این مقاله را به اشتراک بگذارید
بزرگ علوی یک داستان خوب دارد و دهها داستان بد. به واسطه همان داستان گیلهمرد هم او در زمره داستاننویسان بزرگ قرار میگیرد. در زیبای هلیل هم داستان برگه امتحانی تکداستان خوب مجموعه زیبای هلیل است. هرچند در داستان پایانبندی درست و درمانی نداریم. ولی داستان جذاب است و خواننده را با خود میبرد. میگویم پایانبندی خوبی نداریم چون که دست بر قضا خود من یکی از همین شخصیتها هستم. اشتباه نشود. من زاده و بزرگ شده همین سرزمینی هستم که داستانها در آن شکل گرفتهاند. داستان برگه امتحانی نماد قانونگریزی مردهایی آفتاب سوخته و عاصی است که روزگاری آنها را یاغی یا اشرار مینامیدند. دیر نیست زمانی که در شهر همین آدمهای گروگانگیر و دولتگریز قهرمان بچهها و چه بسا بزرگترها بودند. در اینجا هم بسان نویسنده شهیر بورخس یکی از مردمان حاشیه و آدمکش شده است قهرمان داستان که در بدنه داستان نهتنها ما به او حق میدهیم که چه بسا همذاتپنداری هم میکنیم. اما آیا باید در داستان ما ضد قهرمان بپرورانیم. به گمان من اینان ضد قهرمان نیستند. اینان قهرمانهایی هستند که زورشان به دولت نرسیده اسلحه به روی خود و خودی کشیدهاند. اینها ساخته دست ما هستند. اصلا چرا انسان دوست دارد فیلم گنگسترها و کابوها و دزدها و زندانیان را ببیند. مگر اینها آدم بده فیلمها نیستند. آیا ما به اینها میدان نمیدهیم. آیا ما قبل از پلیس نیاز به آدم بده داریم. قصدم جامعهشناسی اجتماع اشرار جنوب کشور نیست و این به ذایقه خواننده بستگی دارد. ولی چه میشود که در برخی داستانها آدم بدها قهرمان داستانها میشوند. آیا آدم بدها داستان میخوانند و ما به دنبال این هستیم با نوشتن داستانهایشان آنها را به راه راست هدایت کنیم. البته که نه. ولی باید اینها را شناخت. تا کی از زن و مرد شهری در چهار دیواریاش بنویسیم و دور سر بچرخیم. به هر سو داستانهای این مجموعه همگی بر گرفته از اجتماع آفتاب سوخته حاشیه هلیل هستند. هر چند که نویسنده سعی کرده است با زبان فضاسازی بومی داشته باشد. اما این زبان توانایی ساختن فضا را نداشته است و باعث شده که متن عقب رانده شود.
اعتماد / مد و مه / ۲۵ مرداد ۱۳۹۲