این مقاله را به اشتراک بگذارید
نکته اول
مدتی است با خودم فکر میکنم، آیا اگر فیلم «رابطه» یا «پرنده کوچک خوشبختی» در این سالها ساخته میشد، بازهم مخاطب داشت و باز هم مورد استقبال مردم و گیشه و منتقدان قرار میگرفت؟ این فکر را درباره بسیاری از فیلمهای دیگر هم میکنم. بهخصوص فیلمهایی با مضمون جنگ. آیا مردم این روزها به دیدن «دیدهبان»، «مهاجر» یا «سفر به چذابه» هم میرفتند، اگر تولید امسال بود؟ آیا میتوانیم به تعداد انگشتان دو دست فیلمهایی را بشماریم که تاریخمصرف نداشته باشند؟ آیا در این چند سال اخیر حتی به تعداد انگشتان یکدست فیلمهایی ساختهشده که در ذهن ما همیشه باقی بمانند؟
سلیقه این روزهای مردم را چطور میشود محک زد؟ مردم دنبال چه فیلمی هستند؟ فیلم خوب و فیلم تماشاگرپسند را چطور میتوان در یک باکس قرار داد؟ مخاطب سینما کیست؟ چطور یک فیلم میتواند هم خوب باشد، هم سرگرمکننده و هم گیشه را تسخیر کند؟ این سوالها را در شرایطی از خودم میپرسم که ذهنم را از همه کشمکشهای صنف سینما دور کردهام زیرا آن مقولهای کاملا جداست و حرف بسیار دارد. میخواهم صرفا یک تماشاچی باشم تا دغدغهها و خواستههایش را واکاوی کنم.
نکته دوم
سال گذشته، باوجود تمام تلاشها و تبلیغاتی که صورت گرفت تا جشنواره سیویکم دستخالی معرفی شود اما برعکس، فیلمهای متفاوت و قابلقبولی در جشنواره داشتیم و مهمترین مشکل جشنواره این بود که میخواستیم نارضایتیهایمان را سر فیلمها خالی کنیم و دلخوری اهالی سینما و اصحاب رسانه موجب شد تا برای پررنگ کردن مشکلاتی که کلافهمان کرده است، فیلمهای خوب جشنواره را کمرنگ جلوه دهیم.
فیلمهایی چون «دهلیز»، «در بند»، «تنهایتنهایتنها»، «سربهمهر»، «حوض نقاشی»، «قاعده تصادف» و «هیس، دخترها فریاد نمیزنند»، تعداد قابلتوجهی است برای اینکه یک جشنواره را خوب معرفی کنیم. لااقل خوبتر از سال قبل از آن. به بهانه اکران فیلم «هیس دخترها فریاد نمیزنند»: گرچه فیلم «هیس» از نظر ساخت یک شاهکار نیست، اما یقینا از نظر ساختار فیلم بسیار باارزشی است؛ فیلمی که مردم در جشنواره از آن استقبال کردند و به نظر میرسد، گیشه خوبی هم داشته باشد. از طرفدیگر هیس از خطقرمزی عبور کرد که خطقرمز نبود، قرارداد نانوشتهای بود که از زمانی خیلی دور به قدمت تاریخ و فرهنگ ما، چون مهر سکوت لبها را به بهانه بیآبرویی به هم دوخته و ساخت این فیلم قدم بزرگی است. من این فیلم را به همراه سازنده آن «پوران درخشنده» و کنار مردم در سینما آزادی و در یک سانس فوقالعاده دیدم. معمولا با کارگردان یک فیلم، پای آن نشستن، خیلی ساده نیست اما خوشبختانه بعد از اتمام فیلم، نه خانم درخشنده و نه من کلامی از فیلم نگفتیم تا دستخوش تعارف و رودربایستی نشویم و حرفها و نظرها را گذاشتیم برای امروز یعنی زمان اکران فیلم… .
از آنجا که دوستان و همکارانم مفصل پای صحبتهای خانم درخشنده و احتمالا بازیگران این فیلم خواهند نشست، اجازه میخواهم تا من از «خیلی دور، خیلی نزدیک» به آن نگاه کنم. آن شب، زمان نمایش فیلم اتفاقی افتاد که هنوز هم از خاطر من محو نمیشود. ضبطش کردم و هر بار که دوباره میشنوم، عرق سرد روی پیشانیام مینشیند. بعد از پایان فیلم طبق روال همیشگی، مردم دور کارگردان جمع شده بودند، اما اینبار فرق داشت… .
توجه مرا تعریفها و تمجیدها جلب نکرد، حتی خانمی که با گریه میگفت مبتلا به سرطان است و با اینکه تازه شیمیدرمانی شده، میخواسته حتما این فیلم را ببیند و حالا اصرار داشت تا دست خانم درخشنده را ببوسد هم گرچه صحنه درام تاثیرگذاری بود اما خیلی منقلبم نکرد، بیشتر کنجکاو بودم و با خودم میگفتم، چه رازی در دل این زن است که او را تا این اندازه مصمم کرده که به دیدن این فیلم بیاید!
اما مورد دیگری مرا آشفته کرد…! وقتی پسر جوانی آمد و زارزار گریه کرد و گفت: «ممنون که این فیلم را ساختید، خانم درخشنده» و گریه امانش نمیداد، مرتب میخواست چیزی بگوید اما یکدفعه منصرف شد و ناگهان رفت و در میان جمعیت گم شد. نمیخواهم با «هیس» جمله بسازم که این روزها هرچه تیتر است از عنوان بسیار زیبا و هوشمندانه این فیلم وام میگیرد اما در آن لحظه حس کردم که فیلم دیگری ساخته شده، با این عنوان که (هیس! بچهها… فریاد نمیزنند) این بچهها میتوانند هم دخترها باشند و هم پسرها. قصه هیس چگونه روایت میشود: مراسم عروسی نزدیک است. زمان میگذرد. عروس دیر کرده! و حالا عروس میآید، در حالی که لباسش غرق در خون است. دختری، مدتها در کودکی مورد آزار و اذیت جوانی قرار میگیرد که به ظاهر مورد اطمینان خانواده است. هرگز به او اجازه داده نمیشود تا رازش را در میان بگذارد. حالا او در بزرگی بارها تا مرز ازدواج پیش رفته و منصرف شده! او یک راز دارد. رازی به نام «هراس». حالا هراسش را با خون پاک کرده است.
هیس از قصه تا قاب
هیس قصه خوبی است اما پیرنگهای کمرنگی دارد. قصهای که پتانسیل این را داشت تا چند قصه از دل آن بیرون بیاید که اگر اینطور میشد یقینا جذابتر و گیراتر بود بهخصوص که بازیگران فوقالعادهای در این کار هستند و بازیهای خیلی خوبی هم ارائه میدهند. شاید پوران درخشنده میتوانست از این موقعیت استفاده بهینهتری داشته باشد. برای مثال حضور «شهاب حسینی» برگ برنده هر فیلمی میتواند باشد و من هنوز هم او را ستاره اصلی «جدایی نادر از سیمین» میدانم. اما در این فیلم، قصه بهگونهای برای او جا باز نمیکند تا مثل همیشه حیرتزده از نقشآفرینی او شویم و شاید هم خود او بهخوبی با نقشش ارتباط نگرفته است. بازیگر خوب دیگری هم به نام «امیر آقایی» در کاراکتری بسیار مهم، بهخوبی در هیس ایفای نقش میکند اما این شخصیت هم میتوانست حضور پررنگتری داشته باشد که نداشت. از طرفی اعتماد خانم درخشنده به بازیگری جوان و تازهکار به نام «نیما صفایی» که نقش داماد را بازی میکند کاملا به بار نشسته و خوب درآمده است؛ نقشی که در ابتدا قرار بود «احسان علیخانی» برعهده بگیرد. مریلا زارعی و جمشید هاشمپور هم حسی را که از آنها خواسته شده بود درآوردهاند، نه بیشتر و نه کمتر. اصولا این فیلمنامه شخصیتهای زیاد و بهجایی داشت که از کنارشان بهراحتی میگذشتیم، درحالی که هر یک میتوانستند جذابیت خاصی به قصه بدهند.
اما در این میان به بازی دو نفر میخواهم اختصاصی اشاره کنم، زیرا کملطفی هیات داوران جشنواره سیویکم به بازی درخشان این دو موجب حیرت همگان شد.
اول : بازی بسیار خوب «طناز طباطبایی» که نقش اصلی این فیلم را برعهده دارد و نمیدانم هیات داوران بیش از این انتظار چه چیز را از بازی او داشتند که نام او در فهرست پنج نامزد منتخبشان نبود! و مقایسه بازی باران کوثری در «من مادر هستم» با طناز طباطبایی هم به هیچ عنوان متناسب نیست زیرا باران کوثری قبلا هم نقشهای ناهنجار دیگری را تجربه کرده بود اما این متفاوتترین تجربه طناز طباطبایی محسوب میشود که بیننده هم چنین سابقه ذهنی از او نداشته و این کار را برای وی سختتر میکرد.
دوم : بازی بینظیر و تحسینبرانگیز «بابک حمیدیان» در نقش یک بیمار روانی جنسی. درباره بازی بابک حمیدیان هم اظهارنظرهایی شنیدم که بسیار متاسفم کرد. اینکه بازی او، بازی تکراری بود. من معنای این تکرار را نفهمیدم. آیا «آنتونی هاپکینز» بعد از شخصیت «هانیبال» به عنوان یک بازیگر باشخصیت تکراری معرفی میشود؟ آیا اگر نقش یک «بد من» را بازی کند (که معمولا بازی میکند) به کلیشه افتاده است؟ آیا در زمینه خاصی پتانسیل بیشتری برای باورپذیری یک نقش داشتن، دلیل بر ندیدن هنر یک بازیگر است؟ بد نیست اشارهای کنم به یکی از بهترین هنرمندان فقیدی که هرگز حق بازی فوقالعادهاش را به دلیل نقشهای عمدتا منفی ادا نکردیم. مرحوم «جهانگیر فروهر» یکی از بازیگران استثنایی بود که حداقل بازی او در «سوتهدلان» جاودانه است. بههرحال گرچه امسال از آن سالهایی بود که بازیگران خوب بهخصوص برای نقش مکمل زیاد داشتیم اما بابک حمیدیان مستحق این بیاعتنایی نبود. ضمن اینکه وقتی در یک فیلم همه بازیگران از عهده نقش خود بهخوبی برمیآیند، حاکی از آن است که کارگردان، هنر گرفتن بازی از بازیگرانش را داشته است.
در آخر بد نیست به این مورد اشاره کنم که سال ۹۱، سال درخشش بازیگران نوجوان و خردسال در سینما نیز بود که نمونه بارز آن را در فیلمهای «دهلیز»، «تنهایتنهایتنها» و «هیس دخترها فریاد نمیزنند» میبینیم.
هیس فیلمی عوامپسند نیست، یک فیلم عامهپسند است
فیلم «هیس، دخترها فریاد نمیزنند» یک فیلم خوب عامهپسند است که شاید خیلی مطلوب منتقدان و بینندگان فیلمهای روشنفکرانه و با مخاطب خاص قرار نگیرد اما مردم با آن ارتباط برقرار خواهند کرد و یک فیلم اگر صدها جایزه درونمرزی و برونمرزی را تصاحب کند اما از نگاه تماشاچی موفق نباشد، نمیتوان آن را فیلم موفقی دانست زیرا والیان یک فیلم مردم هستند و هیس که به عنوان بهترین فیلم از نگاه مخاطبان انتخاب شده دارای چنین اقبالی است. و تا انتها با هیس به نظر من فیلم هیس شروع دوبارهای برای پوران درخشنده پس از فیلم «شمعی در باد» است. این کارگردان همیشه حرفهای خوبی برای گفتن دارد که گاه از پس گفتن آن بهتر برمیآید و گاه خوب برنمیآید. او درد را میشناسد، بهخصوص دردهای پنهان را. فیلم میسازد اما فیلم بازی نمیکند. همان را میسازد که دغدغه اوست و «هیس» آخرین فیلم او، کار خوبی است که البته میتوانست بهتر از این هم باشد زیرا به نظر میرسد کارگردان به اندازهای در این فیلم حرف برای گفتن داشته که گاهی با دوربین و زمان به مشکل برمیخورد. عموما وقتی نویسنده و کارگردان فیلمی یکی است، مثل سکهای است که دورو دارد یا اینکه کارگردان به دلیل اشرافی که به قصه دارد، بهخوبی میداند که قاب را چطور ببندد، تعلیق قصه چیست، زاویه دوربین کجاست. او کار را با قصه تطبیق میدهد و میزانسنها و برشها مطابق قصه است اما از طرفی دیگر، مثل مادری که بهدرستی عیب بچهاش را نمیبیند، در همین راستا دچار سردرگمی میشود. فیلم هیس نیز در جاهایی مصون از این سردرگمی نیست. این فیلم هرچه از زندان و دادگاه فاصله میگرفت و به چالشهای درونی این معضل میپرداخت، یقینا موفقتر میشد و من در یک نگاه کاملا سلیقهای و باوجود اینکه در بسیاری از فیلمها پایان باز را (به جز در کارهای اصغر فرهادی)، راه فراری برای ضعف در پایانبندی میبینم، اما در این فیلم مشتاق بودم تا پوران درخشنده پایانی باز برای قصه مهم و درد پنهان آن در نظر گرفته باشد و فکر میکنم که اگر با پیدا شدن برادر مقتول تیتراژ را میدیدیم، از این شک و تردید در انتها، لذت بیشتری میبردیم، زیرا هر پایانبندی برای این فیلم از باورپذیری آن میکاست.
فیلم هیس، دخترها فریاد نمیزنند که داوران جشنواره نتوانستند موسیقی بسیار خوب آن را که «کارن همایونفر» خلق کرده، نادیده بگیرند به همراه نامزدی مریلا زارعی برای نقش مکمل زن، آن را به عنوان فیلم برگزیده مردم در جشنواره سیویکم انتخاب کردهاند. این فیلم اکران ویژه عید فطر است و همزمان در چهار کشور خارجی نیز اکران میشود.
بهار/ مد و مه / ۱۳۹۲ مرداد
6 نظر
علی کولجی
بزرگوار تشکر از مطلبت اما فیلم خلی دور خیلی نزدیک ساخته رضامیر کریمی و اصلا ربطی به خانم درخشنده نداره بزرگوار/کمی فکر کنی یادت میاد/
حجازی
متاسفانه باید بگم احتیاجی به پیدا کردن برادر مقتول نبود چرا که وقتی ولی دم نیست یا پیدا نمیشه یا شکایتی صورت نمیگیره حق قصاص هم ساقطه وفقط برای قاتل حبس در نظر میگیرن که بهتر بود خانم درخشنده با یک وکیل جنایی مشورت میکرد تا از خانم زارعی به جای یک سخنرانی شعاری که هیچ قاضی در واقعیت بهش گوش نمیکنه یک دفاع حقوقی محکم در جهت کاهش میزان حبس میدیدیم
غزاله
سلام خانم درخشنده عزیز کارتون عالی بود باید به ایمیل بالایی چیزی را گوشزد کنم موضوع اصلی این فیلم را فراموش کردید موضوع راجع به تجاوز به دختر بچه های ۸ ساله بوده که برای ما بهتره که توجه کنیم به اطرافمون و توجه کنیم به بچه هامون که یک عمر پشیمونی برامون نیاره من خودم یک دختر ۸ ساله دارم که فوق العاده به روابط اون حتی با دوستای همسالش حساسم و این فیلم باعث شد که حساسیتم بیشتر از قبل بشه در اطراف خودم خیلی ها رو میبینم که برای از الان مستقل شدن بچه هاشون اونا رو تنها توی خونه میگذارن و یا اینکه تنها به مدرسه میفرستن که به نظر من خیلی غلطه از اینکه اینقدر ظریف به این مساله پرداختید از شما ممنونم در آخر باید بگم که من دیگه برای بار دوم نمیتونم این فیلم را ببینم چون همان یک بار برای همیشه در ذهنم حک شد و اشکمو در آورد مخصوصا با بازی خوب طناز عزیز باز هم متشکرم
دختر
میدونم خیلی دیره
اما یه خواهش دارم و اینکه این فیلم سازنده زن و موضوعی تقریبا زنانه داره
پس نقد این فیلم در اولویت باید به دست زنان سپرده میشد.
آقای محترم نتونستی فیلم رو کلی ببینی چون یک زن و درگیر با این موضوع نیستی
در بعضی نقدها خواندم تجاوز به پسرها هم مهم است
بله
مهم است خیلی هم مهم است
اما در این کشور بکارت برای دختر مطرح است
خواسته یا ناخواسته
زن است که تمامی وقایع زندگی خصوصا این مورد مهم را که هم روحی و هم جسمی است و هم اولین تجربه به خاطر همیشگی اش میسپارد
همه مردم ایران حتما و حتما و حتما این فیلم را با دید کلی ببینید
یاعلی
کیوان آقایی
بعضی سکانس ها در این فیلم گیج کننده است تعبیر من (پسر) این است که یک دختر چنین بلایی سرش می آید و بعد موقعیت های خوب خود را به دلیل یک مشکل روانی به راحتی به باد می دهد اولا شخصیت پردازی بابک حمیدیان داخل فیلم به گونه ای نبود که درست سر موقعیت های خوب دختر سر برسد و او را دچار جنون کند پس تمام داستان های دختر حتی دادگاه و حتی کشتن نگهبان خیالی و کمک به دختری در همان وضعیت (در لباس عروس)حاصل یک عقده و خیال پردازی است که یک مرد بر اثر لذت آنی در وجودش برآورده است و همچنین دختری ۸ ساله غیر ممکن است بعد از چندین بار کسی را مطلع نکند
به نظر من کل فیلم حاصل ترشحات ذهنی یک دختر محکوم به … است و داستان محتوایی فانتزی دارد اما کارگردان و نویسنده با تجربه خوبی که دارند یک فضای کاریزماتیک برای فیلم میسازند
Milad
فیلم دردناکی بود. و از اینکه شاهد چنین رویدادهایی در کره زمین هستم، احساس ناتوانی می کنم.
اما، اگه بخوایم راجع به نحوه شکل گیریِ فیلم صحبت کنیم، به دیدگاه من، کارگردانی ضعیف بود، بسیار ضعیف.
برای نتیجه گیریِ اصلی، چند چیز باید رعایت می شد که نشد، و اونها عبارت اند از :
۱- فیلم نباید دارای موسیقیِ متن می بود.
۲- بازیگری که نقش نامزدِ شیرین رو بازی کرد، بسیار ناشی بود.
۳- بازیگرانی که نقش پدر و مادر شیرین رو داشتند، بسیار ناشی بودن.
۴- وجود شهاب حسینی کاملا اشتباه بود.
۵- فیلم بسیار شلوغ بود. منظورم اینه که سَبُک طیِ نشد. وجود سنگینیِ بیش از حدَ و پاره پاره سازِیِ صحنه ها، بسیار کار اِشتباهی بود.
۶- انتخاب بازیگران، همگی اشتباه بود.
۷- موسیقیِ تیتراژِ پایانیِ فیلم کاملا بی معنی بود. مَغز بر اثرِ حوادث روی داده در طی فیلم، دچار تغییرات و تحولاتی میشن، که البته بستگی به داستانِ فیلم داره. به همین جهت، تیتراژ پایانیِ فیلم، حال و هوای فیلم رو از سرِ من بیرون کرد. من رو ازداستان دور کرد. مغز رو متعجب کرد.
۸- تیتراژ شروع فیلم، در مقایسه با تیتراژ پایانیِ فیلم کاملا متفاوت بود. (از نظر موسیقی عَرض می کنم).
۹- کارگردانی کاملا بَد بود.
۱۰- فیلم برداری بسیار ناشیانه بود.
۱۱- فیلم، بَرده موسیقی شد. یعنی در صورت نبود موسیقی، کارگردان رُسوا می شد.
۱۲- استفاده از بازیگران ضعیف، به جهت باز کردنِ “راهی برای کارگردانی” توسط کارگردان بود.
ببینید، بدی و خوبی ممکنه مَعانیِ متفاوتی داشته باشه از دیدِ مَردُم. من هم دیدگاهِ خودم رو گفتم.
درواقع “داستانِ” فیلم بود که برای مَردُم جالب و تفکر بر انگیز بود، نه کارگردانی.
هر کارگردانی شیوه خودشو داره در کارگردانی، اما اینکه چه شیوه ای رو چه کسانی با چه دلیلی جواب بدن هم مهمه.
اگه من بگم از ۱۰۰، به این فیلم نمره ۱۰ رو میدم، ممکنه کسی پیدا بشه که از صد، نمره ۱۰۰ رو بده.
از همه بدتر، پاره پاره شدن صحنه ها بود که خیلی فیلم رو کثیف جلوه داد.
با اینکه من منتقد شدید این فیلم هستم، اما براش اشک ریختم! چرا چون در اصل این داستان بود که روی من تاثیر گذاشت.
در این فیلم، تنها بازیگری که نسبت به بقیه بهتر بازی کرد، شیرین بود.
من اعتقاد دارم، برای ساخت فیلمی که موضوعش بیانگرِِِ مشکلِ جامعه هستش، باید و باید بدون موسیقی، و توسط بازیگران فوق العاده حرفه ای بازی بشه.
به همین دلیل، این فیلم بسیار فیلم شکست خورده ایه.
همگی خسته نباشن و دستشون درد نکنه، زحمت کشیدن، اما این فیلم بسیار ضعیف بود.
فیلم جداییِ نادر از سیمین، یکی از خوب هاست. موضوعش درد جامعه بود، پس واقعی ساخته شد. هرچند که این فیلم هم مشکلاتی داشت.