این مقاله را به اشتراک بگذارید
شعر زن در این بیست سال اخیر به انحای مختلف به سمت و سوی حرف رفته است، حرف به مثابه کنشی درون نگر که مولفههای زیباییشناسیاش را در داد و ستد با خویش رمزگذاری میکند و فقدان هویتش را در زبان و سویهای مردانه به جستوجو مینشیند، زیباییشناسی شعر زن در این سالها زیباییشناسی مولف است بدون حضور متن (متن در اولویتی ثانویه قرار دارد) و البته با حضور خوانندهای جنسیت محور که در برخورد با متن خوانشی یکسر محافظهکارانه را دستمایه خود قرار میدهد و مولف را بدون حضور متنش بهعنوان نویسنده به رسمیت میشناسد، این همانی نویسنده و مولف در نهایت منجر به رفتاری استبدادی با متن میشود که عموما خوانشی تکبعدی نه از متن که از زن پیش مینهد و جای آن که مولف را دور از متن کنار بگذارد آن را به نویسنده تبدیل میکند و حضورش را به شکلی مقتدر به رسمیت میشناسد. کثرت زنان شاعر اهمیتی دوسویه دارد، از بعدی فضای مردانه را در شکل ساختاریاش متزلزل کرده و سویههای را با زبان و فضای شعری در میان میگذارد و از سویی دیگر در شکل نارساش به تثبیت فضای مردانه تن میدهد و زن / مرد را در فراسوهای زن بودناش مقهور زبان مردانه میکند و این تن دادهگی به زیباییشناسی مسلط، حیاط خلوتی به وجود میآورد که زن / شاعر را اغوا کرده و او را به بازی سطحیتری دعوت میکند که ناماش تولید اثر به مثابه رفتار روشنفکرانه است. شعر زن و حتی همین نام گذاری(شعر زن)خود محصول شکافی عمیق بین حوزه خصوصی و حوزه عمومیاست که زن را به مثابه سوژه بیانگر از سطحی به سطحی دیگر میغلتاند و اعماق را همچنان دست نخورده باقی میگذارد.
من یک روز داغ تابستان به دنیا آمدم مجموعه شعر مانا آقایی است که قرائتی آشنا از پیراموناش ارائه میدهد، قرائتی یکسر روایی که عموما خطی است و حال و هوای کودکی در سر دارد، از میان زنان شاعر که در این سالها مجموعه چاپ کردهاند شعر مانا آقایی لااقل این حسن را دارد که با خودش صادق است و افقش را بر پایه تعریف خود از خود ترسیم میکند و البته کمی جدیتر است، جدی به این معنا که در سویگیریهایش فاقد اعتباری عام و جهان شمول است تلاش میکند دنیای شعریاش را به مرزهای زیست شدهاش نزدیک کند (به خواهرم گفتم/ شاهزاده توی قصههاست/ امروز عاشقی سرمایه میخواهد/ وقت آزاد و حواس جمع/ که من ندارم/۴۱) عشق آرمانی یا به قول لاکان عشق با وقار نگرشی محافظه کارانه به عشق است که جنبه چالشخیزی آن را نادیده میگیرد که مانا تلاش کرده به آن تن ندهد و در شکل کلیاش شعر زن امروز شعری است بر پایه عشق با وقار که دیگر به انفعال رسیده است.
شعر زن همواره قابل تفسیر است و فلش این تفسیر به سمت مولفی است که زباناش را با تخیلی محدود هم ارز میکند و خط قرمزهایش از تنی یکپارچه، تنی به شدت نمادین آغاز میشود که خاستگاهش ترومایی همیشگی است که دیگر تروما نیست. در این مجموعه هم رفتارهای شاعرانه اغلب با کاربستی آشنا و از قبل تجربه شده به منصه ظهور میرسد(امروز اولین روز زمین است/در آسمان آیتی نمیبینم/بر خاک بهشتی از دست رفته نمیجویم/از این جهان دو چیز آموخته ام/گندم بهانه است/و ساقهای ما را تبعید تواند کرد/۳۳)در همین شعر علاوه بر شکل دستکاری شده، شاعر میتوانست همان سه سطر پایانی را بنویسد اما سویه بیانی و بیانگری باز به تولید حرف میپردازد: ساختن پیش زمینه، آماده کردن فضا و رفتارهایی از این دست شعررا به سمت حرافی پیش میبرد و شاعر را وادار به صدور گزارههایی میکند که ماهیتا نقش انفعالی دارند و همین نقشها کارکرد منفعل خود را به ساحت شعر میپاشند و شعر وجه چالشی خود را فرو میگذارد.این مجموعه دغدغههای زنی است که دوران کودکی را احضار میکند و آن را بهعنوان فضایی قابل دست ورزی با مخاطب در میان میگذارد،انتخاب این فضا هوشمندانه است. شاعر میداند اگر بخواهد با این زبان به سمت تجربههای زیست شده برود باید دنیایی انتخاب کند که با این زبان همخوان باشد زبانی که بتواند حسرت و آرزوی پنهان در پشت واژه هارا به خوبی نمایان کند(بیایید باهم به روزهای اول باران برگردیم/ بدویم چشم ببندیم/ همدیگر را از نو صدا کنیم/کمیزیر نیمکتها قایم شویم/اعداد را وارونه بشماریم/اگر شما زودتر ما را پیدا کردید/ قول میدهیم بگوییم کدام آواز فریبتان داد/۳۲)به این دلیل گفتم هوشمندانه که با این زبان دیگر نمیشود دنیای سنگی و آهنی امروز را ترسیم کرد دنیایی که پر است از صداهای متکثر،صداهای وحشی و وحشتناک که زبان دیگری میطلبد زبانی که منزوی نباشد، مودب نباشد و بتواند صدای پنهان را آشکار کند، صدایی که صداها است.شعر مانا آقایی دغدغه هایش را ازاطرافش میگیرد بدون این که بخواهد ذهنیت را از شعرش حذف کند.چنین شعری در نزدیکترین جای ممکن با زندگی نفس میکشد و افقش را با تعریف و باز تعریف اززندگی ترسیم میکند حال اگر بخواهد به زیست امروز و اینجای ایران نظر کند باید در فاصلهای زیبایی شناسانه بایستد و تفاوت دو دنیای لمس شده برای خود را برای مخاطب نیز قابل لمس کند.
در این مجموعه اما شعری هست که با کل شعرها متفاوت است: شعر طلاق شعری است که بیرون از فضای کلی مجموعه حال و هوای زن امروز را دارد،این شعر در ترسیم دغدغه شاعر، تن به فضای رایج در مجموعه نمیدهد، دغدغهای که امروزی، زیست شده و فارغ از هر نوع دردمندی مضحک است، همین یک شعر کافی است تا شاعرنگی شاعرش را به رخ بکشد و این ذهنیت را پیش بیاورد که مانا آقایی میتواند در صف نایستد.شعر زن که وامدار نگرشی فرخزادی به شعر است (فروغ در سه مجموعه اولش) بیان احساسی که گاه شکل اعتراض به خود میگیرد و نمایشی کاذب از تن ارائه میدهد و در شکل پیشروانهاش به فروغ متاخر میرسد که در نهایت فاقد کشفی ناب است و شعر را در فضایی فانتزیک به احساسی زنانه ونه زبانی زنانه تقلیل میدهد.شعر زن تا وقتی به دنبال هویتی از پیش بر ساخته است به شکل دایره واری دور خود خواهد چرخید و فضاهای مستعمل را بارها و بارها بهعنوان سرمایه مورد استفاده قرار خواهد داد.
تیر ۱۳۹۲
1 Comment
آرش آذیش
نیشگون های تان از فروغ بسته و گره دار مانده اند !
نمایش کاذب از تن در سروده های فروغ را نشانی بدهید !