحال خطوط سفید روایتش را غنایی بیشتر میبخشد. او توصیف نمیکند و جز در مواردی اندک، ما تصویری نمیبینیم. روایت بیشتر برپایه دیالوگ پیش میرود و افعال. در رمان دفتر بزرگ راوی دوبرادر دوقلو هستند و تمام داستان از زبان آنها با استفاده از ضمیر اولشخص جمع روایت میشود اما در مدرک راوی سومشخص مفرد است و قهرمان یکی از دو برادر دوقلوست که اکنون به سن جوانی رسیده است. جهان داستانی او برپایه واقعگرایی شکل میگیرد اما واقعگرایی او با عناصری از فضاهای سوررئال همراه میشود بهخصوص در داستانهای کوتاه مجموعه «فرقی نمیکند» مثل: خانه، کانال، قطاری به مقصد شمال و نمونههای دیگر.
وقوع مصیبت در آثار کریستف به امری معمول تنزل پیدا میکند و شاید زیستن در جوامع بحرانزده، فرد را در مقابل حوادث و رنجهای بشری بیحس و بیعمل میکند اما شخصیتهای داستانی کریستف در مقابل این بیحسی و نداشتن واکنشهای انسانی قیام میکنند و سراپا فعل میشوند. این امر حتی در داستانهای کوتاه او به چشم میخورد. بهطور مثال راه رفتنهای طولانی شخصیتهای داستانی او، واکنشی است به خشک شدن و انفعال شخصیتهای دیگر در حوزه کوچک زندگیشان. کتابفروش، مادربزرگ، کشیش، کفاش، کلارا، دخترک لبشکری، مرد بیخواب همه در انفعال بهسر میبرند و حرکتهایشان در محیط محدود خانه یا محل کار انجماد مییابد. در داستانهای کریستف، خانه اهمیت دارد، به عنوان مکانی خوشایند در گذشتههای دور و دستنیافتنی یا سکونتگاه جبری نادلچسبی که بهراحتی میتوان از آن دل کند. او برخلاف گاستون باشلار که خانه را پناهگاه رویاپردازی میدانست، در آثارش نه خانه امن و محبوبی وجود دارد و نه امکانی برای رویاپردازی. حتی اگر گاه کسی در خانه میماند یا رویایی در سر دارد بیانگر رابطه امن خانه با نیاز فرد رویاپردازی نیست، زیرا جنگ و ویرانی و حوادث پیدرپی تمامی رویاها را نابود میکند. رویایی در کار نیست برای کسی که خانواده و مال و آرامشش نابود شده است و حتی برای کودک یا نوجوانی که مادر رهایش کرده و جامعه او را به سادگی با تلخترین تجربهها روبهرو میسازد.
او با کمترین و سادهترین واژگان مینویسد و با روایت درد انسان در بحران زیسته، از هر نمایش ادبی و صفآرایی تکنیک به دور میماند تا چنانکه نیچه باور داشت راوی عمیقترین دردها و سخنان انسانی در سادهترین کلام باشد.
اردیبهشت امسال رمان «مدرک» دومین رمان از تریلوژی دوقلوها به عنوان تازهترین ترجمه از آثار کریستف از سوی نشر مروارید و با ترجمه اصغر نوری منتشر شد؛ ترجمهای روان و همسو با نثر ساده و فاقد پیچیدگیهای زبانی نویسنده در زبان فرانسه. پیشتر نوری رمان دفتر بزرگ را از این تریلوژی ترجمه کرده بود و چنانکه گفته شده رمان سوم این مجموعه هم در دست ترجمه است. مقدمه مترجم و شرح دیدارش با نویسنده در سوییس و نیز گفتوگوی او با کریستف از ویژگیهای کار این مترجم است.
بهار/ مد و مه/ تیر ۱۳۹۲